اقسام عمده زندگی سیاسی و اجتماعی بشر

نظامهای کشورداری اقوام و ملل در طول تاریخ در عرصه عالم طبیعت و در میان جوامع بشری همان گونه به وجود می آید و پدیدار می گردد که یک فرد از انسان در پهنه عالم طبیعت و انسانهای جامعه خود، تردیدی نیست در اینکه هم فرد و جامعه و هم نظامها و سیاستمدارانی که آنها را اداره می کنند در صحنه طبیعت و در مجرای اجزاء و قوانین آن، نمودار می گردند و به فعالیتهای خود می پردازند، ولی همان گونه که برای افراد بشری درجاتی متفاوت از زندگی قابل تصور است برای زندگی اجتماعی و نظام کشورداری نیز این درجات وجود دارد. اقسام عمده زندگی بشر بدین قرار است.
1- زندگی طبیعی محض که با مدیریت خود طبیعی حیوانی به فعالیت می افتد. در این قسم زندگی همه قوا و استعدادهای آدمی از یک درک و تصور ساده گرفته تا با اهمیت ترین فعالیتهای فکری و عقلانی و وجدانی تحت فرمان همین خود طبیعی و در استخدام آن قرار می گیرند. این گونه زندگی هر اندازه هم پیشرفته تر باشد قابل تفسیر و استدلال معقول نیست زیرا نمی تواند پاسخگوی هدف اعلای حیات بوده باشد چنان که نمی تواند در مقابل جریان تنازع بقاء که اقویای خودکامه یکه تازان میدان آن هستند دفاع معقول داشته باشد. اگر نظام کشورداری حتی در پیشرفته ترین شکل آن بر محور خود طبیعی مردم بگردد که خودخواهی اساسی ترین مختص آن است، نه تنها نیازی به دخالت عوامل الهی ندارد بلکه این گونه عوامل مزاحم نظام کشوری مزبور است و نظام مزبور باید با آن عوامل مبارزه کند.
2- زندگی طبیعی الهی، معنای این زندگی این است که اولا افراد انسانی مشکلات خود را با تلاش در بهره برداری از طبیعت و همنوعان خود براساس قوانین طبیعی مرتفع سازند و ثانیا زندگی خود را بر مبنای اصول به هدف اعلای حیات که ورود در جاذبه کمال اعلی است تنظیم کنند. در این نوع زندگی دخالت عامل الهی ضرورت پیدا می کند به این معنی که پاسخ من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ به کجا آمده ام؟ با کیستم؟ به کجا می روم؟ برای چه آمده ام؟ بدون دخالت عامل الهی که در این آیه «انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز میگردیم.» (بقره/ 156) آمده است امکان پذیر نیست.
همچنین بدون دخالت عامل الهی که مذهب دارای آن می باشد هیچ قاعده و قانونی نمی تواند پاسخگوی مسایل اصلی انسانی در ارتباطات چهارگانه بوده باشد (1. ارتباط انسان با خویشتن. 2. ارتباط انسان با خدا. 3. ارتباط انسان با جهان هستی. 4. ارتباط انسان با همنوع خود).
بنابراین سیاست و حکومت هم می تواند طبیعی محض بوده باشد همان گونه که مولف حکمت و حکومت می گوید: حکومت و نظام کشورداری به هر اندازه که به صورتهای پیشرفته شکل گرفته باشد یک مفهوم بسیار ابتدایی و تجربی طبیعی است...
این همان نظام زندگی موریانه ای و مورچه ای و زنبوران عسل است که بر مبنای قوانین غرایز و خود طبیعی آن جانداران به جریان می افتد؛ با این تفاوت که نظام زندگی انسان و مدیریت آن بسیار پیچیده و گسترده و پرشاخ و برگتر می باشد زیرا از قوا و استعدادهای بسیار مهم برخوردار است مانند ادراکات کلی، تجریدهای عقلانی، اندیشه و تعقل، رقابتهای سازنده، بهره برداری از تعهدها و تجسیم و اکتشاف و خلاقیتهای مستند به نبوغ و غیرذلک در صورتی که هر اندزاه هم جانداران فوق زندگی منظم (سیستماتیک) داشته باشند از آن جهت که مستند به منابع جوشان مستند به نبوغ ادراکات کلی تجربه های عقلانی اندیشه و تعقل... نیست، لذا محدود و غیرقابل پیشرفت و توسعه و تعمق می باشد. با این حال زندگی انسان با داشتن همه آن قوا و استعدادها که نمونه ای از آنها را تذکر دادیم در صورتی که بر محور خودخواهی بچرخد و حرکت خود را با امواج و قوانین طبیعت محض توجیه کند و از اشعه الهی فوق ماده و مادیات استفاده نکند از نظر ماهیت همان زندگی جانورانی است که در بالا متذکر شدیم همچنین سیاست و حکومت می تواند طبیعی- الهی باشد. چنان که در خط نورانی انبیاء علیهم السلام مطرح است.
3- زندگی عقلانی؛ منظور ما از این زندگی استفاده تمام شئون حیات به عقل و دلایل آن است. امروزه این نوع زندگی را معمولا به مغرب زمین نسبت می دهند و خود مردم مغرب زمین هم به طور فراوان این مدعا را مطرح می کنند.
آنچه که مدعیان منطقی بودن این نوع زندگی ابراز می کنند این است که همه امور و شئون حیات انسانها در این نوع از زندگی و عقل به معنای عام آن که شامل عقل نظری و عقل عملی می باشد به ثمر می رسد. به نظر می رسد مستند ساختن همه شئون و امور زندگی به عقل و دلایل روشن و قانع کننده آن به طور کامل تاکنون در هیچ یک از جوامع بشری بروز نکرده است و می توان گفت: اصلا چنین استنادی امکان پذیر نیست (مگر در نظامهای مذهبی حقیقی که عقل سلیم و آزاد از جاذبه های خود طبیعی حیوانی با یک معنای الهی در حقوق و فرهنگ و سیاست و حکومت مورد استفاده قرار بگیرد). به عنوان مثال کدامین عقل نظری و عقل عملی معمولی است که بتواند در جریان اصالت قوه و تنازع در بقاء، ارزش واقعی عدالت و کرامت انسانی و آزادی معقول را اثبات نماید! در صورتی که همه جوامعی که ادعای روش عقلانی در زندگی اجتماعی و سیاسی را سر می دهند، خود را حامیان اصلی حقایق ارزشی مزبور قلمداد می نمایند.


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 352-354

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/212015