نسبت شرک و عبادت از نظر معارف اسلام

عبادت در قاموس معارف اسلام مفهوم وسیعی دارد، هر نوع طاعتی که از طاعت خدا سرچشمه نگیرد، خواه اطاعت نفس اماره و یا اطاعت انسان های دیگر، شرک محسوب می شود. البته اینگونه شرک ها مراتب ضعیف شرک است و مستلزم خروج از حوزه اسلام نیست، ولی اعمالی که به قصد انشاء عبادت و اظهار عبودیت انجام می گیرد، یعنی اعمالی که هیچ مفهوم و معنیی ندارد جز تقدیس و تنزیه کامل طرف و اظهار عبودیت نسبت به او، از قبیل رکوع و سجود و قربانی و غیره، به هیچ وجه برای غیر خدا جایز نیست، نه برای پیغمبر و امام و نه برای فرشته و یا چیز دیگر، این اعمال اگر برای غیر ذات احدیت صورت گیرد شرک است، اعم از اینکه با عقیده توحیدی یعنی توحید در ذات و در صفات و در خالقیت توام باشد یا نباشد. هر توجه یا خضوع نسبت به چیزی عبادت نیست، خضوع نسبت به چیزی اگر جنبه تقدیس پیدا کند عبادت است. اگر خضوع انسان در برابر چیزی به عنوان تقدیس و تنزیه و اعلام مبرا بودن آن چیز از نقص باشد این عبادت است و برای غیر خدا جایز نیست، چون تنها موجودی که مبرا از نقص است و شایسته تقدیس است ذات احدیت است.
عده ای این موضوع را قبول ندارند به طور مثال وهابیون بر این باورند که اعتقاد به قدرت مافوق قوانین عادی طبیعت برای یک موجود، اعم از فرشته یا انسان (مثلا پیغمبر یا امام)، شرک است اما اعتقاد به قدرت و تأثیر در حد معمولی و متعارف شرک نیست و همچنین اعتقاد به قدرت و تأثیر انسان از دنیا رفته نیز شرک است، زیرا انسان مرده جماد است و از نظر قوانین طبیعی، جماد نه شعور دارد نه قدرت و نه اراده، پس اعتقاد به درک داشتن مرده و سلام کردن به او و تعظیم کردن و احترام کردن او و خواندن و ندا کردن او و چیز خواستن از او شرک است، زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ماوراء الطبیعی برای غیر خداست و همچنین اعتقاد به تأثیرات مرموز و نشناخته برای اشیاء، مسئله اعتقاد به تأثیر داشتن یک خاک به خصوص در شفای بیماری و یا تأثیر داشتن مکان مخصوص برای استجابت دعا شرک است، زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ماوراء الطبیعی در یک شیء است، چه هر چه که طبیعی است، شناختنی و آزمودنی و حس کردنی و لمس کردنی است. بنابراین اعتقاد به مطلق تأثیرات برای اشیاء شرک نیست (آنچنان که اشاعره پنداشته اند) بلکه اعتقاد به تأثیرات مافوق الطبیعی برای اشیاء شرک است. پس هستی تقسیم می شود به دو بخش: طبیعت و ماورای طبیعت. ماوراءالطبیعه قلمرو اختصاصی خداوند است و طبیعت قلمرو اختصاصی مخلوق او و یا قلمرو مشترک خدا و مخلوقات است. یک سلسله کارها جنبه ماوراء الطبیعی دارد از قبیل احیاء (زنده کردن) و اماته (میراندن)، روزی دادن و امثال اینها و باقی کارهای عادی و معمولی است. کارهای فوق معمولی قلمرو اختصاصی خداست و باقی، قلمرو مخلوقات او. این از جنبه توحید نظری.
اما از جنبه توحید عملی هر نوع توجه معنوی به غیر خداوند یعنی توجهی که از طریق چهره و زبان توجه کننده و چهره و گوش ظاهری شخص مورد توجه، نباشد بلکه توجه کننده بخواهد نوعی رابطه قلبی و معنوی میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجه خود سازد و به او توسل جوید و از او اجابت بخواهد همه اینها شرک و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز اینها چیزی نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است. به علاوه انجام این گونه مراسم، گذشته از اینکه انجام مراسم عملی عبادت است برای غیر خدا و عین اعمالی است که مشرکان برای بت ها انجام می دادند، مستلزم اعتقاد به نیروی ماوراء الطبیعی برای شخصیت مورد توجه (پیغمبر یا امام) است. با توجه به موازین توحیدی، این نظریه از لحاظ توحید ذاتی در حد نظریه اشاعره شرک آلود است و از نظر توحید در خالقیت و فاعلیت، یکی از شرک آمیزترین نظریه هاست.
اشاعره از اشیاء نفی تأثیر و سببیت کرده اند به حساب اینکه اعتقاد به تأثیر و سببیت اشیاء مستلزم اعتقاد به قطب ها و منشأها در مقابل خداست و گفتیم اشیاء آنگاه به صورت قطب ها در مقابل خداوند در می آیند که در ذات، استقلال داشته باشند. از اینجا معلوم می شود اشاعره نا آگاهانه نوعی استقلال ذاتی که مستلزم شرک ذاتی است برای اشیاء قائل بوده اند، اما از آن غافل بوده اند و خواسته اند با نفی اثر از اشیاء، توحید در خالقیت را تثبیت نمایند، به همین جهت در همان حال که شرک در خالقیت را نفی کرده اند، نا آگاهانه نوعی شرک در ذات را تایید کرده اند.
وهابی مآبان نیز نا آگاهانه به نوعی استقلال ذاتی در اشیاء قائل شده اند و از این رو نقش مافوق حد عوامل معمولی داشتن را مستلزم اعتقاد به قطبی و قدرتی در مقابل خدا دانسته اند، غافل از آنکه موجودی که تمام هویتش وابسته به اراده حق است و هیچ حیثیت مستقل از خود ندارد، تأثیر مافوق الطبیعی او مانند تأثیر طبیعی او پیش از آنکه به خودش مستند باشد، مستند به حق است و او جز مجرایی برای مرور فیض حق به اشیاء نیست. آیا واسطه فیض وحی و علم بودن جبرئیل و واسطه رزق بودن میکائیل و واسطه قبض ارواح بودن ملک الموت شرک است؟ از نظر توحید در خالقیت این نظریه بدترین انواع شرک است، زیرا به نوعی تقسیم کار میان خالق و مخلوق قائل شده است، کارهای ماوراء الطبیعی را قلمرو اختصاصی خدا و کارهای طبیعی را قلمرو اختصاصی مخلوقات خدا یا قلمرو اشتراکی خدا و مخلوق قرار داده است. قلمرو اختصاصی برای مخلوق قائل شدن عین شرک در فاعلیت است، همچنان که قلمرو اشتراکی قائل شدن نیز نوعی دیگر از شرک در فاعلیت است.
برخی از ملل در مرحله پرستش، چوب یا سنگ یا فلز یا حیوان یا ستاره یا خورشید یا درخت یا دریا را می پرستیده اند. این نوع از شرک فراوان بوده و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت می شود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است. این نوع شرک، شرک عملی و از نوع بودن و شدن دروغین است. البته شرک عملی نیز به نوبه خود مراتب دارد. بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است، همان است که شرک جلی خوانده می شود. اما انواع شرک خفی وجود دارد، که اسلام در برنامه توحید عملی با آنها سخت مبارزه می کند. بعضی از شرک ها آن اندازه ریز و پنهان است که با ذره بین های بسیار قوی نیز به زحمت قابل دیدن است. در حدیث است از رسول اکرم (ص): شرک (راه یافتن شرک) مخفی تر است از راه رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک. کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می فرماید: بگو اگر خدا را دوست می دارید مرا (دستورات مرا که از جانب خداست) پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
اسلام هرگونه هواپرستی، جاه پرستی، مقام پرستی، پول پرستی، شخص پرستی را شرک می شمارد. قرآن کریم در داستان برخورد حضرت موسی (ع) و فرعون، جابرانه فرمان راندن فرعون بر بنی اسرائیل را تعبید (بنده گرفتن) می خواند. از زبان موسی در جواب فرعون می گوید: «و تلک نعمة تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل؛ تو بنی اسرائیل را بنده خود ساخته ای و آنگاه بر من منت می گذاری که هنگامی که در خانه تو بودم چنین و چنان شد؟» (شعراء/ 22) بدیهی است که بنی اسرائیل نه فرعون را پرستش می کردند و نه بردگان فرعون بودند، بلکه صرفا تحت سیطره طاغوتی و ظالمانه فرعون قرار داشتند که در جای دیگر از زبان فرعون این غلبه و سیطره ظالمانه را نقل می کند که: «انا فوقهم قاهرون» (اعراف/ 127) آنان زیر دست ما و مافوق آنها هستیم و قاهر بر آنها و هم در جای دیگر از زبان فرعون نقل می کند: «و قومهما لنا عابدون» (مؤمنون/ 47)؛ یعنی خویشاوندان موسی و هارون (بنی اسرائیل) بندگان ما هستند.
در این آیه کریمه کلمه "لنا" (از برای ما) بهترین قرینه است بر اینکه مقصود پرستش نیست، زیرا فرضا بنی اسرائیل مجبور به پرستش بودند، فرعون را پرستش می کردند نه همه فرعونیان را آن چیزی که از ناحیه فرعون و همه فرعونیان (به اصطلاح قرآن "ملأ" فرعون) بر بنی اسرائیل تحمیل شده بود اطاعت اجباری بود. از همه صریح تر و روشن تر مفاد آیه کریمه وعده خلافت الهی به اهل ایمان است که می فرماید: «وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا؛ خداوند نوید داده به آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده اند که آنها را خلافت زمین دهد آنچنان که پیش از آنها به کسانی دیگر خلافت زمین داد، دینی را که خداوند برای آنها پسندیده است منتشر سازد و ترس آنها را تبدیل به امنیت نماید. مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند.» (نور/ 55) جمله آخر این آیه که ناظر به این است که آنگاه که حکومت حق و خلافت الهی برقرار می شود اهل ایمان از قید اطاعت هر جباری آزادند، به این صورت بیان شده که تنها مرا عبادت می کنند و شریکی برای من نمی سازند. از این معلوم می شود که از نظر قرآن هر اطاعت امری عبادت است، اگر برای خدا باشد اطاعت خداست و اگر برای غیر خدا باشد شرک به خداست.
این جمله عجیب است که فرمانبرداری های اجباری که از نظر اخلاقی به هیچ وجه عبادت شمرده نمی شود از نظر اجتماعی عبادت شمرده می شود. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اذا بلغ بنو العاص ثلثین اتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و دین الله دخلا؛ هرگاه اولاد عاص بن امیه (جد مروان حکم و اکثریت خلافای اموی) به سی تن رسد، مال خدا را میان خود دست به دست می کنند، بندگان خدا را بنده خود قرار می دهند و دین خدا را مغشوش می سازند. اشاره است به ظلم و استبداد امویان. بدیهی است که امویان نه مردم را به پرستش خود می خواندند و نه آنها را مملوک و برده خود ساخته بودند، بلکه استبداد و جباریت خود را بر مردم تحمیل کرده بودند. رسول خدا (ص) با آینده نگری الهی خود، این وضع را نوعی شرک و رابطه "رب و مربوبی" خواند. توحید ربوبی یعنی تنها خداوند که مالک حقیقی جهان است، تدبیر امور عالم را به عهده دارد و می تواند به صورت مستقل و بدون نیاز به همکاری یا اذن موجودی دیگر، در امور جهان تصرف کند و آن را سامان دهد. به تعبیر دیگر تنها مدبر، نظام بخش، سامان دهنده و اراده کننده حقیقی عالم خداوند است. البته این نیز به مفهوم نفی اراده موجودات نیست بلکه به یاد داشته باشیم که آفرینش منحصر به آفرینش مستقیم و بی واسطه نیست، بلکه خدایی که نخستین مخلوق را مستقیما و بی واسطه می آفریند افعال و مخلوقات او را هم با وساطت وی می آفریند و اگر صدها واسطه هم در کار باشد باز هم همگی آنها مخلوق با واسطه خدای متعال می باشند و به قول فلاسفه علت علت هم علت است، معلول معلول هم معلول. مرز توحید و شرک در توحید عملی به سوی اویی است «انا الیه راجعون؛ همگی به سوی او باز می گردیم.» (بقره/ 156) توجه به هر موجود -اعم از توجه ظاهری و معنوی- هرگاه به صورت توجه به یک راه برای رفتن به سوی حق باشد و نه یک مقصد، توجه به خداست. در هر حرکت و مسیر، توجه به راه از آن جهت که راه است و توجه به علامت ها و فلش ها و نشانه های راه برای گم نشدن و دور نیفتادن از مقصد از آن جهت که اینها علامت ها و نشانه ها و فلش ها هستند، "به سوی مقصد" بودن و به سوی مقصد رفتن است. اقوال و افعالی که حکایت گر تسبیح و تکبیر و تحمید است و ستایش ذات کامل علی الاطلاق و غنی علی الاطلاق است، در مورد غیر خدا شرک است. سبوح مطلق و منزه مطلق از هر نقص و کاستی اوست، بزرگ مطلق اوست، آن که همه ستایش ها منحصرا به او بر می گردد اوست، آن که همه حول ها و قوه ها قائم به اوست ذات اوست. این گونه توصیف ها -چه به صورت قولی و چه به صورت عملی- برای غیر خدا شرک است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 225

  2. مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 98-100 و 102-104 و 88-93

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25327