خدمات تمدن ایران به تمدن نوپای اسلامی

خدمت یک قوم به یک دین این است که نیروهای مادی و معنوی خود، ذوق و استعداد و فکر و ابتکار خود را در اختیار آن قرار دهد و در این کار خلوص نیت داشته باشد. ایرانیان بیش از هر ملت دیگر نیروهای خود را در اختیار اسلام قرار دادند و بیش از هر ملت دیگر در این راه صمیمیت و اخلاص نشان دادند. در این دو جهت هیچ ملتی به پای ایرانیان نمی رسد. حتی خود ملت عرب که دین اسلام در میان آنها ظهور کرد. راجع به خدمات فراوان ایرانیان به اسلام زیاد سخن گفته می شود.
ولی کمتر به این نکته توجه می شود که ایرانیان شاهکارهای خود را در راه خدمت به اسلام به وجود آوردند و جز نیروی عشق و ایمان نیروی دیگری قادر نیست شاهکار خلق کند و در حقیقت این اسلام بود که استعداد ایرانی را تحریک کرد و در او روح تازه ای دمید و او را به هیجان آورد، اگر نه چرا ایرانیان صد یک این همت را در راه کیش پیشین خویش بروز ندادند. به همان نسبت که اسلام یک دین همه جانبه است و بر جنبه های مختلف حیات بشری سیطره دارد، خدمات ایرانیان به اسلام نیز وسیع و گسترده و همه جانبه است و در صحنه ها و جبهه های گوناگون صورت گرفته است.
اولین خدمتی که باید از آن نام برد، خدمت تمدن کهن ایرانی به تمدن جوان اسلامی است. این تمدن کهن به تمدن جوان و با عظمت اسلامی کمک و خدمت فراوان نمود. هر چند این مطلب از مقصود اصلی ما که تشریح خدمات صادقانه ایرانیان به اسلام است بیرون است، زیرا مورد استفاده قرار گرفتن یک تمدن کهن برای یک تمدن جدید که در حال رشد و پا گرفتن است طبیعی و قهری است، ولی این دو مطلب آنچنان به هم پیوسته است، که با ذکر هر یک بدون دیگری مطلب ناقص به نظر می رسد.
به علاوه عنوان کتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران" است، به همین جهت ناچاریم به آنچه مربوط به ایران است نیز اشاره کنیم، اعم از آنکه جزء خدمات ایرانیان مسلمان شمرده شود یا شمرده نشود. از اینکه بگذریم به خدمات ایرانیان مسلمان به اسلام می رسیم. خدمات ایرانیان مسلمان در جبهه های مختلف صورت گرفته است: جبهه نشر و تبلیغ و دعوت ملت های دیگر، جبهه سربازی و نظامی، جبهه علم و فرهنگ، جبهه ذوق و صنعت و هنر.
دو مطلب قطعی است یکی اینکه ایران قبل از اسلام از خود دارای تمدنی درخشان و با سابقه بوده و این تمدن سابقه طولانی داشته است، دیگر اینکه این تمدن در دوره اسلامی مورد استفاده واقع شده و به قول پ. ژ مناشه: "ایرانیان بقایای تمدن تلطیف شده و پرورده ای به اسلام تحویل دادند که بر اثر حیاتی که این مذهب در آن دمید جان تازه گرفت." (تمدن ایرانی، به قلم جمعی از خاورشناسان، ترجمه دکتر عیسی بهنام، صفحه.. 247) اما قسمت اول: یعنی اینکه ایران از یک تمدن کهن برخوردار بوده است اگر چه نیازی به بیان و توضیح ندارد، اما شرح مختصر آن بی فایده نخواهد بود. در کتاب "ایران از نظر خاورشناسان"، ترجمه آقای دکتر رضازاده شفق نقل از کتاب "روزگار باستان" تألیف "برمستد"، درباره نظم اداری ایران هخامنشی می گوید: «اداره کشور شاهنشاهی ایران که از بحر الجزایر تا رود سند و از اقیانوس هند تا خزر امتداد می یافت کار آسانی نبود و در گذشته هیچگاه حکمداری در مقابل چنان وظیفه سنگین واقع نشده بود که کورش آن را شروع کرد و داریوش بزرگ (585 521ق. م) ادامه داد اینگونه سازمان کشور داری را که در خاور زمین بلکه در تمام جهان متمدن اولین بار به وجود آمد، یکی از مراحل قابل توجه تاریخ بشر توان شمرد...
همچنین در همان کتاب درباره نیروی دریایی ایران هخامنشی می نویسد: «در زمان خشایار شاه پسر داریوش ایران چندین صد کشتی در دریای مدیترانه داشت و نیرومندترین دولت دریایی عهد بود و هم در آن کتاب می نویسد که: در زمان داریوش یک روحانی معروف مصری را که جزء اسرای مصری در ایران بود مأمور ساختند برود و در مصر آموزشگاه پزشکی و جراحی برپا دارد...» درباره صنایع عهد ساسانی می نویسد: «صنایع عهد ساسانی از لحاظ تاریخ هنر ایران مهم است. فن معماری در آن دوره ترقی کرده بود و هنوز از بقایا و انقاض کاخ ها و مساکن و معابد و قلاع و سدها و پل ها می توان به عظمت آن پی برد. در فیروز آباد و شاپور و سروستان فارس و تیسفون (مدائن) و قصر شیرین بقایای قصرهای ویران ساسانی مشهود است.» (همان مدرک، صفحه. 20)
جاحظ در کتاب "المحاسن والاضداد" ادعا می کند که: «ایران ساسانی بیش از هر چیز دیگر به ساختمان توجه داشت و این امر از سنگ نبشته هایی که از آن دوره باقی مانده پیداست، اما به کتاب توجه نداشت. بر عکس دوره اسلامی که هم به ساختمان توجه شده است و هم به کتاب.» (المحاسن والاضداد، صفحه 4)
ویل دورانت در "تاریخ تمدن" (جلد دهم، از ترجمه فارسی) در حدود شصت صفحه اختصاص می دهد به توضیح و تشریح تمدن ساسانی. درباره علوم در آن دوره، می گوید: پهلوی -زبان هند و اروپایی ایران در سلطنت اشکانیان- در زمان ساسانیان نیز معمول بود، از ادبیات آن زمان فقط ششصد هزار کلمه باقی مانده است که همه مربوط است به دین. ما می دانیم که آن ادبیات وسیع بوده است، اما چون موبدان حافظ و ناقل آن بودند بیشتر آثار غیر دینی را می گذاشتند تا از میان برود. شاهان ساسانی حامیان روشنگر ادبیات و فلسفه بودند. خسرو انوشیروان در این کار برتر از همه آنان بود. به فرمان او آثار افلاطون و ارسطو به زبان پهلوی ترجمه و در دانشگاه جندی شاپور تدریس شد (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 1 (ترجمه فارسی)، صفحه 234)
چنان که می دانیم دانشگاه جندی شاپور در آن عهد تأسیس شد، این دانشگاه را مسیحیان ایرانی اداره می کردند و یکی از مراکز بزرگ فرهنگی جهان شد. این مرکز بزرگ در دوره اسلام ادامه یافت و وقف ه ای در کارش حاصل نشد. اطبای مسیحی که در دوران خلفای عباسی نامشان برده می شود از قبیل بختیشوع ، ابن ماسویه و غیره هم فارغ التحصیل همین دانشگاه بودند. بعدها که بغداد به صورت مرکز ثقل دانش جهان درآمد جندی شاپور تحت الشعاع قرار گرفت و تدریجا منقرض شد.
دانشگاه جندی شاپور یکی از مراکزی بود که به تمدن اسلامی کمک کرد و به آن خدمت نمود. ویل دورانت درباره هنر ساسانی می گوید: "از ثروت و جلال شاپورها، قبادها و خسروها چیزی جز بقایای هنر دوران ساسانی به جا نمانده است. اما همین مقدار کافی است که ما را از دوام و قابلیت انعطاف هنر ایران از زمان داریوش کبیر و پرسپولیس تا دوران شاه عباس کبیر و اصفهان به شگفت آورد." (همان مدرک، صفحه 251)
درباره نساجی آن عهد می گوید: "صنعت نساجی ساسانیان از طرح های نقاشی، مجسمه سازی، سفال سازی و سایر اشکال تزبینی بهره مند شد. پارچه های حریر، مطرز، دیبا و دمشقی، گستردنی ها، روپوش های صندلی، سایبان ها، چادرها و فرش ها با حوصله بسیار و مهارت بافته و آنگاه به گونه رنگ های زرد، آبی و سبز، رنگ آمیزی می شدند." (همان مدرک، صفحه 254) درباره صنعت سفال سازی می گوید: "از سفالینه های زمان ساسانیان جز قطعاتی که برای استفاده روزمره ساخته شده بود چیزی به جا نمانده است، معهذا صنعت سفالینه سازی در دوران هخامنشیان بسیار پیشرفته بود و ظاهرا در سلطنت ساسانیان نیز تا حدی ادامه یافت و بعد از غلبه اعراب تکمیل شد." (همان مدرک، صفحه 255)
ویل دورانت مدعی است که: بر روی هم هنر ساسانیان نمایاننده بازخیزی از چهار قرن انحطاط دوران اشکانیان است، اگر ما به قید احتیاط از بقایای آن قضاوت کنیم باید بگوییم که در کمال و عظمت به پای هنر دوران هخامنشی نمی رسد. همچنین از حیث ابداع، ریزه کاری و ذوق با هنر ایران بعد از اسلام برابری نتواند کرد.
ویل دورانت در خاتمه این فصل می گوید: "هنر ساسانی با اشاعه شکل ها و دواعی هنری خود در هندوستان، ترکستان و چین در مشرق، و سوریه، آسیای صغیر، قسطنطنیه، بالکان، مصر و اسپانیا در مغرب دین خود را ادا کرد. شاید نفوذ آن به هنر یونانی یاری کرد تا از ابرام در نمایش تصویرهای کلاسیک دست بر دارد و به روش تزیینی بیزانتی گراید و به هنر مسیحیت لاتین معاضدت نمود تا از سقفه ای چوبی به طارم ها و گنبدهای آجری یا سنگی و دیوارهای دعام ه ای عطف توجه کند هنر ساختن دروازه ها و گنبدهای بزرگ که خاص معماری ساسانی بود به مسجدهای اسلامی و قصرها و معابد منتقل شد. هیچ چیز در تاریخ گم نمی شود، دیر یا زود هر فکر خلاق فرصت و تحول می یابد و رنگ و شراره خود را به زندگی می افزاید." (همان مدرک، صفحه 256)
در کتاب "ایران از نظر خاورشناسان"، فصل سوم تحت عنوان "منابع هنر اسلامی" از کتاب "دستی در هنر اسلامی" تألیف دیمند، رئیس قسمت هنر خاور نزدیک در موزه متروپل، چنین نقل می کند: "در زمان حضرت محمد (ص) عرب از خودش صنعتی نداشت، یا اگر داشت ناچیز بود، بعد از فتح سوریه و بین النهرین و مصر و ایران بود که هنرهای این ممالک را اقتباس کردند از منابع صحف چینی به دست می آید که خلفای اموی از تمام ولایات مفتوحه مصالح و استادانی را جلب می کردند و در بنای شهرها و قصرها و مساجد جدید مورد استفاده قرار می دادند، معرق سازه ای بیزانسی و سوریه ای برای تزیینات مساجد دمشق استخدام می شدند و تحت ریاست یک استاد ایرانی به کار می پرداختند.
همچنین برای ابنیه در مکه صنعتگرانی از مصر و قدس و دمشق آورده شدند و این استفاده از مصالح و عمله تا عصر عباسیان ادامه یافت. طبری نیز در تاریخ خود گوید که برای بنای بغداد استادانی از سوریه و ایران و موصل و کوفه استخدام گشتند.
با این ترتیب به تدریج یک اسلوب اسلامی که از دو منبع یعنی عیسوی شرقی و ساسانی سرچشمه می گرفت به وجود آمد." (ایران از نظر خاورشناسان، ترجمه دکتر رضازاده شفق، صفحه 195) همچنین در همان مقاله می نویسد: "گرچه در گذشته هم بعضی محققین به تأثیر هنر ساسانی در هنر اسلامی پی برده بودند، ولی اهمیت این مطلب بیشتر اخیرا در سایه حفریات اخیر در تیسفون در نزدیکی بغداد، و کیش در بین النهرین، و دامغان در ایران مقدار زیادی مصالح به خصوص گچ بری های تزیینی به دست آمده که در آنها سرمشق صنایع اولیه اسلامی دیده می شود." (همان مدرک، صفحه 21)
همچنین می نویسد: "هنر ساسانی مستقیما ادامه یافته و به هنر اسلامی منتهی شده که هنرمندان گاهی عین آن را نقش کردند و گاهی آن را تغییر دادند و سبک خاصی به وجود آوردند." (همان مدرک، صفحه 202)
نهرو در "نگاهی به تاریخ جهان"، جلد 2، فصلی تحت عنوان "مداومت سنن قدیمی ایران" باز کرده است و می خواهد ثابت کند که روح فرهنگ و هنر ایران از دو هزار سال پیش تاکنون ادامه یافته است. وی می گوید: "هنر ایران سنن درخشان و نمایانی دارد. این سنت ها در مدت بیش از دو هزار سال (بعد از زمان آشوری ها تاکنون) ادامه یافته است. در ایران، در حکومت ها، در سلسله های پادشاهان و در مذهب تغییراتی روی داده است. سرزمین کشور زیر تسلط حکمرانان و پادشاهان خودی و بیگانه قرار گرفته است اسلام به آن کشور راه یافته و بسیار چیزها را منقلب ساخته است و با این وجود سنن هنری ایران همچنان مداومت داشته است.
هم او می گوید: ارتش اعراب، در حالی که به سوی آسیای مرکزی و شمال آفریقا پیش می رفت و گسترش می یافت نه فقط مذهب تازه را همراه خود می برد، بلکه یک تمدن جوان و در حال رشد را نیز با خود داشت. سوریه بین النهرین و مصر همه در فرهنگ عربی (اسلامی) جذب شدند و تحلیل رفتند، زبان عربی زبان عادی و رسمی آنها شد و از نظر نژادی نیز با اعراب به هم آمیختند و شبیه یکدیگر شدند.
بغداد، دمشق، قاهره مراکز بزرگ فرهنگ عربی (اسلامی) شدند و بر اثر جهش پر نیرویی که از تمدن جدید به وجود آمده بود ساختمان های زیبای بسیاری در آنها به پا گردید... هر چند ایران شبیه اعراب نشد و در ملیت عربی تحلیل نرفت، تمدن عرب (اسلام) تأثیر فوق العاده در آن داشت و اسلام در ایران هم مانند هند یک حیات تازه برای فعالیت هنری ایجاد کرد. هنر و فرهنگ عربی (اسلامی) هم تحت نفوذ و تأثیر ایران واقع شد.
چنان که می دانیم، برخی کتب ایرانی در دوره خلفای اموی و عباسی ترجمه شد، هر چند این کتب با کتبی که از سایر منابع ترجمه شد قابل مقایسه نبود، در عین حال می توان آن را از نوع کمک تمدن ایرانی به تمدن اسلامی به شمار آورد. مسلمین نظامات اداری خود را از ایران اقتباس کردند، دفاتر و دواوین دستگاه خلافت به سبک دفاتر و دواوین قدیمی ایران تنظیم می شد و احیانا زبان اداری و دفتری زبان فارسی بود. بعدها خود ایرانیان مسلمان ترجیح دادند که به زبان عربی برگردانند.
ابن الندیم در"الفهرست" می نویسد: «اولین نقل از زبان دیگر به زبان عربی به امر خالدبن یزیدبن معاویه صورت گرفت، وی علم دوست بود و به صنعت کیمیا علاقه داشت، جماعتی از فلاسفه یونانی که در مصر می زیستند و با زبان عربی آشنا بودند احضار کرد و فرمان داد عده ای از کتب آن فن را از زبان یونانی و قبطی به زبان عربی ترجمه کنند و این اولین ترجمه به زبان عربی است.»
بنابراین از مسلمات تاریخ است که: اولا ایران قبل از اسلام از تمدنی برخوردار بوده است و این تمدن یکی از مایه های تمدن اسلامی است. دیگر اینکه اسلام به ایران حیاتی تازه بخشید و تمدن در حال انحطاط ایران به واسطه اسلام جانی تازه گرفت و شکلی تازه یافت. این دو نکته قابل انکار نیست.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 329-331

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23559