زکریا یکی از پیامبران بنی اسرائیل و از فرزندان هارون است. نام او در قرآن، هفت مرتبه در سوره های آل عمران، انعام، مریم و انبیا آمده است. او از صالحان و از مخلصان درگاه خداوند می باشد. پدر او "برخیا" و همسرش "ایشاع" است. او کفیل و شوهر خاله حضرت مریم هم بود. از زمانی که کفالت و تربیت حضرت مریم را بر عهده گرفت، هر روز به عبادتگاه او سر می زد، هر وقت به آنجا می رفت می دید که غذائی و میوه هائی متنوع، در نزد اوست. می پرسید این غذا را چه کسی برایت آورده است؟ و مریم می گفت: " از طرف خدا " خداوند به هر که بخواهد بدون حساب روزی میدهد. اینجا که زکریا این همه لطف خدا را دید، طمع او به رحمت حق، تحریک شد، لذا از خدا خواست که خدایا، برای من هم از لطف و کرم خودت، فرزند نیکوئی عطا کن تا بعد از من، وارث من باشد. دعای او مستجاب شد، زمانی که در محراب عبادتش مشغول نماز بود، ملائک ندا دادند که ای زکریا، خداوند به تو مژده فرزندی بنام یحیی می دهد. زکریا خیلی تعجب کرد و گفت: من که اینقدر پیرم و همسرم هم نازا است چگونه ممکن است؟ و برای اینکه قلبش اطمینان پیدا کند و بفهمد که این ندا، از طرف خدا بود یا از جای دیگر، گفت: خدایا نشانه ای به من بده تا بفهمم. خطاب آمد نشانه و آیت تو اینست که، سه روز زبانت از سخن گفتن با مردم بسته میشود و جز با اشاره نمیتوانی با آنها حرف بزنی و همینطور هم شد، زمانی که از محراب بیرون شد و نزد مردم آمد به ایشان اشاره کرد که صبح و شام تسبیح خدا را بگوئید و خداوند هم همسرش را سلامتی داد و او یحیی را به دنیا آورد.
حضرت زکریا، بیشتر اوقات خود را به عبادت خدا و موعظه و نصیحت بندگان خدا، می گذراند. او دشمنان زیادی داشت که با او مخالفت می کردند، تا جائی که آن قوم تصمیم گرفتند که او را بکشند، حضرت به خارج از شهر فرار کرد و به درختی پناهنده شد، درخت شکافته شد و او به داخل درخت رفت و دوباره درخت به حال اول برگشت. اما شیطان به صورت انسانی در کنار درخت ظاهر شد و پناهگاه او را به دشمنانش خبر داد و گفت: که باید درخت را اره کنید. بر طبق نقلی، آن درخت نزد یهودیان مقدس بود و آنان هیچگاه حاضر به قطع آن نبودند، اما به اصرار شیطان اینکار را کردند و آن بزرگوار در وسط درخت به دو نیم شد و از دنیا رفت. مدفن این پیغمبر خدا، در بیت المقدس می باشد. درود خدا بر او باد.