اندرزنامه حضرت علی (ع) به امام حسن مجتبی (ع) - توشه های آخرت

اندرزنامه حضرت علی (ع) به فرزند گرامیش امام حسن مجتبی (ع) یکی از اسنادی است که برای رهپویان به سمت کمال، درسی کامل است. و از سفارش اوست به حسن بن علی (ع) که آن را هنگام بازگشت، از صفین، در حاضرین نوشته است.
و بدان که خودپسندی (آدمی) را از راه راست بگرداند، و خردها را زیان رساند. پس سخت بکوش و گنجور دیگری مشو، و چون راه خویش یافتی چندانکه توانی پروردگارترا فروتن باش (و به راه اطاعت او رو).
و بدان که پیشاپیش تو راهی است دراز، و رنجی جانگداز، و تو بی نیاز نیستی در این تکاپو از جستجو کردن به طرزی نیکو. توشه خود را به اندازه گیر چنانکه تو را رساند، و پشتت سبک ماند، و بیش از آنچه توان داری بر پشت خود منه که سنگینی آن بر تو گران آید. و اگر مستمندی یافتی که توشه ات را تا به قیامت برد، و فردا که بدان نیازمندی تو را به کمال پس دهد، او را غنیمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار. و توشه او را سنگین کن چنانکه توانی. چه بود که او را بجوئی و نشانی از وی ندانی، و غنیمت دان آن را که در حال بی نیازیت از تو وام خواهد تا در روز تنگدستیت بپردازد، و بدان که پیشاپیش تو گردنه ای دشوار است، سبکبار در بر شدن بدان آسوده تر از سنگین بار است، و کندرونده در پیمودن آن زشت حالتر از شتابنده، و فرود آمدن تو در مسیر بر بهشت یا دوزخ بود ناگزیر. پس، پیش از فرود آمدنت برای خویش پیشروی روانه ساز و پیش از رسیدنت خانه را بپرداز، که پس از مرگ جای عذر خواستن نیست، و نه راه به دنیا بازگشتن.
و بدان! کسی که گنجینه های آسمان و زمین در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و پذیرفتن دعایت را بر عهده نهاده، و تو را فرموده از او خواهی تا به تو دهد، و از او طلبی تا تو را بیامرزد. و میان تو و خود کسی را نگمارده تا تو را از وی بازدارد، و از کسی ناگزیرت نکرده که نزد او برایت میانجی آرد، و اگر گناه کردی از توبه ات منع ننموده و در کیفرت شتاب نفرموده، و چون (بدو) بازگردی سرزنشت نکند، و آنجا که رسوا شدنت سزاست پرده ات را ندرد، و در پذیرفتن توبه بر تو سخت نگرفته و حساب گناهت را نکشیده، و از بخشایش نومیدت نگردانیده. بلکه بازگشت را از گناه نیک شمرده و هر گناهت را یکی گرفته و هر کار نیکویت را ده به حساب آورده، و در بازگشت را برایت بازگذارده و چون بخوانیش آوایت را شنود، و چون راز خرد را با او در میان نهی آن را داند. پس حاجت خود بدو نمایی و آنچه در دل داری پیش او بگشایی، و از اندوه خویش بدو شکایت کنی و خواهی تا غم تو را گشاید و در کارها یاریت نماند، و از گنجینه های رحمت او آن را خواهی که بخشیدنش از جز او نیاید از افزون کردن مدت زندگانی و تندرستیها و در روزیها فراوانی.
پس کلید گنجهای خود را در دو دستت نهاده که به تو رخصت سوال از خود را داده تا هر گاه خواستی درهای نعمت او را با دعا بگشایی، و باریدن باران رحمتش را طلب نمایی. پس دیر پذیرفتن او تو را نومید نکند که بخشش بسته به مقدار نیت بود، و بسا که در پذیرفتن دعایت درنگ افتد، و این برای آن است که پاداش خواهنده بزرگتر شود و جزای آرزومند کاملتر. و بود که چیزی را خواسته ای و تو را نداده اند، و بهتر از آن در این جهان یا آن جهان داده اند، یا بهتر بوده که از تو باز داشته اند. و چه بسا چیزی را طلبیدی که اگر به تو می دادند، تباهی دینت را در آن می دیدی، پس پرسشت درباره چیزی باشد که نیکی آن برایت پایدار ماند، و سختی و رنج آن به کنار، که نه مال برای تو پایدار است و نه برای مال برقرار. و بدان که تو برای آن جهان آفریده شده ای نه برای این جهان، و برای نیستی نه برای زندگی جاودان، و برای مردن نه زنده بودن. و بدان تو در منزلی هستی که از آن رخت خواهی بست، و خانه ای که بیش از روزی چند در آن نتوانی نشست، و در راهی هستی که پایانش آخرت است، و شکار مرگی که گریزنده از آن نرهد، و آن را که جوید بدو رسد و از دست ندهد، و ناچار پنجه بر تو خواهد افکند، پس بترس از آن که تو را بیابد و در حالتی باشی ناخوشایند. با خود از توبه سخن به میان آورده باشی، و او تو را از آن بازدارد و خویشتن را تباه کرده باشی.
پسرکم! فراوان به یاد مردن باش و یاد آنچه با آن بر می آیی و آنچه پس از مردن روی بدان نمایی، تا چون بر تو درآید ساز خویش را آراسته باشی و کمر خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید. مبادا فریفته شوی که بینی دنیاداران به دنیا دل می نهند، و بر سر دنیا بر یکدیگر می جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتهایش برایت گشاده. همانا دنیاپرستان سگانند عوعوکنان، و درندگانند در پی صید دوان. برخی را برخی بد آید، و نیرومندش ناتوان را طعمه خویش نماند، و بزرگشان بر خرد دست چیرگی گشاید..
دسته ای اشتران پایبنده نهاده، و دسته ای دیگر رها و خرد خود را از دست داده. در کار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، در بیابانی دشوار گذر روان، نه شبانی که به کارشان رسد، نه چراننده ای که به چراشان برد، دنیا به راه کوری شان راند و دیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهه حیرتش سرگردان، و فروشده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته اند دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا و آنچه را پس آن است فراموش ساخته.
باش تا پرده تاریکی بگشاید که (گویی راه سفر بریده است) و کاروان به منزل رسیده، و آن که بشتابد، بود که کاروان را دریابد، و بدان! کسی که مرکبش روز و شب است او را براند هرچند وی ایستاد ماند، و راه را بپیماید، هر چند که بر جای بود و راحت نماید. و به یقین بدان که تو هرگز به آرزویت دست نخواهی یافت، و از اجل روی نتوانی برتافت، و به راه کسی هستی که پیش از تو می شتافت. پس آنچه را می خواهی آسان گیر و در آنچه به دست می کنی طریق نیک را بپذیر.
"چه بسا جستجو که از دست شدن مایه کشاند" و هر جوینده روزی نیابد و هر آهسته رو محروم نماند. نفس خود را از هر پستی گرامی دار، هر چند تو را بدانچه خواهی رساند، چه آنچه را از خود بر سر این کار می نهی، هرگز به تو برنگرداند. بنده دیگری مباش حالی که خدایت آزاد آفریده، در آن نیکی که جز با بدی به دست نیاید و آن توانگری که جز با سختی و خواری بدان نرسند، کسی چه خوبی دیده؟
و بپرهیز از اینکه مرکب های طمع تو را برآنند، و به آبشخورهای هلاکت رسانند، و اگر توانی میان خود و خدا، خداوند نعمتی را حجاب نگردانی، چنان کن که دانی، چه تو بهره های خود را بیابی و حصه خویش را بگیری و محروم نمانی، و اندک نعمت از جانب خدای سبحان بزرگتر و گرامیتر است از بسیار آفریدگان، هر چند همه از اوست اندک یا فراوان.
و جبران آنچه به نگفتن به دست نیاورده ای آسانتر بود تا تدارک آنچه به گفتن از دست داده ای، که نگاهداری آنچه در آوند است، به استوار بستن آن به بند است، و نگاه داشتن آنچه به دستهایت داری دوست تر دارم تا به گرفتن آنچه در دست دیگری است دست پیش آری. و تلخی نومیدی بهتر تا از این و آن طلبیدن، و ورزیدن با پارسایی بهتر تا بی نیازی و به گناه آلوده گردیدن. و مرد بهتر از هر کس نگهبان راز خویش است و بسا کوشنده که برای زیانی کوشد که او را در پیش است. آن که پر گوید یاوه سر است، و آن که بیندیشد بیناست. با نیکان بنشین تا از آنان به حساب آیی و از بدان بپرهیز تا در شمار ایشان درنیایی. بد خوراکی است که از حرام به دست شود، و ستم بر ناتوان زشت ترین ستم بود. جایی که مدارا درشتی به حساب آید به جای مدارا درشتی باید، بسا که دارو بیماری شود و درد درمان گردد. بسا اندرز دهد آن که از او اندرز نپایند، و خیانت کند آنکه پس اندرز نزد او آیند، و بپرهیز از تکیه کردنت بر آرزوها که آن کالای احمقان است، و خرد به خاطر سپردن تجربه هاست و بهتر چیز که آزمودی آن بود که پند تو در آن است. فرصت را غنیمت دان پیش از آنکه از دست رود و اندوهی گلوگیر شود. هر خواهنده به مقصود نرسد و هر رفته باز نگردد. از جمله زیان ها توشه رفتن فراهم نیاوردن است و آخرت را تباه کردن. هر کاری را پایانی بود و آنچه برایت مقدر شده زودا که به تو رسد. سوداگر به خطر افکننده خویش است، و بسا اندک که بالنده تر از بیش است. نه دریاور بیمقدار سودی بود و نه در دوست به تهمت گرفتار.
چندانکه زمانه رام توست آن را آسان گیر و به امید بیشتر، خطر را بر خطر مپذیر؛ و بپرهیز از آنکه ستیزه جویی چون اسب سرکش تو را بردارد (و به گرداب هلاکت در آرد). چون برادرت از تو ببرد خود را به پیوند با او وادار، و چون روی بگرداند، مهربانی پیش آر، و چون بخل ورزد از بخشش دریغ مدار، و هنگام دوری کردنش از نزدیک شدن، و به وقت سختگیری اش از نرمی کردن، و به هنگام گناهش از عذر خواستن. چنانکه گویی تو بنده اویی و چونان که او تو را نعمت داده (و حقی برگردنت نهاده)، و مبادا این نیکی را آنجا کنی که نباید، یا درباره آن کس که نشاید. دشمن دوستت را دوست مگیر تا دوستت را دشمن نباشی، و در پندی که به برادرت می دهی (نیک بود یا زشت) باید با اخلاص باشی. خشم خود را اندک اندک بیاشام که جرعه ای شیرین تر از آن ننوشیدم و پایانی گواراتر از آن ندیدم. نرمی کن بدان که با تو درشتی کند، باشد که به زودی نرم شود. با دشمن خویش به بخشش رفتار کن که آن شیرین ترین دو پیروزی است (انتقام از او کشیدن یا بروی بخشیدن.) اگر خواستی از برادرت ببری، جایی برای (دوستی) او نزد خود باقی گذار که اگر روزی بر وی آشکار گردید، بدان وسیلت بدان تواند رسید.
کسی که به تو گمان نیک برد (با کرده نیک) گمانش را راست کن. و حق برادرت را به اعتماد دوستی که با او داری ضایع مگردان، چه آن کس که حق او را ضایع کرده ای برادرت به حساب نمی آمد. و مبادا با کسانت رفتاری کنی که بدبخت ترین مردم نسبت به تو باشند. در آن که تو را نخواهند دل مبند، و مبادا برادرت را در پیوند با تو گسستن عذری بود قویتر از تو در پیوند با او بستن، و مبادا در بدی رساندن بهانه ای اش باشد قویتر از تو در نیکویی کردن. و ستم آن بر تو ستم کند در دیده ات بزرگ نیاید، چه او در زیان خود و سود تو کوشش نماید، و پاداش آن که تو را شاد کند آن نیست که با وی بدی کنی.
بدان پسرکم که روزی دو تاست، که آن را بجویی، و آنکه، تو را جوید. و اگر نزد آن نروی راه را به سوی تو پوید. چه زشت است فروتنی هنگام نیازمندی، و درشتی به وقت بی نیازی. بهره تو از دنیا همان است که آبادانی خانه آخرتت بدان است. اگر بدانچه از دستت رفته می زاری، پس زاری کن. به همه آنچه در دست نداری. از آنچه نبوده است بر آنچه بوده دلیل گیر، که کارها همانندند و یکدیگر را نظیر، از آنان مباش که پند سودشان ندهد. جز با بسیار آزردن، که خردمند پند به ادب گیرد و چارپا با تازیانه خوردن.
اندوه ها را که به تو روی آرد از خود دور گردان، با دل نهادن بر شکیبایی و اعتماد بی گمان. آن که از عدالت بگردید به ستم گرایید. یار به منزلت خویشاوند است، و دوست کسی است که در نهان به آیین دوستی پای بند است، و هوای نفس را با رنج پیوند است. بسا نزدیک که از دور دورتر است، و بسا دور که از نزدیک نزدیکتر. و بیگانه کسی است که او را دوستی نیست. آن که پای از حق برون نهد راه بر او تنگ شود. هر که اندازه خود بداند حرمتش باقی ماند. استوارترین رشته، رشته ای است که میان تو و خداست. آن که در کار تو نپاید، دشمنت به حساب آید، آنجا که طمع به هلاکت کشاند، نومید ماندن از نرسیدن به مقصود چون رسیدن بدان ماند. نه هر رخنه ای را آشکار توان دید و نه بر هر فرصتی توان رسید. بود که بینا به خطا افتد و کور به مقصد خود رسد. بدی را واپس افکن چه هرگاه خواهی توانی شتافت، و بدان دست خواهی یافت. و از نادان گسستن چنان است که به دانا پیوستن، و آن که از زمانه ایمن نشیند، خیانت آن بیند. و آن که زمانه را بزرگ داند وی را خوار گرداند. نه هر که تیر پراند به نشانه رساند. چون اندیشه سلطان بگردد زمانه دگرگون شود. پیش از اینکه به راه افتی بپرسی که همراهت کیست، و پیش از (گرفتن) خانه ببین که با کدام (همسایه) خواهی زیست.
به پرهیز از آنکه در سخنت چیزی خنده آور آری، هر چند آن را از جز خود به گفتار در آری. بپرهیز از رأی زدن با زنان که سست رأیند، و در تصمیم گرفتن ناتوان، و در پرده شان نگاه دار تا دیده شان به نامحرمان نگریستن نیارد. که سخت در پرده بودن آنان را از (هر گزند) بهتر نگاه دارد، و برون رفتنشان از خانه بدتر نیست از بیگانه که بدو اطمینان نداری و او را نزد آنان در آری. و اگر توانی چنان کنی که جز تو را نشناسند، روا دار، و کاری که برون از توانایی زن است به دستش مسپار، که زن گل بهاری است لطیف و آسیب پذیر، نه پهلوانی است کارفرما و در هر کار دلیر، و مبادا در گرامی داشت (او خود را) از حد بگذرانی یا او را به طمع افکنی و به میانجی دیگری وادار گردانی.
و بپرهیز از رشک نابجا که آن درستکار را به نادرستی کشاند و پاکدامن را به بدگمانی خواند، و هر یک از خدمتکارانت را کاری به عهده بگذارد و آنان را بدان کار بگمارد تا هریک وظیفه خویش بگذارد و کار را به عهده دیگری نگذارد، و خویشاوندانت را گرامی بدار که آنان چون بال تواند که بدان پرواز می کنی، و ریشه تواند که به آن باز می گردی، و دست تو که بدان حمله می آوری. دین و دنیای تو را به خدا می سپارم. و بهترین داوری را از وی برای تو درخواست دارم. امروز و هر زمان هم در این جهان، و هم در آن جهان. والسلام.


Sources :

  1. سیدجعفر شهیدی- زندگانی امیرمؤمنان علی علیه السلام- صفحه 179-185

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211828