پاسخ به فرضیه حافظ شاهکار هنری

عده ای درباره حافظ چنین اعتقادی دارند. حافظ صرفا یک هنرمند است. این مطلب را نمی شود با دلیل و برهان رد کرد، ‌معنایش این است که ظاهر کلام حافظ در هیچ مقوله ای حجت نیست. این را نمی شود قبول کرد، البته نمی شود هم رد کرد، با دلیل و برهان نمی شود رد کرد، ولی هیچ کس که آشنا با دیوان حافظ باشد هم نمی تواند این حرف را قبول کند که آن اشعار عرفانی حافظ را یک شاعر که صرفا هنرمند بوده و اساسا واقف به رموز عرفان و سیر و سلوک و معنویت و اینها نبوده سروده است و او توانسته چنین اثر جاویدانی خلق کند که بعد از هفتصد سال اشکها را در خلوتهای شب جاری کند.
استاد مطهری می فرمایند: این، برهان نیست، ولی برای خود من شخصا هیچ وقت چنین چیزی قابل قبول نیست. دلیلش هم این است که امروز چرا حافظی به وجود نمی آید؟ آیا دیگر قریحه ها خشک شد، که حافظی نباشد،‌ سعدی ای نباشد، جامی ای نباشد؟ دلیل ندارد قریحه ها خشک شده باشد،‌ روحها در مسیر دیگری است، یعنی روح حافظ دیگر وجود ندارد که اثری مثل حافظ و حتی مثل جامی به وجود نمی آید، این دیگر یک امر شخصی است و «المرء مخبوء تحت لسانه؛ شخصیت انسان زیر زبانش نهفته است.» در اینجا کاملا مشهود است، همان طور که خود قرآن کریم عده ای حافظ را سوم قرآن و صحیفه قرار می دهند از نظر مناجاتها و راز و نیازهاشان اثر خودش را در دنیا روی زیباییش دارد، ولی یک زیبایی ای که از یک افق مافوق بشری برخاسته، و چقدر قرآن روی این موضوع تکیه می کند.
اعجاز قرآن این است: «و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق؛ و چون آیاتی که بر این پیامبر (ص) نازل شده بشنوند، می بینی به خاطر آنچه از حق شناخته اند، چشمانشان اشک می بارد.» (مائده/ 83)
«انما المومنون الذین اذا ذکرالله و جلت فلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون؛ مؤمنان تنها آن کسانند که چون یاد خدا شود دلهایشان ترسان شود و چون آیات او بر آنها تلاوت شود ایمانشان را بیفزاید و بر خدای خویش توکل کنند.» (انفال/ 2)
«اذا ذکرالله وحده اشمازت قلوب الذین لایومنون بالاخرة؛ و چون خدا به یگانگی یاد شود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند دچار نفرت می شود.» (زمر/ 45)
«الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم؛ خدا زیباترین سخن را به صورت کتابی که (آیاتش) همانند یکدیگر و با هم سازگار است نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان خشیت دارند، پوست بدنشان از آن به لرزه می افتد.» (زمر/ 23)
این دیگر یک امر ساختگی نبود. پیغمبر اگر یک هنرمند می بود نمی توانست چنین کاری را خلق کند. امام زین العابدین (ع) اگر فقط یک هنرمند می بود، محال بود اثر جاویدی مثل صحیفه خلق کند. یک هنرمند هرچه فصیح باشد، هرچه بلیغ باشد، محال است بتواند دعای کمیل خلق کند، به عقیده من و همین طور یک آدمی که روحش روح سوخته و عرفان نباشد، خودش متاثر نباشد، امکان ندارد که یک چنین آدم بی خاصیت  (نمی خواهم بگویم یک آدم فاسق فاجر، ‌نه، یک آدم عادی، ‌یک ملای معمولی،‌ یک مدرس شرح مطالع همان طور که گفته اند حافظ شرح مطالع تدریس می کرده و استاد کشاف و از این حرفها) غزلی در این حد بگوید:
طفیل هستی عشق اند آدمی و پری *** ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش‌ *** که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند *** به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری
تا آخرش،‌ که یکی از آن برازنده ترین غزلیات حافظ است. امکان ندارد چنین چیزی، اینها حرف مفت است. ولی عرض کردم کسی بخواهد با دلیل و برهان بگوید چنین چیزی نیست، «مشکل است»، به علاوه با اینهمه صراحتی که این مرد دارد می گوید، دیگر نمی شود کاری کرد. این یک فرضیه.
خوشبختانه این فرضیه امروز در زمان ما طرفدار ندارد که ما خیلی بخواهیم یقه برای آن پاره کنیم. امروز نمی گویند که حافظ فقط یک هنرمند محض بوده. از بعضی گفته های آقای انجوی شیرازی این حرف بر می آید که حافظ یک مردی بود که از زمان خودش رنجیده بود و چون از عصر خودش و مردم و محیطش رنجیده بود به هنر خودش پناه آورده بود، ولی او هم به این شدت نمی خواهد این حرف را بزند.


Sources :

  1. کتاب عرفان حافظ، صفحه 32 تا 34

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/24873