تأثیر فصاحت و بلاغت

از نظر کلی اعجاز قرآن کریم از دو جنبه است: جنبه لفظی و جنبه معنوی. لفظی یعنی از جنبه هنر و زیبایی و معنوی یعنی از جنبه علمی و فکری؛ چون مقوله هنر و زیبایی از مقوله علم و تفکر است.
زیبایی مربوط به فن است و علم مربوط به کشف. علم یعنی آنچه که حقیقتی را برای انسان کشف می کند ولی زیبایی و جمال یعنی آن چیزی که یک موضوع جمیل و زیبایی را به وجود می آورد.
البته خود هنر و زیبایی هم موضوعات و مقولاتی مختلف دارد. یکی از آنها مقوله سخن است و اتفاقا انسان در میان همه زیبایی ها آنچنان که در میان سخن زیبا و سخن فصیح شیفتگی نشان می دهد، شاید در مورد هیچ مقوله ای از مقوله های زیبایی نشان ندهد.
ما می توانیم زیبایی را به دو نوع تقسیم کنیم: 1- زیبایی حسی 2- زیبایی ذهنی.
زیبایی حسی هم به سمعی و بصری تقسیم می شود. زیبایی گل و باغچه از نوع زیبایی حسی بصری است و زیبایی یک آواز خوش از نوع حسی سمعی است.

فصاحت و بلاغت ادبی
آیا زیبایی سخن از این نوع است؟ خیر بلکه اصولا زیبایی سخن حسی نیست، فکری است از راه حس. یک شعر زیبا یا یک نثر زیبا چقدر انسان را جلب می کند؟
آنجا که سعدی می گوید: «منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب» و بلافاصله شعری اضافه می کند:
از دست و زبان که برآید *** کز عهده شکرش بدر آید
و باز بلافاصله یک آیه از قرآن ضمیمه می کند: «اعملوا آل داوود شکرا و قلیل من عبادی الشکور؛ ای خاندان داود! شکرگزار باشید و تعداد کمی از بندگان من سپاس گزارند.» (سباء/ 13)
سپس ادامه می دهد: «فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگستراند و دایه ابر بهاری فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپروراند....» این جملات، شعر و نثرش آنچنان در کنار یکدیگر زیبا چیده شده است که سعدی هفتصد سال قبل مرده ولی گلستان او خودش را حفظ کرده است. چرا خودش را حفظ کرده؟ زیرا زیباست، فصیح و بلیغ است.
قاآنی از شعرای معروف است و همشهری سعدی و اهل شیراز است. همیشه می خواست با سعدی رقابت کند. کتابی هم به آهنگ گلستان گفته است ولی نتوانست به پای سعدی بیاید. نقل می کنند شبی در شیراز در فصل زمستان با عده ای پای بخاری نشسته بودند و به اصطلاح بزمی بود و یک قوال هم در آنجا بود که این شعر معروف سعدی را شروع به خواندن کرد: شبی خوش است و در آغوش شاهد شکرم..... تا آنجا رسید که گفت:
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح *** بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم
قاآنی که خودش مرد شعرشناسی بود آنچنان تحت تأثیر قرار گرفت که گفت این مرد دیگر جایی نگذاشته که کسی شعری بگوید. دیوان شعرش را که جلویش بود پرت کرد توی بخاری و آن را سوزانید. گفت: اگر این شعر است دیگر ما نمی توانیم شعر بگوییم.
پس گاهی یک شعر آن قدر زیبا از آب در می آید که یک شاعری مانند قاآنی که خودش استاد سخن است، یک جا که از زبان یک قوال آن شعر را می شنود آنچنان تحت تأثیر قرار می گیرد که خودش را وقتی با او مقایسه می کند می بیند که او چقدر بالاست و خودش چقدر پایین! این اثر سخن است.
حافظ را چه نگهداشته است؟ مولوی را چه نگهداشته است؟ زیبایی شعرشان. چون زیبایی سخن و به تعبیر علما، فصاحت، بلاغت، روشنی، رسایی، خلاقیت و جاذبه و ربایندگی مسأله غیر قابل انکاری است.
قرآن به اتفاق هر کس که سخن شناس است و اندکی با زبان قرآن آشنایی دارد حتی فرنگی ها که با زبان عربی آشنایی پیدا کردند تصدیق کرده اند که از جنبه فصاحت و بلاغت و زیبایی سخن بی نظیر است.

تأثیر قرآن بر ادبیات مسلمانان
تاریخ ادبیات نشان می دهد که هر چه زمان گذشته است، نفوذ معنوی قرآن کریم در ادبیات مردم مسلمان بیشتر شده است. مقصود این است که در صدر اسلام یعنی قرن اول و دوم، ادبیات عرب هست ولی آن مقداری که قرآن باید جای خود را باز کند نکرده است، هر چه زمان می گذرد قرآن بیشتر آنها را تحت نفوذ قرار می دهد.
شعرهای مسلمان فارسی زبان، رودکی که از شعرای قرن سوم است اشعارش فارسی محض است یعنی نفوذ قرآن آن قدرها زیاد به چشم نمی خورد. کم کم که پیش می رویم به زمان فردوسی و بعد از او که می رسیم نفوذ قرآن را بیشتر مشاهده می کنیم.
وقتی که به قرن ششم و هفتم یعنی به دوران مولوی می رسیم، می بینیم مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد، هر چه می گوید تفسیرهای قرآن است منتهی از دیدگاه عرفانی.
در صورتی که باید قاعدتاً عکس قضیه باشد یعنی یک اثر ادبی در زمان خودش بیشتر باید اثر بگذارد تا یک قرن و دو قرن بعد.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 1 و 2- صفحه 241-239 و 249

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/2443