مشکلات خلافت امام علی (ع)

مشکل کشته شدن عثمان:
اولین مشکلی که وجود داشت و علی بر زمینه آن می فرمود آینده بسیار مهمی در پیش داریم، داستان کشته شدن عثمان بود. علی وارث خلافتی می شد که خلیفه قبل از او را انقلابیونی که انقلاب کرده اند کشته اند، حتی اجازه دفن او را هم نمی دهند و اعتراضات فراوانی دارند. حال این گروه انقلابی به علی پیوسته است. مردم دیگر چه نظری دارند؟ همه مردم که مثل این انقلابیون فکر نمی کنند، و خود علی فکرش نه با انقلابیون می خواند و نه با مخالفین انقلابیون و نه با عامه مردم. از یک طرف عثمان است و اطرافیان عثمان و آنهمه اجحاف ها و بی عدالتی ها و ستمگری ها، و آن همه اعطاء امتیازات به خویشاوندها، و از طرف دیگر گروههایی خشمناک و عصبانی از حجاز و مدینه و بصره و کوفه و مصر، از همه جا آمده اند معترض و منتقد، عثمان هم تسلیم نمی شود، علی سفیر است میان انقلابیون و عثمان، که این هم جریان عجیبی دارد، علی با روش عثمان مخالف است و در عین حال مخالف است که باب خلیفه کشی باز شود، نمی خواهد خلیفه را بکشند که باب فتنه بر روی مسلمین باز گردد، که این داستان مفصلی دارد. نسبت به عثمان منتقد است و کوشش دارد او را از راهی که می رود منصرف کند و به راه راست بیاورد بلکه آتش انقلابیون خاموش شود و فتنه بخوابد. نه عثمان و طرفداران عثمان حاضر شدند (از راه خود منصرف شوند) و نه انقلابیون دست از انقلاب خودشان برداشتند، نتیجه اش همین شد. علی می دانست که مساله قتل عثمان مساله ای خواهد بود که موجب فتنه خواهد شد خصوصا با توجه به این نکته بسیار عجیب که ما فقط امروز می بینیم علمای اجتماع یعنی جامعه شناسان و مورخین محققی که در تاریخ اسلام مطالعه کرده اند آن را کشف کرده اند و می بینیم نهج البلاغه هم این مطلب را توضیح می دهد که در قتل عثمان بعضی از طرفداران خود عثمان نیز دست داشتند، آنها هم می خواستند عثمان کشته شود، فتنه در دنیای اسلام بپا گردد و آنها از این آب گل آلود استفاده کنند (نهج البلاغه، نامه های 6/8/9/37). مخصوصا معاویه در قتل عثمان کاملا دست داشت، باطنا کوشش می کرد این فتنه بالا بگیرد، عثمان کشته شود تا او از کشته شدن عثمان بهره برداری کند. این یک مشکل، که دیگر بیش از این نمی توانم درباره اش بحث کنم.

تفاوت مخالفان پیامبر با مخالفان امام علی (ع):
مخالفان علی با مخالفان پیغمبر این تفاوت را داشتند که مخالفان پیغمبر عده ای بودند کافر و بت پرست و در زیر شعار بت پرستی با پیغمبر مبارزه می کردند، منکر خدا و توحید بودند و انکار خدا و توحید را هم علنی می گفتند، تحت شعار "اعل هبل؛ زنده باد هبل" با پیغمبر مبارزه می کردند، پیغمبر هم شعار روشنی داشت: «الله اعلی و اجل؛ از همه بزرگتر خداست» اما علی با یک طبقه دانای بی دین مواجه شده است که متظاهر به اسلام اند ولی مسلمان واقعی نیستند، شعارهایشان شعارهای اسلامی است و هدفهایشان بر ضد اسلام. پدر معاویه که ابوسفیان است در زیر شعار "اعل هبل" به جنگ پیغمبر می آید، لهذا کار پیغمبر در مبارزه با او آسان است. پسرش معاویه بن ابی سفیان همان روح ابوسفیانی و همان هدفهای ابوسفیانی را دارد اما در زیر شعار آیه قرآن: «من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»؛ «هر کسی که مظلوم کشته شد خدا برای اولیاء او (خویشاوندان نزدیک او) یک قدرتی داده است، حق داده است که خون مقتول خودشان را مطالبه کنند» (اسراء/33). شعار، خیلی شعار خوبی است.
حال کسی نیست که از معاویه بپرسد که ولی شرعی خون عثمان کیست؟ یک کسی که در چهار پشت بالاتر با تو انتساب پیدا می کند، مطالبه خون او به تو چه مربوط است؟! عثمان پسر دارد، خویشاوندان نزدیکتر از تو دارد و ثانیا به علی چه مربوط که عثمان کشته شده است؟! اما یک مرد دغلبازی مثل معاویه به این حرفها کار ندارد، او می خواهد از این وسیله استفاده کند. معاویه قبلا به جاسوس های خود در اطراف عثمان سپرده بود که هر وقت خلیفه کشته شد فورا پیراهن خون آلود او را برای من به شام بفرستید، تا عثمان کشته شد نگذاشتند که خون پیراهن او خشک بشود، همان پیراهن خون آلود را با انگشت زن عثمان فرستادند برای معاویه. دیگر معاویه قند در دلش آب می شد، دستور داد انگشتهای بریده زن عثمان را کنار منبرش آویزان کردند: "ایها الناس! دنیا را ظلم گرفت، اسلام از دست رفت، این انگشتهای بریده زن خلیفه است." و دستور داد پیراهن عثمان را روی چوبی بلند کردند و بردند در مسجد یا جای دیگر، خودش رفت آنجا نشست، شروع کرد به گریه کردن بر خلیفه مظلوم، مدتها روضه عثمان در شام خواند و از مردم اشک گرفت و مردم را آماده کرد که برویم برای خونخواهی عثمان. از کی خون عثمان را باید بگیریم؟ از علی باید بگیریم، علی با این انقلابیون که با او بیعت کردند همدست بود، اگر همدست نبود چرا اینها الان در لشگر علی هستند؟ این یک مشکل بزرگ، دو جنگ جمل و صفین را همین مشکل، از طرف اشخاص بدخواه به وجود آورد، این دو جنگ به این بهانه بپا شد.

مشکلات خلافت امام علی (ع):
انعطاف ناپذیری در اجرای عدالت، یکی از مشکلاتی که علی (ع) داشت که مربوط به روش خودش بود از یک جهت و تغییری که مسلمین پیدا کرده بودند از جهت دیگر. علی مردی بود انعطاف ناپذیر. بعد از پیغمبر سالها بود که جامعه اسلامی عادت کرده بود به امتیاز دادن به افراد متنفذ، و علی (ع) در این زمینه یک صلابت عجیبی نشان می داد، می گفت: من کسی نیستم که از عدالت یک سر مو منحرف شوم، حتی اصحابش می آمدند می گفتند: آقا! یک مقدار انعطاف داشته باشید، می گفت: «اتأمرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه! ، و الله ما أطور به ما سمر سمیر، و ما ام نجم فی السماء نجما»؛ «آیا مرا می فرمایید که با ستم کردن در حق کسانی که بر آنان حکومت یافته ام پیروزی بجویم؟! به خدا سوگند تا شب و روز برقرار است، و ستارگان یکی پس از دیگری در می آیند چنین نخواهم کرد» (نهج البلاغه/خطبه 126).

مشکلات خلافت امام علی (ع):
یکی از مشکلات خلافت او مسأله صراحت و صداقت او در سیاست بود که این را هم باز عده ای از دوستانش نمی پسندیدند، می گفتند: "سیاست این همه صداقت و صراحت بر نمی دارد، یک مقدار خدعه و دغلبازی هم باید در آن قاطی کرد، چاشنی سیاست دغلبازی است" (اینهایی که عرض می کنم تمامش در نهج البلاغه است) و حتی بعضی می گفتند علی سیاست ندارد، معاویه را ببین چقدر سیاستمدار است! می گفت: «و الله ما معاویة بادهی منی، و لکنه یغدر و یفجر، و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس، و لکن کل غدرة فجرة، و کل فجرة کفرة، و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة؛ به خدا سوگند که معاویه زیرک تر از من نیست، ولی او نیرنگ باز و گناهکار است، و اگر زشتی نیرنگ نبود من زیرک ترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است، و هر گناهی کفر است، و هر نیرنگبازی را در روز قیامت پرچمی است که به آن شناخته می شود» ( نهج البلاغه/ خطبه 200).


Sources :

  1. مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه 27-25-23

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/22230