ارتباط ماتریالیسم دیالکتیکی و اقتصاد در اجتماع

ممکن است کسی سؤال کند که چه رابطه و ملازمه ای است میان آن بینش دیالکتیکی و این مسأله که ما در اجتماع، اساس را و به قول خود آنها زیربنا را اقتصاد بدانیم؟ آیا میان اینها ارتباطی هست؟ یا نه، این نظریه‏ ای است جدا از آن نظریات؟ نه، این ارتباط دارد. مارکسیست ها به قول خودشان‏ از نظر فلسفی تئوریشان تئوری مادی است: "ماتریالیسم" یعنی اصالت‏ ماده و اینکه روح و معنا جز خصلتی از ماده و جز یک امر تابع و طفیلی از ماده در طبیعت چیز دیگری نیست. این، تئوری فلسفی آنهاست، و اصول‏ چهارگانه دیالکتیک را اصول منطقی می‏ شمارند، یعنی مربوط به طرز تفکر و متد فکر می‏ دانند، و ماتریالیسم دیالکتیک یعنی تئوری فلسفی بر اساس‏ منطق و بینش دیالکتیک در این صورت وقتی که ما وارد فلسفه اجتماع‏ می‏شویم تئوری فلسفی ما درباره اجتماع چه خواهد بود؟
ماتریالیسم‏ اجتماعی یا ماتریالیسم تاریخی، یعنی اصالت ماده در تاریخ و جامعه، یعنی‏ آن تئوری فلسفی اگر بخواهد در اجتماع پیاده شود ناچار فلسفه ما در اجتماع‏ می‏ شود فلسفه مادی که اسمش ماتریالیسم تاریخی یا مادیت تاریخی است، یعنی اصالت ماده در اجتماع، یعنی همچنانکه در طبیعت، فکر و روح و معنا اصالت ندارند، تابع و طفیلی ماده هستند و بلکه خودشان هم در حقیقت‏ مادی و شکلی از ماده هستند، در جامعه نیز که برخی جنبه های مادی خالص‏ دارد که همان تولید و توزیع باشد، و برخی جنبه های معنوی دارد که عبارت‏ است از فلسفه حاکم بر جامعه، دین، هنر، اخلاق، قانون، در اینجا هم‏ ناچار این فلسفه می‏ گوید اینها صددرصد تابع و طفیلی بنیه مادی جامعه است.‏ پس جامعه یک اندام مادی دارد که اقتصاد است، و یک کیفیات روحی دارد که عبارت است از دین و فلسفه و اخلاق و قانون و هنر و غیره.
همین طور که‏ ما در طبیعت، روح و فکر و معنا را تابع می ‏دانیم، اینجا هم قهرا باید تابع بدانیم، آنگاه منطق دیالکتیک همین طور که در طبیعت پیاده می‏ شود، قهرا در اقتصاد هم پیاده می‏ شود. پس این یک امر تصادفی نیست که اینها آمده اند در اجتماع قائل به‏ اصالت اقتصاد شده اند، بلکه همان گسترش دادن ماتریالیسم در اقتصاد است، چون از نظر اینها جامعه نیز اندامی دارد و فکری و روحی، ماده ای‏ دارد و معنایی، آن که در طبیعت، ماده را اصل می‏داند و معنا را فرع، قهرا در جامعه هم خواه ناخواه باید ماده را اصل بداند و معنا را فرع.


Sources :

  1. ویل دورانت- فلسفه تاریخ- صفحه 80-79

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23075