جایگاه غلامان و اصحاب ائمه (ع) نزد ایشان و در قیامت

در روایات کثیری از ائمه اهل بیت (ع) وارد است که: از همان غذائی که میخورید به غلام و کنیز و خدمتکار خود بدهید و از همان لباس که می پوشید آنان را بپوشانید، و با آنها در سر یک سفره غذا بخورید، خدا دوست ندارد که آقای منزل یک غذای خاصی داشته باشد و خدمتکاران غذای دگری، آقا در اطاق مجلل زیست کند و آنان در محل پست تری، آقا لباس مزینی داشته باشد و آنها لباس ساده تری. پیامبر (ص) و ائمه طاهرین (ع) همینطور بودند.
حضرت علی بن موسی الرضا (ع) تمام غلامان خود را جمع مینمود و در سر یک سفره با هم غذا میخوردند، روی یک فرش، روی یک زمین، یک نوع از غذا. آنها که مقام امام رضا (ع) را نداشتند اما چون غلام بودند مطیع بودند، امام رضایت ندارد غذائی بخورد و به غلامش ندهد. اگر غلام متمرد و متجری باشد در مقابل آقای منزل قیام کند، بچه منزل را بزند، به زن منزل تعدی کند؛ آقا تنبیهش میکند و با غل و زنجیر او را در گوشه منزل می بندد تا دست از تجاوز و تجاسر خود بردارد، و هر روز او را پس از نصیحت و گوشمالی تازیانه میزند که تو در مقابل من بپا خاستی و به جای تمکین و اطاعت، تمرد کردی و خود در کار خود استبداد و استقلال به خرج دادی. هر عمل صالحی که غلام بنماید دیگر فائده ندارد؛ یعنی هیچ عملی با وجود سرکشی و مخالفت با مولای خود صالح نخواهد بود. اما غلام و بنده مطیع، و خادم و خدمتکار فرمانبردار را، امام و مولی چون جان خود دوست دارد. غلام مطیع با زبان حال خود میگوید: ای آقای من! ای مولای من! من که علم تو را ندارم، مال تو را ندارم، قدرت تو را ندارم، کمالات و فضائل تو را ندارم؛ اما آمده ام در این آستان برای اطاعت. من اراده و اختیار ندارم، اختیار و اراده از تست، حکم و فرمان از تست.
بندگانیم جان و دل بر کف *** چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری اینک دل *** ور سر جنگ داری اینک جان
عینا مانند داستان معروفی که از ایاز و اربابش سلطان محمود غزنوی، مشهور و در تواریخ و أمثله مسطور است.
امام حسین (ع) یک غلام داشتند به نام جون. این غلام مال ابوذر غفاری بود و او را به حضرت بخشید و در فن تعمیر اسلحه مهارت داشت. در شب عاشورا که حضرت در خیمه خود به زمزمه مشغول بود و با اشعاری مترنم بود این غلام مشغول آماده کردن سلاح آن حضرت بود. حضرت به همه اصحاب بشارت معیت با خود را در عوالم دیگر داد. غلام سیاه باور نمی کند که خدا در روز قیامت او را با امام حسین محشور گرداند؛ غلام سراپا سیاه، زبانش درست نیست، مال مملکت دیگر است، قد و هیکل ندارد، لب ها درشت و برگشته، موها مجعد. ولی این ها همه برداشته میشود؛ در عالم معنی اتحاد ارواح است، سیاهی برداشته میشود، یک لباس زیبا در برش می کنند سفید، و بدنش مانند نقره خام میدرخشد.
پس از واقعه عاشورا جمعی بر معرکه عبور میکردند، دیدند در کنار کشتگان یک بدن افتاده و بوی عطری از آن متصاعد است که مانند آن به مشامشان نرسیده است؛ این بدن همان غلام سیاه بود، سیاه بود سفید شده بود، بویش معطر شده بود، ملحق شده بود به حضرت مولای خود و مطاع خود سید الشهداء (ع). چگونه فضه خادمه حضرت زهرا ملحق شد به آن حضرت، و سوره هل أتی که در شأن اهل بیت نازل شد فضه را هم گرفت. سلمان فارسی در اثر اطاعت و تسلیم ملحق شد به خاندان رسول خدا و پیامبر درباره او سلمان منا أهل البیت فرمود.
یک بابی داریم در معارف به نام باب لحوق که ارواح همجنس با هم ملحق میشوند؛ چه ارواح بهشتی و چه ارواح جهنمی. اصحاب حضرت سید الشهداء (ع) هم ملحق شدند؛ در روز عاشورا با کمال تسلیم و صفای باطن بر یکدیگر سبقت می جستند و خود را فدا میکردند، همه درجه معیت خود را با آن حضرت فهمیده بودند؛ (الذین ءامنوا و کانوا یتقون). همه رفتند و آن منادی را لبیک گفتند. کدام منادی؟ آن منادی که از جانب پروردگار ندا میکند: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقـ'موا تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون؛ بی گمان، کسانی که گفتند پروردگار ما خداست، سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنها نازل می شوند که بیم مدارید و غمگین مباشید و مژده باد شما را به بهشتی که وعده داده می شدید» (فصلت/ 30). ترس نداشتند، غصه هم نداشتند، زن و فرزند و ملک و تجارت و وطن، هرچه بود فراموش کردند. بریر گفت: کجا بروم؟ حبیب تکلم کرد، اولاد عقیل صحبت کردند، برادران صحبت کردند؛ همه عاشق کشته شدن در راه فرزند رسول خدا بودند.
لله درهم من فتیة صبروا *** ما إن رأیت لهم فی الناس أمثالا
ترجمه: خداوند پاداش نیکی شان را بدهد که آنان جوانمردان صبر پیشه ای بودند که نمونه آنها را در میان مردمان نخواهی دید.
و چه خوب سروده است شاعر:
دادیم به یک جلوة رویت دل و دین را *** سلیم تو کردیم هم آن را و هم این را
ما سیر نخواهیم شد از وصل تو آری *** لب تشنه قناعت نکند ماء معین را
می دید اگر چشم ترا لعل سلیمان *** می داد در اول نظر از دست نگین را
در دائرة تاجوران راه ندارد *** آن سر، که نسائیده به پای تو جبین را
(دیوان فروغی بسطامی ص 20 و 21)
و نیز خوب گفته است:
ای حمد تو از صبح أزل همنفس ما *** وتاه ز دامان تو دست هوس ما
با قافله کعبه عشقیم که رفته است *** سرتاسر آفاق صدای جرس ما
در پای تو آلوده لب از می چه بیفتیم *** رانند ملائک به پر خود مگس ما


Sources :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 2- صفحه 96-99 و 106-103

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25290