راز عدم جواز تقلید از میت

ما در فقه مسأله ای داریم که از مسلمات فقه ما است و آن این که تقلید میت ابتداء جایز نیست. تقلید میت اگر جایز باشد فقط در ادامه دادن تقلید کسی است که در زمان حیاتش از او تقلید می کرده اند و حالا مرده است. تازه، ادامه دادن تقلید میت هم باید با اجازه و تصویب مجتهد حی باشد. من به ادله فقهی این مسأله کاری ندارم، همین قدر می گویم بسیار فکر اساسی است اما به شرط اینکه هدف این مسأله روشن شود. فایده اول این فکر این است که وسیله ای است برای بقاء حوزه های علمی دینی که ادامه پیدا کند و علوم اسلامی محفوظ بماند، نه تنها محفوظ بماند، بلکه روز به روز پیش برود و تکامل پیدا کند و مشکلات حل نشده حل شود. این طور نیست که همه مشکلات ما در قدیم به وسیله علماء حل شده و دیگر اشکالی و کاری نداریم. ما هزاران معما و مشکل در کلام و تفسیر و فقه و سایر علوم اسلامی داریم که بسیاری از آنها به وسیله علماء بزرگ در گذشته حل شده و بسیاری باقی مانده و وظیفه آیندگان است که حل کنند و تدریجا در هر رشته ای کتابهایی بهتر و جامع تر بنویسند و این رشته را ادامه بدهند و جلو ببرند، همان طوری که در گذشته نیز تدریجا تفسیر را جلو بردند، کلام را جلو بردند، فقه را جلو بردند. این قافله نباید در سیر خود توقف کند. پس تقلید مردم از مجتهدین زنده و توجه به آنها یک وسیله ای است برای ابقاء و تکامل علوم اسلامی. علت دیگر این است که مسلمین هر روز با مسائل جدید در زندگی خودشان روبرو می شوند و نمی دانند تکلیفشان در این مسائل چیست؟ فقهاء زنده و زنده فکری لازم است که به این حاجت بزرگ پاسخ بدهند.
در یکی از اخبار اجتهاد و تقلید آمده «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا» (احتجاج طبرسی، ج 2 ص 283). «اما وقایعی که رخ خواهد داد و مسائل مستحدثه، پس در مورد آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید». حوادث واقعه همان مسائل جدید است که دوره به دوره و قرن به قرن و سال به سال پیش می آید. مطالعه و تتبع در کتب فقهیه در دوره ها و قرون مختلف می رساند که تدریجا بر حسب احتیاجات مردم مسائل جدیدی وارد فقه شده و فقهاء در مقام جوابگوئی برآمده اند و به همین جهت تدریجا بر حجم فقه افزوده شده، اگر کسی محققانه حساب کند می تواند بفهمد که مثلا فلان مسأله و فلان مسأله در چه قرنی و در چه منطقه ای روی چه احتیاجی وارد فقه شده است. اگر مجتهد زنده به مسائل جدید پاسخ ندهد چه فرقی بین تقلید زنده و مرده است؟ بهتر اینکه از بعضی از اموات مثل شیخ انصاری که به اعتراف خود مجتهدین زنده از همه آنها عالم تر و محقق تر بوده تقلید کنند.
اساسا رمز اجتهاد در تطبیق دستورات کلی با مسائل جدید و حوادث متغیر است. مجتهد واقعی آنست که این رمز را به دست آورده باشد، توجه داشته باشد که موضوعات چگونه تغییر می کند و بالتبع حکم آنها عوض می شود والا تنها در مسائل کهنه و فکر شده فکر کردن و حداکثر یک علی الاقوی را تبدیل به علی الاحوط کردن و یا یک علی الاحوط را تبدیل به علی الاقوی کردن هنری نیست و این همه جار و جنجال لازم ندارد. اجتهاد البته شرائط و مقدمات زیادی دارد. مجتهد، علوم مختلفی را باید طی کرده باشد، از ادبیات عرب و منطق و اصول فقه و حتی تاریخ اسلام و فقه سایر فرقه اسلامی، و مدتها ممارست لازم است تا یک فقیه واقعی و حسابی پیدا شود. تنها با خواندن چند کتاب ادبی در نحو و صرف و معانی و بیان و منطق و بعد سه چهار کتاب معین از سطوح از قبیل فرائد و مکاسب و کفایه و بعد چند سال درس خارج، کسی نمی تواند طبق معمول ادعایی اجتهاد کند و کتاب وسائل و جواهر را جلویش بگذارد و پشت سر هم فتوا بدهد. باید راستی او تفسیر، و از حدیث یعنی از چندین هزار حدیث که در طول 250 سال از زمان حضرت رسول (ص) تا زمان امام عسگری (ع) صادر شده و محیط صدور این احادیث یعنی تاریخ اسلام و فقه سایر فرق اسلامی و از رجال و طبقات رواه آگاهی داشته باشد.
آیت الله حاج سید حسین طباطبائی بروجردی اعلی الله مقامه براستی فقیه بود. من عادت ندارم از کسی نام ببرم. ایشان هم تا زنده بودند در سخنرانی هایم از ایشان نام نبرده ام ولی حالا که ایشان رفته اند و مطمعی نیست می گویم که این مرد براستی یک فقیه ممتاز و مبرز بود، بر همه این رشته ها از تفسیر و حدیث و رجال و درایه و فقه سایر فرق اسلامی احاطه و تسلط داشت.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- ده گفتار- صفحه 121-118

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/22587