اشتباه بودن تبری گذشتگان برای رفع مسئولیت جامعه حاضر

در کتاب فلسفه تاریخ، مسأله ای که ذکر می کند این است که حق جامعه را با تمجید افراد نباید از بین برد. این حرف درستی است حق فرد را هم به خاطر ستایش از جامعه نباید از بین برد. چون وقتی گفتیم هم فرد اصیل است هم جامعه، در این صورت هم فرد مسئول است هم جامعه، هم فرد قابل ستایش است هم جامعه بله، مطلب دیگری هست: اینها گفته اند افرادی که پرونده شان بسته شده از حساب خارجند، دیگر ما نباید درباره آنها بحث کنیم نقطه مقابل قضیه را نیز می گوید که گاهی ما فرد را در گذشته مسئول می شناسیم برای اینکه جامعه گذشته را مسئول ندانیم گاهی فرد را آنچنان ستایش می کنیم که جامعه را ندیده می گیریم ولی یک بالاتری هم دارد و آن این است که فردی در گذشته نکوهش بشود برای رفع مسئولیت جامعه حاضر این دیگر مسلم جنایت است.
اگر به منظور رفع مسئولیت از جامعه حاضر، یک فرد نکوهش بشود این گناه در گناه است مثلا اگر جامعه زمان معاویه را رفع مسئولیت کنیم به خاطر معاویه که چون معاویه بد بوده دیگر مردم تقصیری ندارند، این غلط است اگر مردم هیچ تقصیری نداشتند معاویه نمی توانست معاویه باشد از آن بدتر این است که ما مثلا معاویه جانی زمان خودش را در نظر بگیریم و بگوییم ما امروز دیگر تقصیری نداریم، خدا لعنت کند معاویه هزار و دویست سال پیش را این همان مصیبتی است که گرفتار آن هستیم.
ما خیال می کنیم اگر ملعونهای صدر اول را لعنت کردیم دیگر امروز ما تقصیری نداریم، دیگر چون روز اول خراب کردند از روز دوم سوم هزارم کاری ساخته نیست، همان روز اول نباید این کار می شد، حالا که شده قابل برگشت نیست، ما نمی توانیم خوب باشیم، ما باید راه معاویه را در پیش بگیریم فقط او را لعن کنیم، کار دیگری نداریم.
این خطر بزرگتری است که یک فرد در گذشته مورد نکوهش و داوری قرار بگیرد به منظور تبرئه زمان حاضر، در صورتی که فلسفه آن نفرت تولی و تبری درست عکس این قضیه است (و این اصل) یعنی تولای شخصیتهای گذشتگان برای اینکه جامعه حاضر آن را الگوی خود قرار بدهد و تبرا از آن فاسقان برای اینکه جامعه حاضر ضد آن راه را در پیش بگیرد و آن راه را طرد و نفی کند نه اینکه تبرای گذشتگان برای رفع مسئولیت جامعه حاضر، الان این به صورت یک بیماری در جامعه ما در آمده: همواره سرگرم گذشته بودن برای غافل شدن از زمان حاضر که اگر معاویه ای هم در زمان حاضر وجود داشته باشد تبرئه بشود چون معاویه ای در زمان گذشته وجود داشته است. این کار درستی نیست.

مسئله تترس به مسلمین در فقه
این واقعیت را نباید فراموش کرد که گاهی واقعا پیشترفت واقعی مستلزم چیزی است که سلب حق برخی افراد است به طوری که سلب حق آن افراد را نکردن مستلزم سلب حق بیشتر افراد دیگر است و این واقعیتی است. مسأله ای در فقه در باب جهاد مطرح است تحت عنوان تترس به مسلمین (ترس به معنی سپر است) اگر کافر متترس به مسلمین شد تکلیف مسلمان چیست؟ (ترس یعنی سپر) یعنی در حالی که کافر مهاجم است و خطر بزرگی ایجاد کرده است ولی این مهاجم گروهی از مسلمین را به شکل اسیر گرفته و این در قدیم خیلی معمول بوده و آنها را پیشاپیش سپاه خود حرکت می دهد و سپر کرده و پیش می آید لشکر مسلمان امرش دائر است میان دو چیز: یا باید به خاطر حفظ خون مسلمانانی که سپر قرار گرفته اند عقب نشینی کند و به کفار میدان بدهد که پیش بیایند (و در این صورت ده برابر آنها را می کشند، غارت می کنند و ضرری به بار می آید هزار برابر آن) و یا به کفار حمله کند و آن مسلمانان بی گناه را بکشد و آنها شهیدند و مثل این است که به دست کفار کشته شده اند در اینجا فقه در کمال صراحت اجازه می دهد (که آن مسلمانان بی گناه کشته شوند) باید هم اجازه بدهد، اگر اجازه ندهد جنایت بیشتری را اجازه داده است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 195-193

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23328