یکی از احادیثی که خواجه نصیر می فرمایند: متواتر است و ملاعلی قوشچی منکر اصلش نیست ولی می گوید خبر واحد است و باز اشخاصی نظیر میر حامدحسین در عبقات و آقای علامه امینی در الغدیر و مخصوصا میر حامدحسین که یک کتاب را به آن اختصاص داده (الغدیر به سایر احادیث زیاد نپرداخته) بدان پرداخته اند، حدیث منزلت است که پیغمبر اکرم (ص) درباره علی (ع) فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؛ نسبت تو به من همان نسبتی است که هارون به موسی داشت به استثنای نبوت».
این جمله را پیغمبر اکرم هنگامی که به غزوه تبوک می رفتند فرمود. غزوه تبوک در واقع لشکرکشی بود نه جنگ. بعد از غزوه موته بود که اولین و آخرین جنگ میان اعراب و رومی ها در زمان پیغمبر بود و در شمال مدینه رخ داد. مرکز امپراطوری روم شرقی همین استامبول (قسطنطینیه)، بود و سوریه هم دست نشانده و تحت الحمایه آنها بود رومیها داشتند در سوریه خودشان را برای یک حمله به طرف مدینه آماده می کردند. پیغمبر اکرم مصلحت چنین دید که یک لشکرکشی تا مرز روم بکند و این کار را انجام داد به قول سیاسیون می خواست قدرت خودش را نشان بدهد که ما آماده ایم.
تا مرز روم رفتند و بعد هم برگشتند. رسول اکرم در این سفر علی (ع) را با خود نبرد و گذاشت در مدینه به عنوان جانشین خودش. علمای شیعه می گویند این کار به این دلیل بود که پیغمبر می دانست در آنجا جنگی رخ نمی دهد. علی (ع) از اینکه در مدینه ماند دلتنگ شد، عرض کرد یا رسول الله! شما مرا اینجا می گذارید در ردیف زنها و بچه ها و با خود نمی برید؟ فرمود: «اما ترضی ان تکون (یا: انت) منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»، می خواست بگوید من تو را به عنوان جانشین خود گذاشتم نه اینکه تو را در مدینه رها کرده و رفته باشم، یعنی هر نسبتی که هارون به موسی داشت تو با من داری به استثنای نبوت.
ما وقتی به قرآن کریم مراجعه می کنیم تا ببینیم چه نسبتی میان هارون و موسی (ع) هست می بینیم در یک جا قرآن نقل می کند که موسی در ابتدای کار خود از خدا چنین خواست: «رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی وزیرا من اهلی»؛ «پروردگارا سینه ام را وسعت بخش. و کارم را برای من آسان ساز. و گره از زبانم بگشای. تا سخنم را دریابند. و برای من دستیاری از کسانم قرار ده»؛ (وزیر اصلا یعنی کمک. وزر یعنی سنگینی، وزیر یعنی کسی که مقداری از سنگینی را متحمل می شود. این اصطلاح معروف هم که بعد پیدا شده به اعتبار این است که وزیر معاون پادشاه بوده است.) برای من کمک و همراهی از خاندانم تعیین کن. پیشنهاد هم می دهد، «هارون اخی»؛ برادرم هارون را. «اشدد به ازری»؛ پشت مرا با او محکم کن و «و اشرکه فی امری»؛ او را در این کار با من شریک گردان. «کی نسبحک کثیرا و نذکرک کثیرا»؛ «تا بیشتر تو را تسبیح گوئیم و یاد کنیم یعنی بیشتر دین تو را رواج دهیم» (طه/ 25-34). در جای دیگر قرآن می بینیم که می فرماید موسی به هارون گفت (بعد از این جریان است): «یا هارون اخلفنی فی قومی؛ «هارون! جانشین من باش در میان قوم من» (اعراف/ 142).
بنابراین وقتی پیغمبر می گوید: «انت منی بمنزلة هارون من موسی» می خواهد بگوید همان نسبتی را که هارون به موسی داشت و همه از طریق قرآن می دانند (وزیرش بود، پشتش به او محکم بود، شریک در کارش بود و جانشین او در قومش بود)، تو با من داری «الا انه لا نبی بعدی» به استثنای نبوت. اگر «الا انه لا نبی بعدی» نبود، می گفتیم اینجا پیغمبر نظرش به یک امر از امور و به یک شباهت بالخصوصی است اما وقتی نبوت را استثنا می کند، کأنه می خواهد بگوید در جمیع شئون (البته شئون اجتماعی نه شئون طبیعی که هارون برادر طبیعی موسی بود، تو هم برادر طبیعی من هستی!) این نسبت برقرار است، نسبتی که هارون از ناحیه خدا در جمیع شئون الهی به موسی داشت تو نسبت به من داری. جوابی که اهل تسنن می دهند این است که اگر چنین حدیثی متواتر باشد ما قبول داریم ولی متواتر نیست، واحد است. ولی علمایی نظیر میرحامد حسین در کتابهایشان ثابت می کنند که این حدیث هم متواتر است.