نحوه ولادت و شهادت امام حسین و حضرت مسیح علیهما السلام

ما و مسیحیان ولادت و کشته شدن هر یک از حضرت سیدالشهدا (ع) و مسیح (ع) را بزرگ می داریم با این تفاوت که آنها در هر دو مورد جشن می گیرند و ما تنها ولادت را جشن می گیریم و در شهادت امام حسین سوگواری می کنیم و آنها روزی را که به عقیده خودشان مسیح در آن روز بعد از کشته شدن عروج کرده نیز جشن می گیرند. دیگر اینکه جشن آنها به شکل جشن های ملی و قومی است یعنی خالی از روحانیت و معنویت و اخلاق است، همه رقص و شراب و مستی و پایکوبی و دست افشانی و فسق و فجور است، اما جشن ولادت حسینی مقرون است به شکوه معنوی و تشکیل مجالس وعظ و خطابه و اشک شوق ریختن و کسب تقرب به خداوند، و تعلیم و تربیت.
یادم هست در ایام اقامت در قم کتابی از "محمد مسعود" خواندم که در آن مقایسه ای کرده بود بین نوع بزرگداشت مسیحیان، کشته شدن عیسی را (به زعم خودشان، و اما به عقیده ما که از قرآن متخذ است: «و ما قتلوه و ما صلبوه ولکن شبه لهم»؛ «نه او را کشتند و نه به دارش آویختند ولیکن امر بر آنها مشتبه شده است» (نساء/ 157) و بزرگداشت ما، شهادت اباعبدالله را و ترجیح داده بود کار آنها را از این نظر که آنها شهادت پیشوای خود را موفقیت می شمارند و ما شکست، لهذا آنها شادی می کنند و ما می گرییم. بعدها من این اعتراض را از دیگران هم شنیدم و یکی از رموز تقدم آنها و تأخر ما را همین مطلب ذکر می کردند.
در جواب عرض می کنم: اعتراض کننده ها از یک نکته غافل مانده اند و آن اینکه اگر ما قضیه را تنها با مقیاس شخصی و اخلاق فردی بسنجیم، مطلب همان است که آن آقایان گفته اند. از این نظر در منطق خود اسلام هم شهادت موفقیت است نه شکست.
مگر نه این است که امام علی (ع) همواره آرزوی شهادت می کرد و می گفت: «لالف ضربة بالسیف اهون علی من میتة علی فراش؛ همانا هزار ضربه شمشیر برای من از مردن در بستر آسان تر است» (نهج البلاغه، خطبه 123) مگر نمی گفت: «و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه؛ به خدا سوگند انس پسر ابی طالب به مرگ از انس کودک به پستان مادرش بیشتر است» (نهج البلاغه، خطبه 5). مگر بلافاصله پس از ضربت خوردن از ابن ملجم نگفت: «فزت و رب الکعبة؛ قسم به خدای کعبه که رستگار شدم.» (مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 312) مگر در وقتی که در بستر افتاده بود نگفت: ... «و ما کنت الا کقارب ورد، و طالب وجد؛ و من نیستم جز مانند جوینده آبی که بدان برسد و یابنده ای که به خواسته اش دست یابد» (نهج البلاغه، نامه 23)
مگر سید الشهداء نگفت: «و ما اولهنی الی اسلافی فی اشتیاق یعقوب الی یوسف؛ وه چه اشتیاقی به دیدار پدرانم دارم، مانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف» (لهوف، ص25) مگر نگفت: «لا اری الموت الا سعادة و لا الحیوة مع الظالمین الا برما؛ در نظر من مرگ چیزی جز سعادت و زندگی با ستمگران جز سختی نیست.» (تحف العقول، ص 245)
این مطلب را با مقیاس دیگری هم باید سنجید و آن، مقیاس اجتماعی است. در همه دستورات مسیح شاید یک دستور اجتماعی خالص پیدا نشود (در اواخر تحف العقول بعضی دستورات در مورد ظلم از عیسی (ع) نقل شده) اما اسلام یک سلسله تعلیمات اجتماعی دارد. اسلام یک سلسله حب و بغض های منطقی دارد. دستور ائمه اطهار به اقامه عزای حسین بن علی (ع) به خاطر تشفی قلب حضرت زهرا فی المثل نیست، حضرت زهرا اجل شأنا از این امور است، برای احیای نیت حضرت سید الشهدا و حضرت زهرا است. از این جهت اظهار تأثر می شود که چرا چنین حادثه ای واقع شد. به منزله "آخ" است که مبادا تجدید شود.
برای تقویت روح مبارزه است. البته تجلیل شهادت و جشن شهادت نیز اگر به شکل معنوی و اخلاقی باشد نه آنطور که فعلا در عید کریسمس معمول است، ممکن است تشویق به جهاد در او باشد، اما تشویق به تنهایی کافی نیست، حب و بغض باید با هم توأم باشد تا روح مبارزه در شخص پیدا بشود (و به عبارت دیگر مکتب عزای حسینی مکتب تأثر محض نیست، مکتب ثوره و انقلاب است. در طول تاریخ اسلامی این حادثه منشأ انقلاب ها شده و کاخ های ظلم را در اثر بر انگیختن تأثر و بغض منطقی و اجتماعی واژگون کرده است و در آینده نیز خواهد کرد).
احیای روح مبارزه به این است که مظاهر ظلم و کفر همواره در برابر فرض بشود و به آنها لعن و نفرین شود و آرزوی قطع و قمع آنها تلقین گردد، همان طور که در رمی جمرات همیشه ما باید شیطان را مجسم فرض کنیم و به او سنگ پرتاب کنیم. غرض این نیست که آرزوی مردن فقط تلقین شود. آرزوی مردن فقط خوب نیست. غرض آرزوی شهادت است. آرزوی شهادت وقتی محقق می گردد که انسان خود را در مقابل صف مخالف ببیند و از پیشرفت آنها و عملی شدن نقشه آنها در اجتماعی متاثر گردد، و توأم با اشک شوق برای خوبان و سرمشق های عالی انسانیت، آتش خشمش برای مظاهر کفر و ظلم زبانه کشد.
پس شهادت را اگر به مقیاس فردی بسنجیم باید موفقیت بشماریم و جشن بگیریم و شادی کنیم، ولی اگر به مقیاس اجتماعی در نظر بگیریم باید از یک نظر آن را شکست جامعه بدانیم، جامعه ای منحط که خود سیدالشهداء فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ باید با اسلام خداحافظی کرد اگر زمامدار امت چون یزید باشد.» (مقتل مقرم، ص 146) و امثال این کلمات و از نظر مصالح اجتماعی و تجدید و احیای روح مبارزه و نبرد در راه حق البته ایجاد مکتب گریه و تأثر، مؤثرتر و مفیدتر است.
روز ولادت عیسی (ع) به عقیده مسیحیان 25 دسامبر یعنی شش روز مانده به آخر سال مسیحی است. اول سال آنها اول ژانویه است. عید ولادت را عید کریسمس می گویند. در این روز پاپ طبق معمول پیامی به مردم جهان مبنی بر دعوت به صلح و محبت می فرستند و در خاتمه دعایی می کند. گاهی می نویسند پاپ از روی تخت طلا مردم را دعوت کرد به رسیدگی حال فقر!
در جشن کریسمس دو چیز نمودار است: یکی درخت کاج که مظهر و سمبل این جشن است و در خانه هر مسیحی و در هر یک از مجامع مسیحیان درختی یا لااقل شاخه ای از کاج به چشم می خورد و این روزها درخت کاج بازاری دارد و درخت کاج ها است که از ریشه کنده می شود و بعضی سال ها شهرداری در صدد مبارزه بر می آید ولی فایده ندارد. این درخت ها را با چراغ های الوان و کاغذها و نوارهای رنگارنگ می آرایند. یکی دیگر بابا نوئل است زیرا طبق یک سنت قدیمی در این شب بابا نوئل، پیرمردی که موی سر و ریش سفید انبوهی دارد، برای بچه ها از آسمان هدیه و اسباب بازی می آورد و هنگامی که کودکان در خواب هستند توی کفش یا در جیب لباسشان می گذارند. کودکان در این جشن سهم بزرگی دارند. در روزنامه "اطلاعات" 3 دی ماه 42 صفحه 13 می نویسد: «بسیاری از مراکز عمومی و باشگاه ها و هتل ها هم امشب به مناسبت کریسمس برنامه های فوق العاده دارند.»
بنابر این شب کریسمس مجموعه ای است از عقاید خرافی و اعمال فسق و فجور. در میان ما نه اینگونه عقاید خرافی وجود دارد و نه به این مناسبت فسق و فجوری می شود.
بدون شک مکتب حسینی راه نجات این امت است. زیرا علت مبقیه دین، امر به معروف و نهی از منکر است و این دو به معنی وسیع آنها یعنی تشویق و ترویج معروف و مبارزه با منکرات بستگی پیدا کرده با حسین (ع) تا آنجا که به قول بعضی ها اسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء است. داستان امام حسین یک سوژه است برای عالم اسلام و یک نوع تجدید حیات امر به معروف و نهی از منکر است، یک نوع ظهوری است که همه ساله سید الشهداء در مظهر خطبا و گویندگان و یا در مظهر مصلحین و انقلابیون صالح می کند.
در روزنامه "کیهان" 4 دی ماه 42 (روز کریسمس) می نویسد: «از یکی دو هفته قبل درخت های کاج فراوانی که در اطراف دیوارهای سفارت شوروی، سفارت انگلیس و سایر خیابان های شمالی شهر چیده شده بود خبر از فرا رسیدن جشن بزرگ مسیحیان در تهران می داد. مسیحیان با آرایش درخت کاج و شب زنده داری پای این درخت، میلاد پیغمبر خود را جشن می گیرند. دیشب قبل از اینکه ساعت تولد که به عقیده مسیحیان نیمه شب است فرا رسد، به کلیسا رفتند و به دعا و عبادت پرداختند و سپس در خانه خود به صرف شام مخصوص شب کریسمس که در بسیاری از خانه ها خوراک بوقلمون بود مشغول شدند. مسیحیان کاتولیک که معتقدند حضرت عیسی در پای درخت کاج به دنیا آمده است (ولی قرآن کریم صریحا می فرماید که در پای نخله به دنیا آمده است) این درخت را مقدس می دانند و به خصوص در شب کریسمس آن را به بهترین وجهی می آرایند و این درخت تا پایان جشن ژانویه که نه روز بعد آغاز می شود همچنان زینت بخش خانه کاتولیک ها است. بابا نوئل بنا به قصه های کودکانه نیمه شب سوار بر کالسکه زرین، از سرزمین های پر برف می آید تا برای کودکان هدیه آورد. دیشب کودکان مسیحی جوراب های خود را در زیر سر بخاری ها یا نقاط دیگر نهادند تا بابانوئل هدایای خود را در جوراب آنان بگذارد و صبح امروز با خرسندی فراوان این هدایا را که عموما پدران و مادران مسیحی برای کودکان خود تهیه می کنند دریافت داشتند (ظاهرا ساختن این جریان از ریشه اعتقاد به الوهیت مسیح آب می خورد و برای این بوده که در کودکان اعتقاد به الوهیت مسیح را تلقین کنند.) دیشب کافه ها و کاباره های تهران نیز مملو بود از کسانی که شب کریسمس خود را در اینگونه اماکن می گذرانند. عده زیادی از تهرانی های غیر مسیحی نیز به دعوت دوستان مسیحی خود و یا بدون دعوت در این مراسم شرکت کردند.»


Sources :

  1. مرتضی مطهری- حماسه حسینی جلد 2- صفحه 150-154

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/24676