علل افزایش طلاق و انحلال کانون خانوادگی در عصر جدید

هیچ عصری مانند عصر ما خطر انحلال کانون خانوادگی و عوارض سوء ناشی از آن را مورد توجه قرار نداده است و در هیچ عصری مانند این عصر عملا بشر دچار این خطر و آثار سوء ناشی از آن نبوده است. قانون گزاران، حقوق دانان، روان شناسان هر کدام با وسایلی که در اختیار دارند سعی می کنند بنیان ازدواج ها را استوارتر و پایدارتر و خلل ناپذیرتر سازند. اما "از قضا سرکنگبین صفرا فزود".
آمارها نشان می دهد که سال به سال بر عدد طلاق ها افزوده می شود و خطر از هم پاشیدن بر بسیاری از کانون های خانوادگی سایه افکنده است. معمولا هر وقت یک بیماری مورد توجه قرار می گیرد و مساعی مادی و معنوی برای مبارزه و جلوگیری از آن به کار می رود از میزان تلفات آن کاسته می شود و احیانا ریشه کن می گردد، اما بیماری طلاق بر عکس است.
در گذشته کمتر درباره طلاق و عوارض سوء آن و علل پیدایش و افزایش آن و راه جلوگیری از وقوع آن فکر می کردند، در عین حال کمتر طلاق صورت می گرفت و کمتر آشیانه ها به هم می خورد. مسلما تفاوت دیروز و امروز در این است که امروز علل طلاق فزونی یافته است. زندگی اجتماعی شکلی پیدا کرده است که موجبات جدایی و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی بیشتر شده است و از همین جهت مساعی دانشمندان و خیرخواهان تاکنون به جایی نرسیده است و متأسفانه آینده خطرناک تری در پیش است.
در شماره 105 مجله زن روز مقاله جالبی از مجله نیوزویک تحت عنوان "طلاق در آمریکا" درج شد. این مجله می نویسد: "طلاق گرفتن در امریکا به آسانی تاکسی گرفتن است" و هم می نویسد در میان مردم آمریکا دو ضرب المثل از همه ضرب المثل های دیگر درباره طلاق معروف تر است. یکی اینکه "حتی دشوارترین سازش ها هم میان زن و شوهر از طلاق بهتر است".
این ضرب المثل از شخصی است به نام "سروانتس" در حدود چهار قرن پیش گفته است، ضرب المثل دوم که از شخصی است به نام "سامی کاهن"، در نیمه دوم قرن بیستم گفته شده است و درست نقطه مقابل ضرب المثل اول است و شعاری است بر ضد او و آن این است: "عشق دوم دلپذیرتر است".
از متن مقاله نامبرده بر می آید که ضرب المثل دوم کار خود را در آمریکا کرده است، زیرا می نویسد: "سراب طلاق نه تنها "تازه پیوندها"، بلکه مادران آنها و زن و شوهران "دیرینه پیوند" را هم به خود می کشد، به طوری که از جنگ دوم به این طرف سطح طلاق در امریکا بطور متوسط از سالی 400000 طلاق پائین تر نرفته است و 40 درصد ازدواج های به هم خورده ده سال یا بیشتر و 13 درصد آن ازدواج ها بیش از 20 سال دوام داشته است، سن متوسط دو میلیون زن مطلقه امریکایی 45 سال است، 62 درصد زنان مطلقه به هنگام جدایی، کودکان کمتر از 18 سال داشته اند، زنان مزبور در واقع نسل خاصی را تشکیل می دهند."
سپس می نویسد: "با وجودی که پس از طلاق، زن امریکایی خویشتن را "آزادتر از آزاد" حس می کند، ولی مطلقه های امریکایی چه جوان و چه میان سال، شادکام نیستند و این ناشادی را می توان از میزان روز افزون مراجعات زنان به روانکاو و روانشناس، یا از پناه بردن آنها به الکل و یا از افزایش سطح خودکشی در میان آنان دریافت. از هر 4 زن مطلقه یکی الکلی می شود و میزان خودکشی میان آنها سه برابر زنان شوهردار است. خلاصه اینکه زن امریکایی همین که از دادگاه طلاق با پیروزی بیرون می آید می فهمد که زندگی بعد از طلاق آن چنان که می پنداشته بهشت نیست.. دنیایی که ازدواج را بعد از قوانین طبیعی، محکم ترین رابطه انسانی دانسته، بسیار دشوار است که عقیده خوبی درباره زنی که این پیوند را گسسته نشان دهد. ممکن است جامعه چنین زنی را گرامی بدارد، پرستش کند و حتی بر او غبطه خورد، ولی هرگز به چشم کسی که در زندگی خصوصی دیگران وارد شود و ایجاد خوشبختی کند بدو نمی نگرد."
این مقاله ضمنا این پرسش را طرح می کند که آیا علت طلاق های فراوان، ناسازگاری و عدم توافق اخلاقی میان زن و شوهر است یا چیز دیگر است؟ می گوید اگر ناسازگاری را عامل جدایی جوانان نو پیوند بدانیم پس جدایی زوج های دیرینه پیوند را چگونه باید توجیه کرد؟ با توجه به امتیازی که قوانین امریکا به زن مطلقه می دهد جواب این است که علت طلاق در ازدواج های ده یا بیست ساله ناسازگاری نیست، بلکه بی میلی به تحمل ناسازگاری های دیرین و هوس برای درک لذات بیشتر و کامجویی های دیگر است.
در عصر قرص های ضد حاملگی در دوران انقلاب جنسی و اعتلای مقام زن، این عقیده در میان بسیاری از زنان قوت گرفته که خوشی و لذت، مقدم بر استواری و نگهداری کانون خانوادگی است. زن و شوهری را می بینید که سال ها با هم زندگی می کنند، بچه دار می شوند و در غم و شادی هم شرکت داشته اند، ولی ناگهان زن برای طلاق تلاش می کند بدون آنکه هیچ تغییری در وضع مادی و معنوی شوهرش پدید آمده باشد. علت این است که تا دیروز حاضر بود یکنواختی کسل کننده زندگی را تحمل کند ولی اکنون به تحمل یکنواختی تمایلی ندارد.. زن آمریکایی امروز کامجوتر از زن دیروزی بوده و در برابر نارسایی آن، کم تحمل تر از مادر بزرگ خویش است.
افزایش طلاق منحصر به آمریکا نیست، بیماری عمومی قرن است. در هر جا که آداب و رسوم جدید غربی بیشتر نفوذ کرده است، آمار طلاق هم افزایش یافته است. مثلا اگر ایران خودمان را در نظر بگیریم، طلاق در شهرها بیش از ولایات است و در تهران که آداب و عادات غربی رواج بیشتری دارد بیش از شهرهای دیگر است.
در روزنامه اطلاعات شماره 11512 آمار مختصری از ازدواج ها و طلاق های ایران ذکر کرده بود، نوشته بود: "بیش از یک چهارم طلاق های ثبت شده سراسر کشور مربوط به تهران است، یعنی 27 درصد طلاق های ثبت شده را تهران تشکیل می دهد، با اینکه نسبت جمعیت تهران به جمعیت سراسر کشور 10 درصد می باشد. به طور کلی درصد طلاق در شهر تهران بیش از درصد ازدواج است. وقایع ازدواج تهران 15 درصد کل ازدواج کشور است."


Sources :

  1. مرتضی مطهری- نظام حقوق زن در اسلام- صفحه 229-232

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/21638