بعضی می گویند اخلاق پایه ای دارد همانطور که «اول الدین معرفته؛ خداشناسی سنگ اول دین است. همچنین خداشناسی سنگ اول آدمیت است و انسانیت و آدمیت و اخلاق بدون شناختن خدا معنا ندارد. یعنی هیچ امر معنوی بدون اینکه آن سرسلسله معنویات پایش به میان آید معنا ندارد. اینها دیگر حرف مفت است که کسی بیاید به نام انسانیت منادی اخلاق باشد. من منطقی را احمقانه تر از منطق برتراند راسل نمی بینم. این مرد فکرش مادی است، دائما می گوید بیایید به خاطر انسانیت چنین کنید. وقتی که پایه ای در روح بشر نباشد چرا انسانیت؟ به من چه مربوط؟ آن انسان در مقابل من مثل درخت یا گوسفند است.
این اخلاق پایه و اساس ندارد و نمی تواند داشته باشد. راجع به منطق دین که اشاره خواهد شد چطور اساس داشته و چگونه تجربه و آزمایش صحت آن را ثابت کرده و چطور انضباطهای اخلاقی محکم پولادین را به وجود آورده و بعد از این هم به وجود خواهد آورد. اینجا یک اشتباه رخ می دهد و آن این است که می گوید: ادل الدلیل بر مکان شیء وقوع شیء است. (به قول طلبه ها) شما چطور می گویید در جامعه ای که خداشناسی و دین نباشد انضباط و اخلاق نیست؟ ما می بینیم جامعه عالم امروز چقدر جامعه منضبط و منظمی است، مردمانی هستند با اخلاق و از حقوق و حدود خودشان تجاوز نمی کنند.
الآن ملتهایی در دنیا وجود دارند که در عین اینکه به امور معنوی پایبند نیستند، هرگز دروغ نمی گویند. ما رفتیم و دیدیم. ملتهای آمریکایی و اروپایی را دیدیم. آنهایشان که مذهبی نیستند نیز از دروغ و نفاق و تزویر و دزدی و خیانت پرهیز می کنند. پس معلوم می شود که می توان اخلاقی به وجود آورد و «خود» را از بین برد بدون اینکه متکی به ایمان و معرفت باشد. این سخن را شما زیاد شنیده اید، خود من (شهید مطهری) هم زیاد شنیده ام و شاید مدتها هم به آن معتقد بودم که چنین چیزی می شود.