نظریه جنسی فروید

فروید و پیروان وی، مدعی هستند که اخلاق کهن را در امور جنسی باید واژگون کرد و اخلاق جدیدی را جایگزین آن نمود. به عقیده فروید و اتباع وی، اخلاق جنسی کهن بر اساس محدودیت و ممنوعیت است و آنچه ناراحتی بر سر بشر آمده است از ممنوعیت ها و محرومیت ها و ترس ها و وحشت های ناشی از این ممنوعیت ها که در ضمیر باطن بشر جایگزین گشته، آمده است. فروید که قهرمان روانکاوی است، معتقد بود که تمام عناصر روان ناخودآگاه انسان از روان خودآگاه گریخته اند و در آنجا جایی را برای خودشان تشکیل داده اند، یعنی عناصر روان ناخودآگاه ابتدا در روان خودآگاه بوده اند، ولی این عناصر از مرزی که میان روان خودآگاه و روان ناخودآگاه وجود دارد به طور پنهان گریخته اند و به قسمت روان ناخودآگاه رفته اند.
آنها تدریجا در آنجا دنیایی تشکیل داده اند که از روان خودآگاه بسیار مفصل تر و وسیع تر و گسترده تر است. از نظر فروید، مخصوصا پس راندگی های روان (باعث این گریز می شود). "پس راندگی ها" یعنی آنجا که غرایز و تمایلات انسان، میل به بروز و ظهور دارند، ولی انسان مانع بروز و ظهور آنها می شود (به قول او سانسور می کند)، عادات و عرف اجتماعی اجازه نمی دهد که قسمتی از روان خودآگاه انسان (بروز کند). مثلا انسان بر یک امری خشم گیرد (ولی نتواند خشم خود را ارضا کند. البته بیشتر تکیه فروید روی تمایلات جنسی است، انسان از نظر جنسی تمایلی پیدا می کند ولی شرایط و محیط اجتماعی اجازه بروز نمی دهد. چاره ای نمی بیند الا اینکه این میل و به اصطلاح این عشق را فراموش کند. مثلا به خیابان می رود، چشمش به یک صورت می افتد، دلش به دنبال چشم می رود. ولی انسان حس می کند که نمی شود دنبالش را گرفت، راه بسته است. چاره ای نمی بیند جز اینکه فراموش کند.
فراموش هم می کند ولی در واقع فراموش نکرده است، قضیه فراموش شدنی نیست. وقتی آن میل دید که به او اجازه بیرون آمدن از این طرف نمی دهند، از آن دروازه دیگر که در روان انسان وجود دارد می گریزد و به روان ناخودآگاه دیگر که در روان انسان وجود دارد می گریزد و به روان ناخودآگاه می رود.
این احساس و تمایل همیشه می داند که اگر بخواهد بیرون بیاید فورا می گویند: برو گم شو! و اجازه بیرون آمدن به او نمی دهند. اما او که نمی تواند برای همیشه (در روان ناخودآگاه) بماند. چه می کند؟ تغییر چهره و قیافه می دهد، ماسک به چهره خودش می زند. مثل کسی که در کشوری تحت تعقیب است، از مرزها فرار می کند و به خارج از کشور می رود، می داند که اگر با آن چهره و قیافه و با آن شناسنامه و گذرنامه از مرز داخل شود فورا توقیف می شود و از طرفی می خواهد به کشور بیاید. چه می کند؟ شناسنامه و گذرنامه اش را عوض می کند، ماسک می زند و با نام دیگر از مرز وارد می شود. فروید معتقد است که بسیاری از تجلیات روان ناخودآگاه انسان، عناصر رانده شده از روان خودآگاه است که ابتدا جنبه سفلی و جنبه پست و حیوانی داشته اند، بعد گریخته اند و به روان ناخودآگاه رفته اند، چاره ای ندیده اند جز اینکه در یک لباس و با ماسک و چهره دیگری بیرون بیایند. مثلا به صورت یک خیر خواهی اخلاقی بروز می کنند. وقتی انسان می بیند عاطفه ای در دلش بروز کرده و مثلا مدتی است این میل در او پیدا شده که در مؤسسات نیکوکاری خدمت کند. آن وقت به آن اجازه بیرون آمدن می دهد، چرا؟ چون شناسنامه و گذرنامه اش عوض شده، چهره و لباس و قیافه اش تغییر کرده است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 155-158

  2. مرتضی مطهری- اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب- صفحه 18

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/24664