آینده جوامع بر اساس نظریه اصالت فطرت

جامعه ها و تمدن ها و فرهنگ های امروزین را فرضا مختلف النوع و مختلف الماهیه ندانیم، مختلف الکیفیه، مختلف الشکل و مختلف اللون بودن آنها را نمی توان انکار کرد. آینده جوامع بشری چگونه است؟ آیا این فرهنگ ها و تمدن ها و این جامعه ها و ملیت ها برای همیشه به وضع موجود ادامه می دهند، یا حرکت انسانیت به سوی تمدن و فرهنگ یگانه و جامعه یگانه است و همه اینها در آینده رنگ خاص خود را خواهند باخت و به یک رنگ -که رنگ اصلی است و رنگ انسانیت است- در خواهند آمد؟
این مسئله نیز وابسته است به مسئله ماهیت جامعه و نوع وابستگی روح جمعی و روح فردی به یکدیگر. بدیهی است بنابر نظریه اصالت فطرت و اینکه وجود اجتماعی انسان و زندگی اجتماعی او و بالاخره روح جمعی جامعه وسیله ای است که فطرت نوعی انسان برای وصول به کمال نهایی خود انتخاب کرده است، باید گفت جامعه ها و تمدن ها و فرهنگ ها به سوی یگانه شدن، متحد الشکل شدن و در نهایت امر در یکدیگر ادغام شدن سیر می کنند و آینده جوامع انسانی، جامعه جهانی واحد تکامل یافته است که در آن همه ارزش های امکانی انسانیت به فعلیت می رسد و انسان به کمال حقیقی و سعادت واقعی خود و بالاخره به انسانیت اصیل خود خواهد رسید.
صاحب تفسیر المیزان در این باره تحت عنوان "دین حق در نهایت امر پیروز است" می گوید: "نوع انسان به حکم فطرتی که در او ودیعه نهاده شده است طالب کمال و سعادت حقیقی خود یعنی استیلا بر عالی ترین مراتب زندگی مادی و معنوی به صورت اجتماعی می باشد و روزی به آن خواهد رسید. اسلام که دین توحید است برنامه چنین سعادتی است. انحرافاتی که در طی پیمودن این راه طولانی نصیب انسان می گردد نباید به حساب بطلان فطرت انسانی و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاکم اصلی بر انسان همان حکم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوع خطای در تطبیق است. آن غایت و کمالی که انسان به حکم فطرت بی قرار کمالجوی خود آن را جستجو می کند، روزی دیر یا زود به آن خواهد رسید."
آیات سوره روم آیه 30: «فأقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها»؛ «پس حق گرایانه، به سوی این آیین روی آور، (با همان) فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است،» همین معنی را می رساند که حکم فطرت در نهایت امر تخلف ناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتن ها و تجربه ها راه خویش را می یابد و آن را رها نمی کند.
به سخن آن عده نباید گوش فرا داد که اسلام را همانند یک مرحله از فرهنگ بشری که رسالت خود را انجام داده و به تاریخ تعلق دارد، می نگرند. اسلام، به آن معنی که ما می شناسیم و بحث می کنیم، عبارت است از انسان در کمال نهایی خودش که به ضرورت ناموس خلقت روزی به آن خواهد رسید.
از نظر قرآن کریم این مطلب مسلم است که حکومت نهایی حکومت حق و نابود شدن یکسره باطل است و عاقبت از آن تقوا و متقیان است. در تفسیر المیزان می گوید: "کاوش عمیق در احوال کائنات نشان می دهد که انسان نیز به عنوان جزیی از کائنات در آینده به غایت و کمال خود خواهد رسید. آنچه در قرآن آمده است که استقرار اسلام در جهان امری شدنی و "لابد منه" است، تعبیر دیگری است از این مطلب که انسان به کمال تام خود خواهد رسید."
قرآن آنجا که می گوید: «من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه»؛ هرکس از شما از دینش برگردد، خدا به زودی جمعیتی را به عرصه می آورد که دوستشان دارد و دوستش می دارند.» (مائده/54) در حقیقت می خواهد ضرورت خلقت و پایان کار انسان را بیان نماید و همچنین آیه کریمه که می فرماید: «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا»؛ «خدا وعده داده است به آنان از شما که ایمان آورده و شایسته عمل کرده اند که البته آنان را خلیفه های زمین خواهد گردانید و تحقیقا دینی را که برای آنها پسندیده است مستقر خواهد ساخت و مسلما به آنها پس از یک دوره بیم و ناامنی امنیت خواهد بخشید - دشمنان را نابود خواهد ساخت - که دیگر تنها مرا پرستش کنند و چیزی را شریک من -طاعت اجباری- قرار ندهند.» (نور/55) و همچنین آنجا که می فرماید: «ان الارض یرثها عبادی الصالحون»؛ «همانا بندگان صالح و شایسته من وارث زمین خواهند شد.» (انبیاء/105)


Sources :

  1. مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 57-60

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/22902