نگرشی بر سخنان مقدسی و ابن ندیم درباره کتاب البلدان

در نسخه a مقدسی (ضمن سخن درباره جغرافیانویسان و نقد کتابهای ایشان) چنین آمده است: «کتابی دیدم که ابن فقیه تصنیف کرده است در پنج مجلد». از این سخن مقدسی و نیز از عبارت ابن ندیم، «نحو الف ورقه»، دانسته می شود که اصل کتاب «البلدان»، «اخبار البلدان» ابن فقیه کتابی مفصل بوده است. و تقریبا مسلم می شود که نسخه چاپی دخویه، در سلسله متون جغرافیایی، مختصری از «البلدان» است.
«البلدان» را گروهی از محققان ستوده اند و حتی آن را جزو اصول و متون عمده جغرافیا محسوب داشته اند. از متقدمان، مقدسی و یاقوت بسی از آن نقل و بدان استناد کرده اند. لیکن دو سخن (از سوی ابن ندیم و مقدسی) درباره آن گفته شده است که ما اینک به نگرش بیشتری درباره آنها می پردازیم:
أ- «آن را از کتابهای دیگران گرفته و کتاب جیهانی را سلخ کرده است». این سخن دارای دو قسمت است؛ یکی اینکه ابن فقیه از کتابهای دیگر اخذ کرده، و دیگر اینکه کتاب جیهانی را سلخ کرده است. درباره قسمت اول، اگر مقصود ابن ندیم این است که بطور استناد و نقل، از مآخذ پیش از خود چیزهایی آورده است، که این چنان ایرادی نیست؛ زیرا نوع مولفان متأخر در هر موضوعی، از متقدمان خویش چیزهایی گرفته و آورده اند، و همواره اخلاف مؤلفان از اسلاف، بخصوص در علم واحد، اقتباس و نقل می کرده اند. و اگر مقصود این است که خود ابن فقیه به سفر و سیاحت و مشاهده و آزمون نپرداخته و با این حال جغرافیا نوشته است، این موضوعی است که او خود در آغاز کتاب بدان اشاره می کند و در این باره چنین می گوید: «فکتابی هذا یشتمل علی ضروب من أخبار البلدان و عجائب الکور و البنیان، فمن نظر فیه من أهل الأدب والمعرفه فلیتأمله بعین الإنصاف، و لیعرنا فیه حسن محضره و جمیل رأیه و.... و یهب زللی لا عترافی، إغفالی لإقراری، فإنی إنما ألحقت فی هذا الکتاب ما أدرکه حفظی و حضره سماعی من الأخبار و الأشعار و الشواهد و الأمثال».
و از این مقوله، این اندازه فرق میان دو نوع کتب جغرافیا مشهود می شود که برخی حاصل مشهودات و تجربیات مؤلفان است و برخی نه چنین است؛ چنانکه در بعضی از کتب مقداری از مشاهدات و مقداری از مسموعات گرد آمده است.
اما قسمت دوم سخن ابن ندیم: «کتاب جیهانی را سلخ کرده است»، و به تعبیر «دائرة المعارف» بستانی، «حکم کوبنده ابن ندیم در مورد البلدان». حقیقت این امر درست معلوم نمی شود؛ زیرا نخست باید دید زمان تألیف جیهانی تا آن اندازه بر ابن فقیه مقدم بوده است که بتواند مؤلف بعدی کتابی را چنین سلخ کند یا نه.
در این مورد، علامه قزوینی می گویند: «دخویه تألیف کتاب او را در حدود سنه 290 می نویسد (دیباچه، ص x) ولی ابن الندیم در «الفهرست» (ص 154) در حق او گوید: «و سلخ کتاب الجیهانی». من تاریخ تألیف «کتاب الجیهانی» را و اینکه کدام جیهانی (زیرا که گویا جیهانی مانند بلعمی متعدد بوده اند تا درست تحقیق شود) مؤلف آن بوده است عجالتا نمی دانم، ولی گمان می کنم که تألیف کتاب جیهانی مدتی، یعنی دست کم بیست سی سال، بعد از تاریخ 290 بوده است. پس چگونه ابن الفقیه توانسته است کتاب او را سلخ نماید؟ پس لابد دخویه در تاریخ کتاب ابن الفقیه باید سهو فاحشی کرده باشد. و باید تاریخ تألیف او مدتی مدید، متأخر از سنه 290 باشد.»
دیگر اینکه مقصود از «سلخ» چیست؟ آیا در مقایسه کتاب ابن فقیه با کتاب جیهانی، نسبت تألیف محفوظ می ماند یا نه؟ زیرا دانشمندان، تألیف را هفت قسم کرده اند. نیز گفته اند اگر مؤلفی در فنی کتاب می نویسد که پیش از او نیز نوشته اند، باید کتابش از پنج فایدت خالی نباشد:
(1)- به دست دادن مطالب مشکل
(2)- گردآوری مسائل پراکنده
(3) – شرح مباحث پیچیده
(4)- تنظیم و ترتیب دادن نیکو و زیبا به مسائل
(5)- دور افکندن زواید و سخنهای دور و دراز
نیز محمد بن موسی خوارزمی، صاحب کتاب «الجبر والمقابله» گوید:
«مؤلفان» سه دسته اند:
(1)- آنان که مطلبی را که پیش از ایشان معلوم نبوده است بیرون می آوردند و به دست آیندگان می سپارند.
(2)- آنان که مسائل مغلقی را که پیشینیان به جا هشته اند شرح می کنند و روشن می سازند و در دسترس قرار می دهند.
(3)- آنان که در برخی از کتابها نواقص و رخنه ها می یابند، بدینگونه آن نواقص را تکمیل می کنند و آن رخنه را می بندند و.....»
اکنون باید دید که آیا نسبت تألیف ابن فقیه با تألیف جیهانی چیست، و آیا هیچک از این شروط و شرایط را دارد یا نه. البته معلوم است که این بحث بدون به دست آوردن مسالک جیهانی امکان پذیر نیست، و این موضوع نیازمند بحثی سرشار است براساس پیدا شدن مأخذی دیگر. تنها سخنی که هست این است که مقدسی در مقدمه «أحسن التقاسیم» که کتابهای جغرافیایی پیش از خود را مورد بررسی قرار می دهد و نقد می کند و از کتاب جیهانی و ابن فقیه نام می برد، ابدا سخنی در این باب نمی گوید و حتی به اشاره نیز این مقوله را یادآورد نمی شود. در صورتی که با دقتی که وی در نقد اینگونه کتب نشان می دهد، می توانست بگوید کتاب ابن فقیه هم سلخ شده کتاب جیهانی است. لیکن چنین چیزی نمی گوید. در اینجا باید به یاد داشته باشیم که ممکن است مقصود ابن ندیم از «سلخ»، «ترجمه» باشد. بنابراین، سخن دیگری خواهد بود، و می رساند که کتاب جیهانی به پارسی بوده است. نیز باید به یاد داشت که بنا به اظهار کراچکوفسکی نظر دخویه در این باب، برعکس نظر «الفهرست» است.
ب- ولی مقدسی انتقادی دیگر بر ابن فقیه دارد که بر جاحظ نیز وارد است؛ و آن، این است که این مؤلفان، در کتب خود، گستردگی داده اند و بجز مطالب خاص تألیفات خود، به ذکر و نقل مطالب و قصص و اشعار و حکم و امثال پرداخته اند. و پرروشن است که این اشکال «مبنایی» است، نه «علی المبنی»، زیرا جاحظ و ابن فقیه، چنانکه هر دو تصریح کرده اند، به چنین امری ملتزومند و عمدا به تبسط در تألیف و تنوع در نقل پرداخته اند، تا کتاب حاوی حکم و فواید دیگری نیز باشد. و روشن است که بیشتر آنچه آورده اند، از موضوع کتابشان، به معنای اعم، بیرون نیست، گرچه گاه جزء موضوع، بالمعنی الاخص نیست. و این نیز، بخصوص با رعایت سلیقه سلف، چندان ایرادی نخواهد بود، و آنان به رعایت حکمتی و فایدتی، عمدا به چنین تبسطی پرداخته اند.


Sources :

  1. محمدرضا حکیمی- عقل سرخ- صفحه 235-240

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211145