منشأ سؤالات درباره ارسال رسل

این مسئله از قدیم الایام مطرح بوده است که فلسفه ارسال رسل و انزال کتب جیست؟ چرا خدای متعال پیغمبران را می فرستد؟
جواب ابتدایی که داده می شود این است که خدا پیغمبران را برای هدایت و راهنمایی مردم و برای خوب شدن و اصلاح مردم می فرستد. پشت سر این مطلب یک سؤال و گاهی به صورت ایراد و اشکال مطرح می شود و آن اینکه اگر خدای متعال علاقه مند به هدایت و اصلاح مردم است، او که قادر است، قادر متعال و قادر علی الاطلاق است، چه ضرورتی هست که پیغمبران را برای هدایت و اصلاح مردم بفرستد؟
آیا بهتر نبود که خودش با قدرت غیر متناهی که دارد مردم را مهتدی و راه یافته خلق کند، مردم را اصلاح شده و تربیت شده و خوب خلق کند تا اساسا نیازی به فرستادن انبیاء در کار نباشد؟ اگر چنین علاقه ای از طرف خدای متعال به هدایت و خوبی مردم می بود، می بایست از اول مردم را جور دیگر خلق می کرد نه این جور که نیازمند باشند به عده ای به نام "انبیاء" که برای هدایت مردم بیایند.
خداوند در قرآن کریم در آیه کریمه 26 سوره حدید می فرماید: «و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون؛ و همانا نوح و ابراهیم را فرستادیم و در میان فرزندان آن دو، نبوت و کتاب نهادیم، پس برخی از آن ها هدایت یافته و بسیاری از آنان فاسق بودند.»
مطلب به گونه ای طرح شده است که پیشاپیش به این سؤالات یا به این ایراد و اشکال ها جواب داده شود. پی بردن به راز این مطلب از یک جهت مربوط به خداست و از یک جهت مربوط به انسان. به عبارت دیگر این سؤال و این ایراد ناشی از خداشناسی است از یک جهت (خدا را آنچنان که باید در علو و عزتش نشناختن از یک جهت) و انسان را نشناختن از جهت دیگر.

جهل درباره خداوند؛ منشا بسیاری از سؤالات
اما خدا را نشناختن از آن جهت است که غالبا در این گونه مسائل، در میان صفات خداوند فقط به یک صفت تکیه می شود و آن صفت "قدرت" است؛ خدا که قدرت دارد همه انسان ها را خوب بیافریند، پس چرا خوب نیافریده است؟ اگر می خواست مردم هدایت بشوند او که می توانست بدون اینکه نیازی به این اسباب و مسببات و به این مقدمات و اسباب چینی ها باشد از اول مردم را صالح و خوب و مهتدی و کامل خلق کند و بعد هم آنها را به بهشت ببرد. اینها توجه نکرده اند و نمی دانند که خداوند همین طور که قادر علی الاطلاق است، حکیم علی الاطلاق است و این نظام عالم هستی به اصطلاح نظام احسن و نظام اکمل است و معنی حکمت این است که هر چیزی بر نظام خودش وجود پیدا کند و بلکه محال است که بر غیر نظام خودش وجود پیدا کند.
این مثل این است که کسی بگوید چرا خدای متعال مثلا دندان ها را اینچنین خلق کرده، بعضی دندان ها را قاطع و برنده خلق کرده و بعضی را آسیا؟ خدا که قادر است؛ خدا که قدرت علی الاطلاق دارد. خدا می توانست بدون این اسباب و وسایل هم این کار را انجام بدهد. انسان غذاها را همین طور در بسته بفرستد در معده، بعد خدا این ها را همین طور بدون این اسباب به هضم برساند. مگر خدا قدرت ندارد؟! خدا که قادر است همه مأکولات را از اول به صورت جویده شده و کامل شده خلق کند که انسان وقتی به دهانش گذاشت دیگر نیازی به جویدن و حتی فرو بردن نداشته باشد. معنای این حرف این است که اصلا در عالم نظامی وجود نداشته باشد و هیچ چیزی در عالم، شرط هیچ چیزی نباشد. گذشته از اینکه چنین چیزی خیال انسان است و از نظر عقل محال است، ضد حکمت باری تعالی است.
در آیه 25 سوره حدید می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوی عزیز؛ به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان نازل نمودیم تا مردم به عدل و انصاف برخیزند و آهن را که در آن نیرویی شدید و منافعی برای مردم است پدید آوردیم و تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان، او و پیامبرانش را یاری می کند. همانا خدا نیرومند شکست ناپذیر است.»
در این آیه بعد از آنکه اشاره می کند که ما پیغمبران را با دلایل، با معجزات، با بینات فرستادیم، کتاب و میزان با آنها فرستادیم و هدف اصلاح مردم بود و هست و بعد از این که اشاره می کند به مسئولیتی که -غیر از انبیاء- خود مردم هم دارند و آن مسئولیت مجاهده در راه حق است، از مردم استنصار کرده و خواسته است که به کمک این هدایت و این دین برخیزند.
سپس می گوید که شما اینها را به حساب عجز و ناتوانی نگذارید. خداوند در عین اینکه فاعل بالاسباب است: «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها؛ خدا ابا دارد که امور را از غیر از اسباب آن به انجام برساند.» در عین حال فاعل به آلت نیست، یعنی نیاز به این امور ندارد. منشأ اینها عجز و ضعف و ذلت و ناتوانی نیست. لهذا می فرماید: «ان الله قوی عزیز؛ خداوند قوی و عزیز است» در عین قدرت و عزت و در کمال قدرت و عزت، این امور هست، یعنی اینها را به حساب کمبودی در قدرت و عزت نگذارید.

جهل درباره انسان؛ منشأ بسیاری از سؤالات
اما درباره آن جهتی که به انسان بستگی دارد، باید گفت که کمال هر موجودی متناسب با خود آن موجود است. کمال انسان با کمال یک فلز دو گونه است؛ یعنی فلز آن کمالی که می تواند داشته باشد اگر تمامش هم وابسته به عوامل بیرون از وجود آن باشد باز این کمال، کمال است. اگر ما مثلا یک برلیان را در نظر بگیریم و آن را بهترین برلیان های دنیا بدانیم در عین حال توجیه همه صفات خوب و انواع خوبی هایش در ارتباط با خارج خودش است. به چه دلیل این صفت را دارد؟ به دلیل فلان عامل که مثلا عامل محیطی است. به چه دلیل آن صفت دیگر را دارد؟ به دلیل اینکه مثلا صنعتگران روی آن خوب کار کرده اند؛ ولو اینکه همه این خصوصیات را از بیرون خودش کسب کرده است در عین حال این خوبی ها را دارد، یعنی شرط خوبی یک برلیان این نیست که خود برای خود کسب کرده باشد.
ولی انسان در میان موجودات، به مرحله آزادی و اختیار و خلیفه اللهی و انتخاب رسیده است، یعنی مرحله ای که خود باید برای خود نیکی را انتخاب کند و آن نیکی که خود برای خود انتخاب نکرده و از خارج به او تحمیل شده است اصلا آن برایش نیکی نیست. مثلا صفات صداقت، امانت، راستی، آزادی خواهی، آزاد منشی و تقوا آن وقت برای انسان فضیلت است که این انسانی که در سر دو راهی انتخاب قرار می گیرد، طرف خوب را برای خود انتخاب کند. همین قدر که از خارج به او تحمیل شد، آن کمال دیگر کمال انسانی و آن فضیلت دیگر فضیلت انسانی نیست. شرط فضیلت انسانی این است که خود انسان قیام به آن فضیلت بکند. اساسا طبیعت بهشت یعنی تجسم اعمال اختیاری انسان. اگر عملی اختیاری نباشد اصلا بهشتی وجود ندارد. بهشت یعنی مخلوق خود انسان، یعنی تجسم اعمال اختیاری خود انسان. اگر انسانی نباشد و اگر اختیار و عمل اختیاری وجود نداشته باشد اصلا بهشتی نمی تواند وجود داشته باشد. پس این، حرف مهمل است که خدا انسان را خلق کند بعد هم ببرد به بهشت. بعضی خیال کرده اند که بهشت مثل باغی است در محله ای خوش آب و هوا. انسان هم مثل یک فلز یا گیاه است، این را ببرند آنجا بگذارند، قضیه حل می شود.
این مطلب را آیه کریمه با این تعبیر بیان می کند: «لیقوم الناس بالقسط؛ برای اینکه خود مردم قیام به قسط و عدالت بکنند»  (حدید/ 25) خود مردم خوبی را برای خود کسب کنند.
در جایی دیگر نیز می فرماید: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا* انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ همانا ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم که او را بیازماییم. پس وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاس گزار است و یا کفران می کند.» (انسان/ 2-3)


Sources :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 6- صفحه 122-127

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/22633