نمونه هایی از تجدیدنظر مائو در اصول مارکسیسم

مائو تجدیدنظر در مفهوم ماتریالیسم تاریخی و زیربنا بودن اقتصاد را بنا به ضرورت اوضاع چین و برای توجیه نقشی که عملا انقلاب چین و رهبری خودش ایفا کرده است به جائی رساند که دیگر باید گفت از ماتریالیسم تاریخی و مفهوم زیربنا بودن اقتصاد، و نتیجتا از سوسیالیسم که بر ماتریالیسم تاریخی مبتنی است، چیزی جز لفظ و بازی با کلمات نمانده است. مائو در رساله تضاد، تحت عنوان تضاد عمده و جهت عمده تضاد می گوید: جهت عمده و جهت غیرعمده یک تضاد به یکدیگر تبدیل می شوند و خصلت اشیاء و پدیده ها نیز طبق آن تغییر می یابد. در بخشی از یک پروسه (جریان) و یا در مرحله معینی از تکامل یک تضاد، A جهت عمده و B جهت غیرعمده آن تضاد را تشکیل می دهد. در مرحله دیگر و یا در بخش دیگر از پروسه، جای این دو جهت با یکدیگر -بنا بر شدت افزایش یا کاهش نیروی هر جهت تضاد در مبارزه علیه جهت دیگر طی جریان تکامل شیء و یا پدیده- عوض می شود.
پس از آن می گوید: بعضیها تصور می کنند که این تز (جابجا شدن جهت عمده) در مورد پاره ای از تضادها صادق نیست. مثلا می گویند نیروهای مولد (در تضاد بین نیروهای مولد و مناسبات تولیدی)، پراتیک (در تضاد بین تئوری و پراتیک) و زیربنای اقتصادی (در تضاد بین زیربنای اقتصادی و روبنا) جهت عمده تضاد را تشکیل می دهند؛ گویا دیگر دو جهت تضاد جابجا نمی شوند. این برداشتی است مختص ماتریالیسم مکانیکی که با ماتریالیسم دیالکتیک هیچ گونه قرابتی ندارد. بدیهی است که نیروهای مولده، پراتیک و زیربنای اقتصادی به طور کلی دارای نقش عمده و تعیین کننده هستند و کسی که منکر این حقیقت شود ماتریالیست نیست. معهذا باید همچنین پذیرفت که تحت شرایط معین مناسبات تولیدی، تئوری و روبنا به نوبه خود می توانند نقش عمده و تعیین کننده پیدا کنند. چنانچه نیروهای مولده بدون تغییر مناسبات تولیدی نتوانند رشد و تکامل یابند، آن وقت تغییر مناسبات تولیدی نقش عمده و تعیین کننده خواهد یافت.
هنگامی که این سخن لنین که بدون تئوری انقلابی هیچ جنبش انقلابی نمی تواند وجود داشته باشد در دستور روز قرار گیرد، آفرینش و پخش تئوری انقلابی نقش عمده و تعیین کننده کسب می کند. چنانچه روبنا (سیاست، فرهنگ و غیره) مانع رشد و تکامل زیربنای اقتصادی شود، آنگاه تحولات سیاسی و فرهنگی نقش عمده و تعیین کننده پیدا می کنند. آیا ما با چنین تزی ماتریالیسم را نقض می کنیم؟ به هیچ وجه. زیرا ما قبول داریم که در جریان عمومی رشد تاریخ، ماده تعیین کننده روح و وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است؛ ولی در عین حال می پذیریم -و هم باید بپذیریم- که روح بر ماده، شعور اجتماعی بر وجود اجتماعی، و روبنا بر زیربنای اقتصادی تأثیر متقابل می گذارد. بدین سان ما نه فقط ماتریالیسم را نقض نمی کنیم بلکه ماتریالیسم مکانیکی را رد می نمائیم و از ماتریالیسم دیالکتیک دفاع می کنیم.
آنچه مائو می گوید، ماتریالیسم تاریخی را کاملا نقض می کند. اینکه مائو می گوید: چنانچه مناسبات تولیدی مانع رشد و تکامل نیروی مولده بشوند و یا می گوید: هنگامی که جنبش انقلابی نیازمند به تئوری انقلابی بشود و یا می گوید: چنانچه روبنا مانع رشد و تکامل زیربنا بشود، چیزی را می گوید که همیشه می شود و باید هم بشود، ولی طبق ماتریالیسم تاریخی جبرا تکامل نیروی مولده مناسبات تولیدی را تغییر می دهد، جبرا تئوری انقلابی به صورت خودانگیخته پدید می آید و جبرا روبنا به دنبال زیربنا دگرگون می گردد.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 154-156

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23124