شخصیت مورخ و قضاوت تاریخی

روح بحث، ذهنی بودن تاریخ است که در تاریخ و کلا در علوم انسانی، این انسان است که کار انسان دیگر را مطالعه می کند، بر عکس علوم طبیعی که عالم و معلوم دو چیز مجزا هستند اینجا چون انسان می خواهد کار انسان دیگر را مطالعه و تحقیق کند شخصیت خود مورخ معیار قضاوت قرار می گیرد وقتی که انسان درباره طبیعت می خواهد مطالعه کند مثلا آب را مطالعه کند، در اینجا خودش و شخصیت خودش معیار برای قضاوت درباره آب قرار نمی گیرد بلکه بی طرف است، اما وقتی انسانی را می خواهد مطالعه کند خواه ناخواه خودش می شود معیار انسانهای دیگر، و از این جهت هر کسی خودش هر جور هست تاریخ را آن جور تفسیر می کند که خودش هست و این نکته خوبی است هر چند ما صددرصد آن را نمی پذیریم، مثل آنچه که مولوی درباره تفسیر قرآن می گوید که هر کس که قرآن را تفسیر می کند او خودش را تفسیر می کند نه قرآن را، و قرآن را کسی می تواند تفسیر کند که فانی باشد. مقصودش این است که انسان به هر درجه که اخلاص داشته و از خود بیرون باشد به تفسیر واقعی قرآن نزدیکتر است و به هر مقدار که در خود بیشتر فرو رفته باشد خودش بیشتر (به منزله) عینکی است که قرآن را از آن عینک تفسیر می کند. این حرف در باب تاریخ و عموما علوم انسانی حرف خیلی خوبی است، یعنی شخصیت عالم، وضع عالم، روحیه عالم در قضاوت های علمی و فلسفی، روانشناسی، تاریخی و جامعه شناسی او مؤثر است.
درباره تاثیر همنشین حدیثی هست که من همیشه از آن نتیجه ای می گیرم، و آن حدیث این است: مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار، همنشینی با بدان موجب بدبینی به خوبان است این یک حقیقتی است انسان اگر همیشه با آدمهای بد بنشیند همه انسانها را بد می بیند، یعنی خوب ها را هم نمی تواند تصور کند که خوبند، یعنی نمی تواند به خوب معتقد شود، کما اینکه عکسش هم صادق است، کسی که همیشه با خوبان نشسته باشد همه مردم را خوب می بیند و دیگر بدها را هم نمی تواند بد ببیند.
به حاجی کلباسی درباره دزدهایی که دستگیر شده بودند گفتند این دزدها سر شب تا نصف شب بیرون می روند برای دزدی و به قافله ها حمله می کنند گفت: پس اینها کی نماز شب می خوانند؟ خیال می کرد دزدها هم نماز شب می خوانند، چون فقط در جو محیط خودش بود. حال این را شما تعمیم بدهید به خود انسان نزدیک ترین همنشین آدمی خود اوست، یعنی آدمی که در خودش بدی نمی بیند قهرا به همه مردم خوش بین می شود و آدمی که در خودش جز شرارت و جز حقه و تقلب و نفاق نمی بیند نمی تواند به آدم خوب معتقد شود. شما به افرادی که نمی توانند به پیامبران، صلحا و ائمه خوش باور باشند نگاه کنید، می بینید خودش اصلا یک آدم بد ذات و بد جنسی است. آدمی خواه ناخواه وجود خودش را معیار قرار می دهد، آدم بد نمی تواند به خوب معتقد شود، چون از خوبی چیزی سراغ ندارد و می گوید انسان یعنی موجودی مثل من، هر کس را که در نظر بگیرد فکر می کند اگر به جای او می بود چه می کرد؟ من که چنینم پس او هم چنین است.
اگر انسان این امر را در نظر بگیرد می بیند در علما و کسانی که نظریات بزرگ داده اند نیز اثر می گذارد وقتی مارکس یک یهودی باشد که جز پول چیزی سرش نمی شود (روح یهودی اصلا روح پول پرستی است)، فلسفه هم که بسازد فلسفه کلی اش این است که بشر تمام همش پول است یا مثلا فروید وقتی که در وجود خودش جز پلیدی جنسی چیز دیگری نمی بیند اصلا نظریه اش این می شود که تمام حرکات و اعمال بشر را باید با عالم جنسی توجیه کرد. پس این حرف تا اندازه ای حرف درستی است که وضع و موقعیت شخص مورخ (در قضاوتش) اثر دارد. بنابراین، این بحثی که اینها به نام "اتحاد عالم و معلوم" باز کرده اند از این جهت بحث خوبی است که چون موضوع تاریخ مثل بعضی از علوم دیگر انسان است، در واقع انسان وقتی درباره تاریخ می خواهد قضاوت کند درباره خودش قضاوت می کند و چون درباره خودش قضاوت می کند خودش هر جور باشد، تاریخ را، روان را، فلسفه اجتماعی را، فلسفه اخلاقی را و همه چیز را از زاویه دید خودش می بیند. البته ما این را صددرصد قبول نداریم، زیرا ما برای انسان قدرت تسلط بر نفس قائل هستیم قدرت تصحیح خطا در انسان هست اما اگر ما این حرف را به طور کلی قبول کنیم مثل حرفی که مارکسیست ها گفته اند نتیجه آن، بی ارزشی همه چیز می شود ولی ما اصل مطلب را انکار نمی کنیم چنانکه اصل خطای ذهن را انکار نمی کنیم ولی می گوییم انسان مقیاسی برای تصحیح خطا دارد در اینکه اگر انسان اینطور باشد این چنین قضاوت می کند بحثی نیست اما آیا انسانها می توانند خودشان را از این مهلکه نجات بدهند؟ بله می توانند در پرتو یک ایمان می توانند خودشان را از این مهلکه ها نجات دهند، یعنی این امکان برای انسانها هست و آن آدم شرور هم قابل اصلاح است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 182-185

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23302