جنگ خندق

ابوسفیان در سال چهارم هجرت گروهی را به بدر آورد، اما در وسط راه پشیمان شد و برگشت. این بازگشت موقعیت فرماندهی او را در نظر بزرگان قریش ضعیف کرد و ناچار شد به تهیه سپاه بزرگ و منظمی بپردازد. سرانجام در سال پنجم هجرت سپاهی بین هفت تا ده هزار تن فراهم آورد که ششصد تن سواره جزء آنان بود. این لشکر بزرگ رو به مدینه نهاد. چون سپاه از قبیله های مختلف عرب تشکیل شده بود این جنگ را احزاب نامیده اند.
به علاوه، در این جنگ گروهی از یهودیان بنی نضیر که در خیبر به سر می بردند با قریش و قبیله غطفان علیه پیغمبر متحد شدند. یهودیان بنی قریظه نیز که پیرامون مدینه سکونت داشتند و متعهد بودند که قریش را یاری نکنند پیمان شکنی و با مردم مکه همدست شدند. در مقابل این لشکر انبوه پیغمبر فقط سه هزار سپاهی داشت که به جز چند تن، بقیه پیاده بودند.
مردم مدینه برخلاف جنگ احد این بار پذیرفتند که شهر حالت دفاعی به خود بگیرد. در این جنگ بود که به صلاح دید سلمان فارسی، برای حفاظت شهر، خندقی کندند. مدینه از سه سو به وسیله نخلستان و ساختمان محفوظ بود و دشمن نمی توانست از این سه جانب به شهر حمله برد؛ و با کندن خندقی در شمال، آن سمت نیز از هجوم سواران دشمن محفوظ ماند. پیش از آن که سپاه مکه به نزدیکی مدینه رسد کار کندن خندق پایان یافت. چون دشمن بدان جا رسید در شگفت ماند، چه، تا آن روز چنان مانعی برای پیشروی جنگی ندیده بود. سواران نمی توانستند از خندق بجهند و چون پیش می آمدند تیراندازان به آن ها مجال نمی دادند.
عمرو بن عبدود و عکرمه بن ابی جهل تصمیم گرفتند. از خندق عبور کنند. عمرو که شجاعی نامدار بود به دست علی (ع) کشته شد. به صورت ظاهر جنگ خندق برای مدینه زیان آور بود. سپاه اندک مسلمانان در مقابل آن لشکر انبوه چه می توانست بکند؟ پیغمبر نخست خواست قبیله غطفان را از جمع لشکریان جدا کند. بدان ها پیام داد یک سوم محصول مدینه از آن شما به شرطی که با قریش همکاری نکنید.
انصار مدینه از پیغمبر پرسیدند: «این مصالحه وحی آسمانی است؟» گفت: «نه.» گفتند: «در این صورت ما تن به چنین شکستی نمی دهیم. آن روزها که خدا ما را به دین اسلام هدایت نکرده بود به خواری تن در نمی دادیم، امروز که خدا به سبب تو ما را رستگار ساخته چگونه ممکن است خود را زبون سازیم.» در نتیجه آن مصالحه انجام نشد.
اما یک دوتن از مسلمانان که اسلام خود را آشکار نمی کردند، از یک سو با بنی قریظه و از سوی دیگر با غطفان مربوط شدند، و آن دو را نسبت به هم بدبین کردند. قضای آسمانی هم یاری کرد. باد و سرما درگرفت و کار بر سپاهیان مکه دشوار شد. ابوسفیان دستور بازگشت داد و مدینه پس از پانزده روز محاصره از خطر جست.
پایان جنگ احزاب آن چنان که برای مسلمانان امیدبخش بود، برای مکه مصیبت های فراوانی به بار آورد. مسلم شد که بازرگانان قریش بازار مدینه را برای همیشه از دست داده اند. به علاوه، قدرت مدینه راه بازرگانی مکه به سوریه را به خطر انداخته است و بازرگانان قریش دیگر نمی توانند آسوده به کار خود مشغول باشند. موقعیت فرماندهی ابوسفیان در نظر قریش متزلزل شد. حشمت قریش در دیده دیگر قبیله ها در هم شکست.
پدید آمدن حوادث غیر منتظره که سپاهی بدان بزرگی را از دروازه های شهر ناکام برگرداند، بعضی عرب های بدوی را نسبت به اسلام متمایل ساخت و یقین کردند نیروی خارق العاده ای مسلمانان را یاری می کند و پس از این جنگ بود که جریان کار به نفع مسلمانان تغییر کرد.


Sources :

  1. سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 92-93

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211531