اهمیت عشق و پرستش در انسان

در جهان هیچ موجودی به اندازه انسان نیازمند به تفسیر و توضیح نیست، چون در انسان چیزهایی دیده می‏ شود که در غیر انسان دیده نمی‏ شود، و پیچیدگی هایی مشاهده می‏ شود که توضیح و تفسیرش آسان نیست بلکه فوق العاده‏ مشکل است، و به همین جهت است که انسان را "عالم صغیر" نامیده‏ اند یعنی به تنهایی خودش یک جهان است. عرفا این را هم قبول ندارند که انسان‏ عالم صغیر باشد، می‏ گویند عالم، انسان صغیر است و انسان، عالم کبیر.
مولوی می‏ گوید:
چیست اندر خانه کاندر شهر نیست *** چیست اندر جوی کاندر نهر نیست
خانه جزء است و شهر کل، هر چه در خانه باشد در شهر قطعا هست ولی‏ در شهر ممکن است چیزهایی باشد که در خانه نباشد که اغلب هم این طور است‏. همچنین چیزی که در جوی کوچک باشد در رودخانه البته هست. بعد نتیجه‏ گیری می‏ کند و می‏ گوید:
این جهان جوی است دل چون نهر آب *** این جهان خانه است دل شهری عجاب
نه عکس قضیه که بگوید این انسان (دل یعنی انسان) خانه است و جهان‏ شهر. غرض اهمیت انسان است، و در انسان خیلی چیزهاست که نیازمند به‏ تفسیر است و این ساده‏ انگاری ها در موضوع انسان خیلی اشتباه است. این‏ ساده ‏انگاری ها را همه کرده‏ اند. موضوعی که شاید بیشتر هم نیاز باشد که‏ شرح داده شود مسأله "عشق و پرستش" و در واقع مسأله "عشق" است.
خود همین عشق در انسان یک پدیده و معضل عجیبی است که خیلی نیاز به تفسیر دارد. در باب عشق بعضی اصلا عشق را جز از مقوله شهوت ندانسته و گفته‏ اند عشق همان هیجان غریزه جنسی است، چیز دیگری غیر از آن نیست، یعنی‏ مبدأش غریزه جنسی است انتهایش هم غریزه جنسی است.
نظریه دیگری هست که معتقد است که عشقها از غریزه جنسی شروع می‏ شود ولی بعد تلطیف می‏ شود، جنبه جنسی خودش را از دست می‏ دهد و حالت روحانی به‏ خود می‏ گیرد. یک نظریه دیگر هست که از اساس قائل به دو نوع عشق است‏: عشق های جسمانی که مبدأ جسمانی و غایت جسمانی دارد، و عشق های روحانی‏ که از ابتدا مبدأ روحانی دارد و غایتش هم روحانی است.
مسأله عشق خصوصا در آنجا که با پرستش توأم می‏ شود و بلکه هر عشقی که به‏ مرحله عشق واقعی برسد (یعنی حساب شهوات را باید جدا کرد) به مرحله‏ پرستش می‏ رسد، یعنی این دو در واقع از یکدیگر تفکیک پذیر نیستند به هر حال مسأله عشق و پرستش در انسان مسأله‏ ای است که فوق العاده نیازمند به‏ تحلیل و تفسیر و توضیح و توجیه است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 86-84

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/22207