یکی از اثراتی که بر حق و تکلیف مترتب است و جزء اغراض و اهداف آن به شمار می آید، آرامش روح، اطمینان باطن و امنیت درونی انسان است، زیرا صرف ایمان قلبی به خدا با عدم التزام عملی به احکام و تکالیف، طمأنینه بخش نیست. تردیدی وجود ندارد که زندگی و حیات انسان در دامن طبیعت آمیخته با مشکلات است و او غالبا با سختی ها در حال مبارزه است، چنان که دنیا دار ابتلا و آزمایش بوده و آدمی برای سربلندی از آن چاره ای جز نبرد با دشمن درون و بیرون ندارد.
در این تنازع، چه بسا انسان در فراز و نشیب هایی قرار می گیرد که قدرت تصمیم گیری از او سلب می شود، یا با حوادثی مواجه می گردد که تعادل روحی و روانی او را زایل می کند و او را در امواج متلاطم تشویشات درونی قرار می دهد. بسیار روشن است که در این مواقع، همه افراد از جهت ایستادگی و مقاومت یکسان نیستند؛ اینجا است که اشخاص از یکدیگر متمایز شده و آثار و تکالیف نمایان می شود. آنان که به دین پناه برده و خدا را تکیه گاه خود قرار دادند، در این گونه امور چون کوه استوارند و هیچ باد تندی آنها را از موضع اصلی تغییر نمی دهد: «کالجبل لا تحرکه القواصف و لا تزیله العواصف»
اما آنان که پای بند به دین نبوده و در مقابل اوامر الهی و دستورهای دینی سرپیچی کرده و در معیشت مادی، تبعیت از هوای نفس را بر تکلیف به حق مقدم داشتند در چنین مواردی متحیر و مضطرب اند، چون تکیه گاهی برای خود نمی بینند تا به آن رکون نمایند، از این رو اضطراب و آشوب سراسر وجودشان را فرا می گیرد. قرآن کریم به طور دقیق خصوصیات این دو طایفه را ترسیم کرده است؛ قرآن آنان را که در قبال تعالیم دین بی مبالات بوده و در برابر حقوق اعطا شده از جانب خالق، تعهد و تکالیفی را احساس نمی کنند، در حکمت نظری و عملی دچار مشکل می داند؛ این گروه دارای زیغ قلب، مرض دل، قساوت و سنگ دلی، کوری دل در مراتب سه گانه ختم و طبع و رین: «ختم الله علی قلوبهم» (بقره/7)، «بل طبع الله علیها بکفرهم» (نساء/155)، «کلا بل ران علی قلوبهم» (مطففین/14) شک و تردید و در نتیجه قلبی پر از هرج و مرج و ترس و وحشت دارند.
قرآن در وصف گروه دوم و طایفه ای که با معرفت حق در برابر باطل در حکمت نظری در مقام رفتار و حکمت عملی پای بندی از خود نشان می دهند و حق در برابر تکلیف را پاس می دارند، می فرماید: آنان دارای قلبی خدا ترس و با تقوا، باطنی مطمئن، نفسی با ثبات قدم، روحی پاک و با طهارت، ایمانی همراه با یقین و خلاصه دارای ضمیری آگاه، دلی روشن، روحی آرام و مطمئن و قلبی خاشع و مهربان و رئوف، هستند و این همه از آثار و برکات تکلیف است و در حیات کسی ظهور پیدا می کند که به وظایف و تکالیف الهی خویش پای بند باشد.
انسان هرگاه در حیات مادی خویش تابع هوا و هوس خود باشد، در تمهید مقدمات عقلی، دچار خلط و خبط می شود، زیرا میان سود واقعی و نفع خیالی قرار می گیرد و قدرت ادراک و تشخیص او ضعیف می گردد، چون قوه مخیله در عمل قوه عاقله دخالت کرده و در برخی موارد عقل را از مسیر صواب و طریق اصلی خود خارج می کند، به نحوی که قدرت تشخیص صواب را از خطا در بخش نظر و عزم و تصمیم را در بخش عمل از او زایل می کند. چنین شخصی که در حکمت نظری دارای معضل تشخیصی است، در حکمت عملی دچار تزلزل شده و توان تحمل مشکل از او گرفته می شود و در نتیجه، آرامش روحی را از کف داده و در رفتار خود نامتعادل می گردد.
اما کسی که معتقد است هستی اش مرهون دیگری است و وجودش نه تنها وجود رابطی، بلکه عین ربط به خداست و نه تنها خود را فقیر، بلکه عین فقر می داند و مبدأ هستی را نه تنها غنی، بلکه عین غنا می شمرد و در مقابل او احساس وظیفه و تکلیف می کند، در حقیقت به حبل متین تمسک کرده و به تکیه گاهی محکم و استوار پناه برده است که هرگز آن طناب محکم پاره شدنی و آن پناهگاه مرصوص، ویران شدنی نیست. چنین انسانی امور رفتاری و عملی خود را بر مبنای عقیده ای بنا نهاده که تزلزل و اضطراب در آن راه ندارد. وی با این معرفت و اعتقاد دست به اعمالی نمی زند که از تکلیف الهی خارج باشد، لذا از نتیجه خیر و شر اعمال انجام شده، هیچ هراسی به دل راه نمی دهد، چنان که در رفتارهای خود به منشأی حقیقی اعتقاد دارد و او را متکلف و عهده دار نتایج اعمال و رفتار خویش می داند؛ اما شخص غیر معتقد به مبدأ حقیقی، چون از انانیت خود خارج نشده کسی را به موثر بودن نمی شناسد و به همین جهت خیر و شر امور را فقط به دست خود دانسته و با توجه به توهمات و تخیلات، هرگز احساس آرامش و امنیت از خود نمی کند، پس اضطراب و آشوب غیر معتقدانه به خدا از ناحیه خودشان بر آنان عارض شده و آرامش و اطمینان و سکینت در دل های مومنان از جانب خدایی است که ایشان به عنوان ملجا و پناهگاه برای خود برگزیده اند و این اثر همان ایمان و تکلیف محوری است که مومنان و تقوا پیشگان داشتند و خداوند ایشان را مستحق چنین مقامی دانست و فرمود: «فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین و الزمهم کلمه التقوی و کانوا احق بها و اهلها»؛ «پس خداوند متعالی آرامش و سکینت را بر رسولش و بر مومنان نازل کرد و کلمه تقوا را لازم آنان قرار داد و حقا که شایسته و سزاوار آن بودند.»