مرحوم محدث قمی صاحب تألیفات نافعه مانند سفینة البحار و الکنی و الالقاب و غیرها که در ورع و تقوی و صدق ایشان بین قاطبة اهل علم، ایرادی نبوده است؛ افراد موثقی از خود او بدون واسطه نقل کردند که او میگفت: روزی در وادی السلام نجف أشرف برای زیارت اهل قبور و ارواح مؤمنین رفته بودم. در این میان از ناحیه دور نسبت بجائی که من بودم ناگهان صدای شتری که میخواهند او را داغ کنند بلند شد، و صیحه می کشید و ناله میکرد؛ بطوریکه گوئی تمام زمین وادی السلام از صدای نعره او متزلزل و مرتعش بود. من با سرعت برای استخلاص آن شتر بدان سمت رفتم. چون نزدیک شدم دیدم شتر نیست، بلکه جنازه ای را برای دفن آورده اند و این نعره از این جنازه بلند است؛ و آن افرادیکه متصدی دفن او بودند أبدا اطلاعی نداشته و با کمال خونسردی و آرامش مشغول کار خود بودند. مسلما این جنازه از مرد متعدی و ظالمی بوده است که در اولین وهله از ارتحال به چنین عقوبتی دچار شده است، یعنی قبل از دفن و عذاب قبر، از دیدن صور برزخیه، وحشتناک گردیده و فریاد برآورده است.