بررسی مباحثی در ارتباط با اصالت فرد

در مقدمه این مبحث باید چند سوال و پاسخ مطرح شود:
آیا برنامه ریزی های آموزشی باید به نیازهای فرد عنایت داشته باشد یا جامعه؟ آیا مرزی بین فرد و اجتماع از نظر انسان شناسی و جامعه شناسی که دارای اهمیتی برابر با تعیین مرز بین «من» و «جزمن» در فلسفه است وجود دارد یا نه؟
داستان اکثر اولاد آدم، همان داستان بچه ای است که در لبه پشت بام بود و مادرش گفت: «برو عقب، برو عقب»، و کودک آن قدر رفت تا ازآن طرف افتاد. اعتدال در اکثر اولاد آدم امری خدایی است، امیدواریم که خواب گران افراط و تفریط دربشر به بیداری اعتدال مبدل بشود تا بتواند واقعا حد اعتدال را داشته باشد. گاهی انسان به نمونه هایی از دانشمندان می رسد که اصالت را به فرد می دهند و می گویند: در دانش ها و بینش ها و تحولات، نقش فرد غوغا کرده است تا آن جا که حتی به قرآن استشهاد می کنند: «إن إبراهیم کان أمة قانتا لله حنیفا و لم یک من المشرکین»؛ «ابراهیم به تنهایی امتی است»، ( نحل/ 120) و گاهی مثل امیل دورکهایم چنان به جامعه و اجتماع اصالت می دهد که فرد، منزوی و هیچ می شود و در حقیقت معجزه این افراط گران در این است که از انبوه صفرها عدد به وجود می آورند! این گونه دیدها و قضاوت های محدود، ناشی از عشق به موضوعی است که محقق را به خود جلب کرده است. همه کس می تواند عاشق بشود، ولی دانشمندان باید از عشق ورزیدن برکنار باشند، زیرا وقتی عاشق بشوند، دیگر نمی توانند در ارزیابی علمی، جانب انصاف را نگه دارند. افراد یک اجتماع وقتی با یک ارتباط به هم مربوط می شوند و با تحرک دسته جمعی با هم راه می افتند، ممکن است از یک فرد عاقل که آزادانه فکر می کند پست تر باشند. یکی از جامعه شناسان مثالی زده و می گوید: «ولتر از تمام مردم فرانسه درحال تحرک ناخودآگاه جمعی عاقل است، زیرا جامعه ای این چنین، درست مثل هفتاد میلیون لامپ هستند که یک کلید داشته باشند. اگر آن کلید را بزنیم،آن هفتاد میلیون لامپ روشن می شود واگر قطع کنیم همه شان خاموش می شوند.» این یک حرکت ناخود آگاه و بسیار خطرناک است و لذا در جوامع اسلامی هرگز حرکات جمعی به صورت ناخودآگاه انجام نمی شود. در این جامعه چنان موسیقی هایی ساخته نخواهد شد که باعث تهییج و بی فکر کردن افراد شود ناپلئون با یک مارش می توانست پانصد هزار سرباز تازه نفس را به کشتارگاه بکشاند. بعضی ها نوشته اند: «گاهی دیده شده است که پوچ ترین شعارها، جامعه هایی را به نوسانات کشیده است»، و برای این نظر دلایلی از این قبیل می آورند و اجتماع را از آن ارزش واقعیش می اندزاند. دیگری می گوید: «شما افراد سازنده تاریخ را کنار بگذارید و بعد ببینید دیگر چه دارید که به خواندنش بیارزد.» با این سطح نگری ها درباره این که اصالت با فرد است یا اجتماع، کاری انجام نمی گیرد اگر بخواهیم کمی واقعی تر فکر کنیم، باید درست از این مواجهه غیر منطقی برداریم که آیا فرد اصالت دارد یا اجتماع؟ این مواجهه نظیر این است که بیرسیم: یک جز فعال ازیک سیستم اصالت دارد یا خود سیستم؟ این ها اصلا قابل مقایسه نیستند، زیرا یکی متقدم بر دیگری و پایه گذار آن است و آن دیگری محصولی است عالی تر، اما تحت تاثیر آن عنصر نخستین.
از نظر ارزش ها در تاریخ، بسیار مشاهده شده است که یک فرد از لحاظ نبوغ و عظمت بالاتر و یا مساوی با یک جامعه بوده است. مثلا در واقعه کربلا حسین بن علی (ع) که سازنده تاریخ انسانی انسان ها بود، همراه با یاران معدودش در یک طرف ایستاده بود و تاریخ طبیعی انسان هم طرف مقابل قرار داشت. ابراهیم (ع) هم در مقابل همه می ایستد و می گوید من درست می گویم و شما همه اشتباه می کنید. در علوم و اکتشافات نیز، نیز چه بسا یک نفر در یابد که جاذبیت وجود دارد، حتی اگر همه مردم جمع شوند و بگویند که تو ضد اجتماع صحبت می کنی. دانشمندان وکسانی که تحولی در تاریخ ایجاد کرده اند، مانند پی ساختمان هستند که دیده نمی شوند، ولی بنیان ساختمان و استحکامش وابسته به آن هاست. در حقیقت، اگر فرد را دست بسته به اجتماع تحویل بدهیم که هر چه می خواهد از آن فرد بسازد، به عقیده من این جا مرتکب خیانت به انسانیت شده ایم. در این مورد بعضی از دانشمندان غرب گیج هستند، به نظر آن ها، در مورد تعلیم و تربیت فرزندان باید هم چون سرباز خانه به صورتی جمعی رفتار کرد. مثلا این هشت صد نفر امروز شیر بدهیم، هشت صد نفر دیگری رابه گردش ببریم، هشت صد نفر سوم از فلان موزه بازدید کنند....تو گویی آن ها موریانه های سربازند که باید طبق نظر و اراده فرمانده عمل کند. بعضی از متخصصین، خود متوجه شده اند که یکی از اشکالاتی که درت علیم و تربیت وجود دارد، این است که در اصالت اجتماع، خلاقیت و نبوغ فدا می شود.
حقوق اجتماع، آداب اجتماعی، مقررات اجتماعی، قوانین اجتماعی از این جهت که جامعه اصالت یافته است، راه گشای زندگی افراد هستند. این جامعه است که هنرستان و یا آن دانشگاه را که انسان در آن جابه جا به نوعی شکوفایی دست یابد. ایجاد کرده است و از لحاظ اقتصادی نیز، اندوخته های فرهنگی تعلیم و تربیت را جامعه در اختیار افراد گذاشته تا از آن بهره برداری کنند، و نیز همین جامعه است که آن ها را ارزیابی خواهد کرد. هم چنین، بدیهی است که جنایت به دو نفر، مستحق کیفری بیش از جنایت به یک کیفر است، و همین طور فردی که خود را فدای یک جامعه کرده، در مقایسه با فردی دیگر که او خود را فدای یک نفر کرده، شریف تر والاتر است. باید این مساله را از دیدگاه های مختلف بررسی کرد و مثلا ابعاد فرد در اجتماع را از نظر تعلیم و تربیت در نظر گرفت و نباید چنان به یک فرد اهمیت داد که به دیگران احساس حقارت دست بدهد، این خیلی مهم است و به مهارتی خاص احتیاج دارد. وقتی که یک فرد مستعد برای خلاقیت را زیر نظر گرفتید و برایش وقت بیش تری صرف کردید، باید متوجه دیگران نیز باشید. صرف پرورش های کمی کافی نیست، کودک احتیاح به تشویق دارد چنان که ما بزرگسالان به آن نیازمندیم. مثل آن گل خندان که اگر نخندد چه کند؟
به هر حال، در کار تعلیم و تربیت باید به افرادی که نبوغی از خود نشان می دهند پرداخت، بدون این که احساس تحقیر در بقیه دانش پژوهان به وجود آید. قرآن می گوید: «اشیاء مردم را از ارزش نیندازید.» باید به مردم ارزش داد و آن ارزش را درست معنا کرد.


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 80-77

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210913