استدلال افلاطون درباره مجازی بودن زیبایی

استدلالی که از افلاطون درباره مجازی و سایه بودن زیبایی های محسوس نقل شده، به قرار زیر است:
«اگر از تو بپرسم زیبایی چیست؟ تو به یک گل اشاره کرده و خواهی گفت: این زیباست، یا به صورت زیبایی اشاره کرده وخواهی گفت: این زیباست. و ممکن است یک منظره طبیعی یا مهتاب را به من نشان بدهی و بگویی این ها زیبا هستند. بلی، همه این ها زیبا هستند، یعنی نمودهایی از زیبایی هستند، اما به من نگفتی زیبایی چیست؟ من از تو درباره یک حقیقت که زیبایی است می پرسیم، نه درباره نمودهای متعددی که زیبایی درآن ها جلوه گر شده است. اگر زیبایی فقط در گل بود، محال بود که در چیز دیگری مانند مهتاب یا منظره طبیعی یا صورت زیبا هم تجلی داشته باشد. این خود اثبات می کند که زیبایی یک حقیقت عام است. از طرف دیگر، می توان به وحدت حقیقت زیبایی ها از وحدت کلمه ای که در همه موارد زیبایی به کار می رود استدلال نمود. پس اگر جمال و زیبایی، نوعی مخصوص از نمودهای زیبا بود، تعمیم آن بر انواع گوناگون و استعمال یک کلمه در همه انواع آن معنی نداشت. ممکن است تو اعتراض کنی که زیبایی یک حقیقت نیست، بلکه انواعی از زیبایی ها وجود دارد که در اشیاء جلوه می کند.
پاسخ این است که چه علتی باعث شده است که بگویی گل و صورت زیبا و منظره طبیعی و شب مهتاب در یک صفت که زیبایی است، مشترک می باشند؟ آیا این تصدیق اشتراک میان زیبایی ها، دلیل آن نیست که تو یک وجه مشترکی که آن ها در آن وجه به یکدیگر شبیه اند پیدا کرده ای؟ بسیار خوب، این وجه مشترک را چه کسی برای تو قابل فهم و قبول ساخته است؟ مسلم است که این وجه مشترک را از نمودهای عینی انتزاع نکرده ای، زیرا چشم تو در گل زیبا چیزی را ندیده است که شبیه به خط زیبا بوده باشد. به اضافه این که تشابه میان اشیاء بدون تطبیق میان آن ها قابل درک نیست و مسلم است که خود تطبیق یک عمل ذهنی است، نه حسی طبیعی. در نتیجه، باید بگوییم در ذهن تو یک ایده کلی درباره زیبایی وجود دارد که اشیاء برون ذاتی را با آن ایده درون ذاتی مقایسه و تطبیق می نمایی و کمیت کیفیت زیبایی عینی را با آن ایده کلی مقایسه و تطبیق می کنی. بدون تردید، آن ایده کلی درونی درباره جمال یک چیز است. حال باید گفت: یا آن ایده دارای مدلولی درجهان عینی نیست که قابل تطبیق با آن بوده باشد، پس زیبایی یک پدیده خیالی و بافته ذهنی است و در نتیجه همه احکام و مسائلی را که درباره زیبایی اشیاء جهان عینی بیان می کنی، با مقیاس شخصی ذهن خود انجام می دهی و بدین ترتیب ما در معرفت حقایق به عقب برمی گردیم و فلسفه سوفسطایی ها را احیاء می کنیم که می گوید: مقیاس همه اشیاء درک شخصی انسان است، هر چیزی را که او زیبا تلقی کند، زیباست و هر چه را زشت نماید زشت است. بنابراین، هیچ راهی برای ما در درک زیبایی وجود ندارد، مگر این که بگوییم: ایدة زیبایی موجود در عقل ما، بایک حقیقت واقعی تطابق دارد که آن حقیقت واقعی، خارج از ذهن و عقل ما است. این مطلب در عدالت و خیر و سفیدی و سیاهی و دیگر پدیده ها جهان نیز صحیح است.


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 208-207

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210932