محبت امام علی علیه السلام در دل شیعیان

از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربنای اصلی آن محبت است. از زمان شخص پیامبر اکرم (ص) که این مذهب پایه گذاری شده است، زمزمه محبت و دوستی بوده است. آنجا که در سخن رسول اکرم جمله «علی و شیعته هم الفائزون؛ علی و شیعیانش رستگارانند»، را می شنویم، گروهی را در گرد علی می بینیم که شیفته او و گرم او و مجذوب او می باشند. از اینرو تشیع مذهب عشق و شیفتگی است. تولای آن حضرت مکتب عشق و محبت است. عنصر محبت در تشیع دخالت تام دارد. تاریخ تشیع با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است.
جلال الدین سیوطی در الدر المنثور در ذیل آیه 7 سوره بینه از ابن عساکر از جابر ابن عبدالله انصاری نقل می کند که گفت: در محضر پیغمبر بودیم که ایشان فرمود: «والذی نفسی بیده ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه؛ سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست، این مرد و شیعیان او در روز قیامت رستگارانند». و مناوی در کنوز الحقایق به دو روایت نقل می کند، و هیثمی در مجمع الزوائد، و ابن حجر در الصواعق المحرقه همین مضمون را با کیفیتی دیگر نقل می کنند.
علی همان کسی است که در عین اینکه بر افرادی حد الهی جاری می ساخت و آنها را تازیانه می زد و احیانا طبق مقررات شرعی دست یکی از آنها را می برید، باز هم از او رو بر نمی تافتند و از محبتشان چیزی کاسته نمی شد. او خود می فرماید: «لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ما ابغضنی، ولو صببت الدنیا بجماتها علی المنافق علی ان یحبنی ما أحبنی، و ذلک انه قضی فانقضی علی لسان النبی الامی انه قال: یا علی لایبغضک مؤمن، و لایحبک منافق؛ اگر با این شمشیرم بینی مؤمن را بزنم که با من دشمن شود، هرگز دشمنی نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زیرا که این گذشته و بر زبان پیغمبر امی جاری گشته که گفت: یا علی! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی دارد.» (نهج البلاغه، حکمت 45)
علی مقیاس و میزانی است برای سنجش فطرتها و سرشتها. آنکه فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمی رنجد، ولو اینکه شمشیرش بر او فرود آید. و آنکه فطرتی آلوده دارد به او علاقمند نگردد، ولو اینکه احسانش کند، چون علی جز تجسم حقیقت چیزی نیست.
مردی است از دوستان امیرالمؤمنین، با فضیلت و با ایمان. متأسفانه از وی لغزشی انجام گرفت و بایست حد بر وی جاری گردد. امیرالمؤمنین پنجه راستش را برید. آن را به دست چپ گرفت. قطرات خون می چکید و او می رفت. ابن الکواء که از خوارج و فردی آشوبگر بود، خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علی استفاده کند، با قیافه ای ترحم آمیز جلو رفت و گفت دستت را کی برید؟ پاسخ داد: «قطع یمینی سیدالوصیین و قائد الغر المحجلین و اولی الناس بالمؤمنین علی بن ابی طالب، امام الهدی... السابق الی جنات النعیم، مصادم الابطال، المنتقم من الجهال، معطی الزکاة... الهادی الی الرشاد و الناطق بالسداد، شجاع مکی، جحجاح وفی؛ پنجه ام را برید سید جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذیحق ترین مردم نسبت به مؤمنان، علی بن ابی طالب، امام هدایت.... پیشتاز بهشتهای نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از جهالت پیشگان، بخشنده زکات..... رهبر راه رشد و کمال، گوینده گفتار راستین و صواب، شجاع مکی و بزرگوار با وفا.» (بحارالانوار، ج 40/ ص 281 و 282 و تفسیر کبیر فخر رازی ذیل آیه 9 از سوره کهف) ابن الکواء گفت: وای بر تو! دستت را می برد و این چنین ثنایش می گوئی؟! گفت: چرا ثنایش نگویم و حال اینکه دوستی اش با گوشت و خونم درآمیخته است! به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- جاذبه و دافعه امام علی- صفحه 42-40

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/23844