لغو و باطل نسبی است
لعب با باطل این تفاوت را دارد: کار بچه را که به آن بازی می گوییم، هم حق است و هم باطل، لعب است از نظر اصل کار، یعنی اگر ما نظر به آن کاری که بچه می کند بیندازیم، مثلا اگر آن عمل توپ بازی را مورد نظر قرار دهیم، چه اثری بر این توپ بازی بار است؟ هیچ، عملش بیهوده است ولی برای بچه بیهوده نیست، چون نفس بازی کردن برای او خوب است، مایه رشد روحی و جسمی اوست.
و لهذا می گویند در واقع در عالم هم هیچ کار باطلی وجود ندارد. همه کارهای لغو و باطلی که ما در دنیا می گوییم، لغو و باطل های نسبی است، و این یک حقیقتی است. بعضی از افراد عادت دارند با تسبیح بازی کنند. اگر از خود آنها بپرسید شما چرا این تسبیح را می گردانید، فایده این کار چیست؟ می گویند هیچ. این راست است ولی آن طور هم که خودشان می گویند بی فایده نیست، یعنی اگر بگوییم آیا شما بر اساس منطق این کار را می کنید، از نظر اینکه شما یک مرد صاحب عقل و منطقی هستید، فکری کرده اید و اثری بر این کار فرض می کنید؟ می گویند نه. پس این کار بیهوده است. اما این کار را که عقل و منطق آنها نمی کند، یک عادتی در دستشان هست و آسایش آنها به این است که این کار را بکنند. از نظر آن قوه ای که آسایشش در این کار تأمین می شود، این کار لغو نیست، از نظر آن قوه ای لغو است که فعالیتی در اینجا نداشته است.
به بیانی دیگر مثلا در همین مثال یکی از قوه های ما (مثلا قوه خیال و واهمه ما) تفریح و تفننی می کند. نسبت به اینکه ما در همین وقت می توانستیم یک کاری را روی نقشه عقلانی انجام دهیم که بر آن کار اثر بهتر و بیشتری بار بشود و صرفا تفنن و تفریح یک قوه ما نباشد، این کار لغو و بیهوده است، و انسان باید همیشه تابع عقل خودش باشد نه تابع آنچه که عادت و طبیعتش اقتضا می کند. لهذا هر گناهی را که انسان مرتکب می شود، گناه بودنش نسبی است، یعنی از جنبه یک انسان که یک مجموعه است گناه است، و الا از جنبه حیوانیت انسان (این طور نیست). انسان مثلا در حالی که با عضوی از اعضای بدنش گناه می کند، این عضو که لذت می برد، با این گناه به کمال خودش رسیده اما انسان یعنی این مجموعه ای که باید با یک نظام اداره شود چطور؟ انسان که مجموعه ای است که باید در یک نظام اداره شود بدبخت شده است. جامعه انسان چطور؟ جامعه انسان هم بدبخت شده است.
عبث نبودن خلقت در رابطه آن با وقوع قیامت
خدا می گوید کار ما بازی نیست، یعنی ما نخواستیم خودمان را سرگرم کنیم، خوش باشیم بدون اینکه بر عمل و فعل ما اثری بار باشد و حقیقتی در آن باشد. خلقت مثل کار بچه نیست که اثرش فقط سرگرمی خودش است، تفنن خودش است، تفریح خودش است، بدون آنکه بر کارش اثری بار باشد. پس این هم یک منطقی است در قرآن که می گوید اگر قیامتی نباشد معنایش این است که این خلقت لغو باشد، با این تفاوت که در اینجا می گوید خلقت آسمان ها و زمین و هر چه در وسط است باید لغو باشد.
در سوره جاثیه آیات 21 تا 22 می فرماید: «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین امنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون» آیا این گناهکاران خیال کرده اند که ما آنها را در ردیف مؤمنین و صالحان قرار می دهیم، زندگی اینها با آنها و مردن اینها با آنها یک جور خواهد بود؟ یعنی برای عمل نیک و بد هیچ تفاوتی در مقیاس ما نیست؟ خیلی بد حکم و قضاوت کردند، غلط فکر کردند. «و خلق الله السموات و الارض بالحق؛ خدا آسمانها و زمین را به حق آفرید» یعنی این فکری که اینها می کنند که خوب و بد، ایمان و عمل صالح با بی ایمانی و بدکرداری نتیجه اش مساوی است، معنایش این است که خلقت آسمان و زمین بر حق نباشد، به باطل باشد، نه، خدا به حق آفریده است. «و لتجزی کل نفس بما کسبت و هم لایظلمون» و این خلقت برای این است اینجا غایت ذکر می کند که هر نفسی به آنچه که کسب کرده است برسد، و در این رسیدن حتی به آن بدها هم قهرا ظلم نمی شود.
در سوره ص آیات 26 تا 28 می فرماید: «ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب؛ البته کسانی که از راه خدا به در می روند، به سزای آن که روز حساب را از یاد برده اند عذابی سخت خواهند داشت»، «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا؛ ما آسمان و زمین و هر چه در این وسط است باطل نیافریدیم»، «ذلک ظن الذین کفروا؛ این است گمان کافران»، آنها این طور خیال می کنند، «فویل للذین کفروا من النار؛ وای بر حال آنها از آتشی که بر آنها خواهد رسید»، «ام نجعل الذین امنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار؛ آیا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، همانند مفسدان در زمین می کنیم، یا پرهیزکاران را چون فاجران قرار می دهیم؟».
در سوره انبیاء آیات 16 تا 18 می فرماید: «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین* لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین» ما این آسمان و زمین، این مخلوقات و مشهوداتی را که شما دارید می بینید خلق نکردیم که بخواهیم بازی کرده باشیم. قرآن می گوید اگر ما می خواستیم چیزی را بازی قرار دهیم، شما بشر و این عالم محسوس شما را نمی آفریدیم، می توانستیم در عالم ملأ اعلی که همان فرشتگان هستند یک کار بازی برای خودمان بر قرار کنیم و لزومی نداشت که ما بیاییم این عالم و شما را خلق کنیم که هزار شک و تردید هم در کار ما داشته باشید: «لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین؛ اگر می خواستیم مشغولیتی بگیریم، قطعا آن را از نزد خود اختیار می کردیم»، «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون؛ بلکه ما حق را بر باطل می کوبیم، پس حق باطل را از بین می برد، و وای بر شما از آن توصیف هایی که درباره خدا کردید و نسبت لعب و لهو و این جور چیزها به خداوند دادید».
این خودش یک منطقی است در قرآن به صورت استفهام انکاری، یعنی ما را ارجاع کرده به استدلال و عقل خودمان که خودتان چطور قضاوت می کنید؟ آیا شما خدا را عبث کار، لاعب و بازیگر، مبطل (کسی که کاری که از او صادر می شود باطل است) فکر می کنید؟ این طور نیست، پس قیامت هست. در نحوه این استدلال، در بیان سخن خداوند و توضیح این مطلب که این چه رابطه ای است میان اینکه قیامتی نباشد و خلقت عبث باشد. این چه حرفی است که قرآن می گوید توجیه کننده خلقت فقط قیامت است؟ این خلاصه حرف قرآن است که توجیه خلقت انسان حشر انسان است و توجیه خلقت همه عالم هم باز وجود قیامت است.