رابطه استعدادهای آدمی و بیهوده نبودن خلقت

اگر شما فرض کنید یک صاحب شعوری، یک انسان عاقلی، کاری را با یک مقدماتی شروع کند که این مقدمات با یک هدف بالخصوصی تناسب‏ دارد ولی قبل از آنکه این مقدمات به آن نتیجه برسد آن را از بین ببرد، این را می‏ گوییم کار عبث، کار باطل، کاری شبیه لعب و بازی.

نرسیدن یک کار به نتیجه، دلیل بر بیهوده بودن آن است:
اگر کسی بیاید در یک زمینی که قصد دارد مثلا دو ماه دیگر در آنجا ساختمان بسازد یا خودش می ‏داند که بعد شرایطی پیش می ‏آید که دو ماه دیگر در این زمین تصرفاتی خواهد شد، در این فصل که فصل پاییز است تراکتور بیاورد و شخم بزند و بذری را در اینجا بپاشد (بذری که به طور عادی و طبیعی شش ماه دیگر محصول می‏ دهد و به آن نتیجه نهایی ‏اش می‏ رسد)، زمین‏ را آباد کند، بعد دو سه ماه دیگر که هنوز بذر از زمین بیرون نیامده یا چهار پنج ماه دیگر که تازه این بذر بیرون آمده و هنوز به آن هدف و نتیجه‏ خودش که استعداد آن را دارد (که روییدن و رشد کردن و گندم دادن است) نرسیده، آن را خراب کند، یعنی بیاید در زمین بولدوزر بیندازد و بگوید می‏ خواهم در آن ساختمان بسازم، می‏ گوییم آن کار اولت لغو بود، تو اگر می‏ خواستی سه چهار ماه دیگر این زمین را دگرگون کنی و از بین ببری، می‏ توانستی یک کاری بکنی که نتیجه ‏اش را در مدت سه چهار ماه بتوانی بگیری.
مثال بهتر مثال جنین است. ما می‏ دانیم جنین در مدتی که در رحم است‏ اعضاء و جوارح (چشم، گوش، جهاز تنفس، دست و پا،...) برایش‏ خلق می‏ شود. جنین در رحم یک زندگی گیاهی دارد، مثل یک گیاه زندگی‏ می‏ کند ولی در رحم تجهیزاتی به او داده شده است که در عالم رحم به کار نمی‏ آید و ظهور و بروزی ندارد، مثلا این چشم برای زندگی گیاهی رحم نیست. اگر بنا باشد که همیشه دوره زندگی جنین ها این باشد که وارد رحم می‏ شوند و آن آخر نه ماه باید زندگی شان پایان بپذیرد، این خلقت تناسب با این‏ زندگی ندارد، یعنی حق دارد یک کسی بگوید این چشم برای چه آفریده شده، این گوش برای چه آفریده شد، این دست برای چه آفریده شد، این ریه برای‏ چه آفریده شد؟ او که یک بار هم با این ریه تنفس نکرد، پس لغو است. دست و پا و چشم و گوش و ریه و... این تجهیزات برای یک موجودی که‏ تمام دوره طبیعی عمرش نه ماه داخل رحم است و بعد از نه ماه‏ یک مرتبه باید خشک شود و بمیرد، عبث و لغو و باطل است.
قرآن کریم می فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم‏ الینا لا ترجعون؛ پس آیا پنداشته اید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما به نزد ما بازگردانده نمی شوید؟» (مومنون/ 115) آیا این آیه نمی خواهد به ما این مطلب را بفهماند که همین طوری‏ که درباره یک جنین در رحم اگر انسان زندگی گیاهی او را ببیند و دید خودش را بر آن حصر کند و بگوید نه ماه زندگی کرد بعد برود دنبال کارش و از بین برود و بر روی تجهیزاتی که برای زندگی بعد دارد حساب نکند خلقت عبث است، ای انسان تو اگر روی خودت حساب نکنی، اگر خیال کنی‏ با همین زندگی دنیایی، با همین بدن و چشم و... که در مدت شصت هفتاد سال‏ پایان می‏ یابد پایان می‏ یابی، خلقت خودت را عبث فرض کرده ‏ای، یعنی در تو تجهیزاتی هست که متناسب با این زندگی دنیا نیست (نمی‏ گوید ضد آن‏ است)، متناسب با یک زندگی بعد از این است و آن همان تجهیزات‏ ابدیت در انسان است. انسان در ماورای این بدن مادی خودش یک حقیقت‏ بسیطی دارد که آن حقیقت بسیط چون مرکب نیست، دیگر تجزیه نمی ‏پذیرد. اصلا نیستی جز تجزیه نیست. ما نیستی واقعی در عالم نداریم، همه‏ نیستی های عالم تجزیه شدن‏ های مرکبات و تغییر حالت دادن‏ هاست. مرکبات‏ که از بین می‏ روند، در واقع تغییر حالت می‏ دهند، یعنی آن واقعیت صورت مرکب که از بین می‏ رود از باب این است که اجزای آن‏ تغییر حالت می‏ دهند، دیگر نمی ‏تواند باقی بماند.
ای انسان، اگر بنا بود زندگی محدود باشد به همین زندگی دنیا و بعد از این، زندگی ای نبود، ما دیگر انسان نمی ‏آفریدیم، همان گیاه ها و سنگ ها کافی بود. اگر کسی درباره سنگ فکر کند، می‏ بیند که این سنگ حشری ندارد. همه تجهیزات زندگی سنگ در حدود همین دنیاست، بیش از این نیست. این گیاه حشر ندارد، چون همه تجهیزاتش برای همین است، همین مقدار هستی می‏ تواند قبول کند، به آن همین مقدار را داده ‏اند و پایانش هم همین‏ جا بوده است (و بالاخره هر چه باشد، هستی از نیستی بهتر است، هستی‏ کمال است)، سیر تکاملی خودش را کرده و تمام شده است.

وجود مراتب مختلف در آدمی دلیلی است بر وجود معاد:
اگر انسان قیامتی نداشته باشد معنایش این است که در قدم اول خلقت‏ نابود شود در حالی که کمال او در این دنیا بروز و ظهور نکرده و لازم‏ می‏ آید این تجهیزات، از آن جهت که انسان دارد، همه بیهوده باشد. همان‏ طوری که جهان دنیا توجیه کننده خلقت اعضای بدن جنین است (زندگی دنیا توجیه می‏ کند که چشم و گوش و دست و پا و... در رحم عبث آفریده نشده باشد، این توجیه کننده آن است) عالم آخرت نیز توجیه کننده انسان بما هو انسان است که در او "مثال" آفریده شده است (که اصطلاحا به آن قوه‏ خیال می‏ گویند و غیر از قوه تخیل است) و در او عقل آفریده شده است و در او عواطف بسیار عالی خداجویی و استعداد پیوستن به حق آفریده شده است. این استعدادهایی‏ که اصلا مال جای دیگر است. اگر انسان اینجا تمام شود، مثل این است که‏ تمام اینها را در اینجا لغو و عبث گذاشته‏ اند.
در مورد آیه «افحسبتم انما خلقناکم عبثا» که مربوط به‏ خصوص انسان است، بهترین توضیح همین است. قدر مسلم این است و در این جهت تردیدی نیست که از نظر منطق قرآن اگر قیامت نباشد خلقت انسان عبث است، یعنی این آیه در واقع انسان شناسی‏ است، توجه دادن انسان است به انسانیت خودش، به آن جوهرها و استعدادهای فوق العاده ‏ای که همه، بذر ابدیت در وجود اوست، که این‏ بذرها اگر انسان در همین جا پایان بپذیرد بذرهایی است که در زمینی‏ پاشیده شده بدون اینکه هیچ وقت به حد محصول برسد.

دنیا مقدمه ای است برای قیامت:
بر اساس این بیان، قیامت طفیلی دنیا نیست، دنیا مقدمه آخرت است‏، همان طور که پیامبر اکرم (ص) هم فرمود: «الدنیا مزرعة الاخرة؛ دنیا مزرعه آخرت است» (کنوز الحقایق، مناوی، باب دال). اینجا یک منزل از منازلی است که به آنجا منتهی می‏شود، یعنی انسان طوری ساخته‏ شده است که این دنیا فقط یک منزل از منازل او و مرحله‏ ای از مراحل اوست و تجهیزات او چنان وسیع است که اگر فقط برای اینجا بود، این طور آفریده نمی ‏شد و این تجهیزات در او عبث و بیهوده بود. این تجهیزات در جهان دیگری (جهان برزخ و جهان قیامت) بروز می‏ کند. در واقع، شخصیت‏ واقعی و اعضاء و جوارح واقعی و حقیقی انسان آنهایی است که در قیامت‏ ظاهر می‏ شود و بروز می ‏کند. این بدنی که انسان در اینجا می‏ بیند، یک‏ پوشش و یک نوع زندگی است که نسبت به زندگی آن دنیا مثل زندگی گیاهی‏ جنین است نسبت به زندگی دنیایی جنین.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- معاد- صفحه 74-77

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/24124