رابطه جنگ با ابزار تولید و اقتصاد در اندیشه مارکسیسم

در باب جنگ ها ما دو جور می توانیم بحث کنیم یکی این که بگوییم همه جنگ های دنیا ریشه اقتصادی داشته است، یعنی جنگ ها را جزء حوادث مهمی که در تحولات تاریخ مؤثر بوده اند بدانیم ولی خود جنگ را منبعث از علل اقتصادی بدانیم دیگر این که بگوییم خیر، جنگ ها با آن همه عظمتش جزء حوادث مهم تاریخ نیست، به نظر می آید که جزء حوادث مهم است ولی چنین نیست و مسیر تاریخ را جنگ ها عوض نمی کند بله مغول پیدا می شود، می آید قتل عام می کند، مثلا ثلث مردم منطقه ای را می کشد و زندگی ها را بر باد می دهد، اما در عین حال بعد فراموش می شود، باز قافله همان راه خودش را طی می کند، یعنی مسیر خود را عوض نمی کند.
اگر چه ظاهر بسیاری از حرفهایشان این است که خیر، جنگ ها حوادث مهمی است ولی این حوادث مهم هم علل اقتصادی دارد که ویل دورانت نیز روی این قضیه خیلی تکیه می کند ولی طبق نظریه اینها باید جنگ ها را جزء حوادث بزرگ به شمار نیاورد، چون می گویند تکامل ابزار تولید است که تاریخ را تغییر می دهد و متحول می کند، یک وقت جنگ مقارن با تحول ابزار تولید هست و یک وقت نیست، اگر باشد تحول پیدا می شود، و اگر نباشد خیر مثلا در قرون وسطی، در دوره ای که آن را "دوره کشاورزی" می نامند خیلی جنگ های بزرگ در دنیا رخ داده ولی دوره عوض نشده است، دوره همان دوره است، اما در دوره ای که یک مرتبه صنعت تغییر کرد و دوره صنعتی پیش آمد، همان پیشامد، تاریخ را متحول کرد و شکل دیگری به آن داد با اینکه جنگی در کار نبود طبق این نظریه جنگ ها معلول تحولات اصلی تاریخ اند نه علت تحولات اصلی تاریخ، که اگر ثابت شود که جنگ خودش علت یک تحول بوده که ثابت هم می شود آنگاه این نظریه نقض می شود، چون جنگ ها هم به نوبه خود در تغییر ابزار تأثیر داشته اند، یعنی آنها حتی علت تغییر ابزارها هستند. دلیلش این است که جنگ خودش در عین اینکه خرابی به بار می آورد سبب یک نوع تحول و پیشروی هم هست، زیرا ملت ها در حال جنگ در اثر رقابت جنگی چون مسأله موت و حیات در کار است نهایت تلاش را برای حفظ و بقای خود به کار می برند و دانشمندان هر کشوری حداکثر کوشش را برای ساختن ابزار جنگی مصروف می دارند که این مقدار کوشش در حال صلح و آرامش، عjavascript:;ملی نیست، یعنی یک چنین شرایط فوق العاده ای لازم است تا مغزها (حداکثر تلاش خود را به کار برند).
می گویند مغزهای انسانها اغلب آن حداکثر نیروی خود را به کار نمی برند، شاید یک صدم نیرویی را که می توانند به کار ببرند، به کار می برند اغلب، اشخاص می میرند در حالی که مثلا 90 یا 95 درصد مغز آنها به صورت ماده ای است که مورد استفاده قرار نگرفته است ولی وقتی که مسأله رقابت مثبت در کار باشد آنگاه روی مغزها فشار می آید، و آن وقت است که اختراعات صورت می گیرد و ابزار جنگی اختراع می شود، ولی جنگ که خوابید همان اختراعات، در مسائل تولیدی مورد استفاده قرار می گیرد.
بعد از همین جنگ دوم جهانی، خیلی از این اختراعات در راه تولید به کار گرفته شد، کارخانه هایی که در حین جنگ برای ساختن ابزارهای جنگی به وجود آمده بود در حین صلح برای تولید مورد استفاده قرار گرفت، یعنی از همان ماشین های بسیار قوی برای تولید وسائل دیگر استفاده شد. پس جنگ ها منشأ تحولات هست و این، نظریه مارکسیسم را نقض می کند، یعنی جنگها علت تکامل ابزار تولیدند نه تکامل ابزار تولید علت وقوع آنها باشد آنها علت تکامل ابزار تولیدند و به نوبه خود علت چیزهای دیگر.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 107-105

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23147