قیام های زمان معتصم

از جمله حادثه های عصر معتصم آن است که گروهی از هندیان که به نام زط معروف شدند راه بصره را در دست گرفتند و بر کشتی هایی که بدان جا می آمد مالیات نهادند و سپس راه فرستادن خواربار و کالاها را به بغداد بستند. معتصم به سال 219 مردی را به نام عجیف بن عنبسه به جنگ آنان فرستاد. و او نه ماه با آنان جنگید. سپس زط ها مجبور به خواستن امان شدند. عجیف آنان را که از زن و مرد به بیست و هفت هزار تن می رسیدند و دوازده هزار تن آنان جنگجو بودند در کشتی ها نشاند و به بغداد فرستاد روز عاشورا به سال 220 بدان جا رسیدند.
از کارهایی که معتصم در حکومت خود بنیاد نهاد دخالت دادن عنصر ترک در کار اداری و امور درباری است. گویا معتصم می خواست با روی کار آمدن ترک ها عرب را کنار بزند و از درافتادن آنان با یکدیگر و ستیزه جویی قیسی و کلبی مانع شود، نیز راه مداخله ایرانیان را در کارهای حکومت ببندد. اما چنان که خواهیم دید این کار به زیان عباسیان منتهی شد و اندک اندک ترکان خود کارها را به دست گرفتند.
دیگر از حادثه های مهم دوره معتصم قیام بابک خرم دین و مازیار و افشین است. درباره بابک و نسب او تذکره نویسان گوناگون آورده اند. دشمنان او، وی را حرامزاده و پیروان او، او را از نسل ابومسلم خراسانی نوشته اند. و گفته اند در کودکی به جاویدان پسر رئیس خرم دینان آذربایجان پیوست و پس از مرگ او به کوشش زن جاویدان، رئیس خرم دینان شد. گفته های دیگر نیز در این باره آمده است. آنچه با اطمینان کامل می توان این است که بابک می خواست از وضع آشفته زمان خود استفاده کند و دنبال کار ابومسلم را بگیرد و عرب ها را از سرزمین آذربایجان و اگر تواند از ایران براند و حکومتی ایرانی تشکیل دهد. بابک در آذربایجان پیروان فراوان یافت و با مازیار پسر قارن همدست گردید و از سال 201 تا 222 با سپاهیان خلیفه جنگید. سرانجام با حمله افشین سپاهیان او شکست خوردند و به قلعه بذ پناه بردند. سپاهیان افشین به قلعه حمله بردند. بابک که در آن قلعه به سر می برد به ارمنستان گریخت ولی در آن جا مردی به نام سهل بن سنباط که مسیحی و از مردم ارمینیه بود وی را به مهمانی خود خواند. سپس او را دستگیر کرد و به افشین داد و افشین دستور داد بابک را به بغداد بردند. شمار کسانی را که به دستور بابک کشته شدند پانصد هزار تا یک میلیون نوشته اند. جنگ بابک و شکست او چنان مهم بوده است که در دیوان شاعران آمده است.
کار بابک چنان معتصم را به وحشت افکنده بود که چون افشین را برای سرکوبی او و خواباندن شورشی که برپا کرده بود روانه کرد بر سر هر یک فرسنگ، کسی را گمارد تا خبرها را دست به دست بدو برسانند و هر روز اسبی و خلعتی برای افشین می فرستاد.
چون افشین بابک را به سامرا آورد و او را زندانی کردند، احمد بن ابی دؤاد ناشناس به زندان رفت و با او سخن گفت و بازگشت و آنچه را دیده و شنیده بود به معتصم گزارش داد. پس معتصم خود به دیدن بابک به زندان رفت. فردای آن روز مقرر شد بابک را به درگاه بیاورند. معتصم پرسید چگونه اش بیاورند؟ گفتند بهتر آن است سوار فیلش کنند. بدین سان همه کس او را خواهد دید و چنان کردند.
محمد بن عبدالملک زیات در وصف او و فیل سواریش این دو بیت را سروده است: «فیل چنان که عادت اوست خضاب بسته شیطان خراسان را می برد. اعضای فیل خضاب نمی شود، مگر برای کسی که او را رتبتی باشد.»
هنگامی که او را نزد معتصم می بردند، مردمان در راه او صف کشیدند. چون نزد معتصم رسید، وی جلاد بابک را طلبید و بدو فرمان داد نخست دست و پای او را ببرد. پس گفت شکم او را بشکاف. سپس دستور داد سر او را به خراسان بفرستند، و تنش را در سامرا به دار کشیدند.
چون کار بابک به پایان رسید معتصم افشین را حرمتی بزرگ نهاد و گفت تا تاج بر سر او نهادند و دو حمایل گوهرآگین بدو پوشاندند و بیست هزار هزار درهم به وی جایزت داد.

مازیار و قیام او
از دیگر کسان که در خلافت معتصم بر ضد او برخاست مازیار پسر ونداد هرمز از اسپهبدان طبرستان است. در خلافت مأمون حکومت طبرستان بدو واگذار شد. لیکن مازیار با استفاده از ناآرامی ها که در سرزمین های اسلامی پدید شده بود در پی آن برآمد که خود به استقلال کشور برخیزد.
از بررسی تاریخ ها و مقایسه گزارش ها با یکدیگر استفاده می شود که مازیار و افشین نخست هم پیمان بوده اند و می خواسته اند حکومتی مستقل تأسیس کنند. اما افشین مصلحت در آن دیده است که مازیار را قربانی کند و خود حاکمی مستقل شود. مازیار در دویست و بیست و چهار هجری برپا خاست و در سال دویست و بیست و شش فرستاده عبدالله بن طاهر بر او دست یافت و سرانجام وی را به بغداد بردند و در کنار بابک به دار آویختند.
توفیل امپراتور روم به سال دویست و بیست و سه هجری به شهرهای مسلمانان حمله برد. نوشته اند آنچه او را بدین کار واداشت نامه ای بود که بابک برای او فرستاد.
بابک در آن نامه نوشته بود: «معتصم هر چه لشکر داشته به جنگ من فرستاد. اگر به سرزمین او روی بیاوری کسی مانع تو نخواهد شد.»
بابک با نوشتن این نامه می خواست معتصم را سرگرم جنگ با رومیان کند تا برای خود وی گشایشی پدید آید.
توفیل با یکصد هزار سپاه روی به کشور مسلمانان نهاد و چون به شهر زبطره رسید مردم بسیاری را بکشت و زنان و کودکان را اسیر کرد و ملطیه را غارت نمود. چون خبر به معتصم رسید آماده جنگ شد و فریاد کرد کوچ کنید! کوچ کنید!
نوشته اند به معتصم گفتند هنگام حمله توفیل، مردی از لشکریان به زنی حمله کرد و او گفت: «وامعتصماه.» معتصم چون این جمله را شنید گفت: «لبیک! لبیک!» و روی بدان جا نهاد.
در سال های آخر زندگانی معتصم مردی در فلسطین برخاست و مردم بسیاری را به گرد خود فراهم کرد. او را مبــرقع یمانی نامیده اند. سبب طغیان یمانی را چنین نوشته اند:
روزی که او در خانه نبود یکی از سپاهیان خواست در خانه او فرود آید. زن او نگذاشت. سپاهی تازیانه بر او زد و دست او را آزرد. چون مرد یمانی به خانه برگشت زن داستان را با او در میان نهاد، او شمشیر برگرفت و برفت و مرد سپاهی را کشت. سپس گریخت و برقعی بر روی خود افکند و به کوه های اردن رفت و در آن جا ماند. روزها برقع افکنده بیرون می آمد و مردم را به امر به معروف و نهی از منکر می خواند و از خلیفه بدگویی می کرد. مردم بسیاری از کشاورزان آن منطقه بدو پیوستند و می پنداشتند او از امویان است.
یاران او می گفتند: «این سفیانی است که خروج کرده است.» تا آن که یکصد هزار کس بدو پیوست. معتصم فرماندهی را که رجاء بن ایوب نام داشت به جنگ او فرستاد. رجاء چون سپاهیان فراوان او را دید با وی جنگ نکرد و برابر لشگرش فرود آمد. چون هنگام زراعت و آماده کردن زمین رسید سپاهیان مبــرقع پراکنده شدند. در این هنگام معتصم مرد و واثق خلیفه گردید. و او رجاء را مأمور پایان دادن کار مبــرقع کرد. رجاء مبــرقع را اسیر کرد و به سامرا فرستاد.


Sources :

  1. سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 317-321 و 323-324

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211580