حیات معنوی عبودیت

انسان در باطن حیات ظاهری حیوانی خود یک حیات معنوی دارد حیات معنوی انسان که استعدادش در همه افراد هست از نظر رشد و کمال از اعمالش و اهدافش سرچشمه می گیرد، کمال و سعادت انسان و همچنین سقوط و شقاوت او وابسته به حیات معنوی اوست که وابسته است به اعمال و نیات و اهداف او و به اینکه با مرکب اعمال خود به سوی چه هدف و مقصدی پیش می رود. توجه ما به دستورهای اسلامی تنها از جنبه های مربوط به زندگی فردی یا اجتماعی دنیوی است. شک نیست که دستورهای اسلامی مملو است از فلسفه های زندگی در همه شؤون. اسلام هرگز مسائل زندگی را تحقیر نمی کند و بی اهمیت نمی شمارد.
از نظر اسلام، معنویت جدا از زندگی در این جهان وجود ندارد همان طور که اگر روح از بدن جدا شود، دیگر متعلق به این جهان نیست و سرنوشتش را جهان دیگر باید معین کند، معنویت جدا از زندگی نیز متعلق به این جهان نیست و سخن از معنویت، منهای زندگی در این جهان بیهوده است. اما نباید تصور کرد که فلسفه های دستورهای اسلامی در مسائل زندگی خلاصه می شود، خیر در عین حال به کار بستن این دستورات وسیله ای است برای طی طریق عبودیت و پیمودن صراط قرب و استکمال وجود انسان یک سیر کمالی باطنی دارد که از حدود جسم و ماده و زندگی فردی و اجتماعی بیرون است و از یک سلسله مقامات معنوی سرچشمه می گیرد. انسان با عبودیت و اخلاص خود عملا در آن سیر می کند، احیانا در همین دنیا و اگر نه، در جهان دیگر که حجاب برطرف شد همه مقاماتی را که طی کرده که همان مقامات و مراتب قرب و در نتیجه ولایت است، مشاهده می نماید.
محدود کردن هدف و مقصد و ظاهر و باطن دستورهای دینی به آثاری که از نظر زندگی مترتب می شود، و قرب الهی را که نتیجه مستقیم انجام صحیح این اعمال است یک امر اعتباری و مجازی از قبیل تقرب به ارباب زر و زور در دنیا تلقی کردن بدون آنکه نقش مؤثری در حیات معنوی و واقعی انسان داشته باشد و او را واقعا در نردبان وجود بالا ببرد، اشتباه بزرگی است. افرادی که مراتب قرب را واقعا طی کرده و به عالی ترین درجات آن نائل گشته، یعنی واقعا به کانون هستی نزدیک شده اند، طبعا از مزایای آن بهره مند شده اند و همانها هستند که احاطه بر عالم انسانی دارند و ارواح و ضمائر دیگران را تحت تسلط می گیرند و شهید بر اعمال دیگران اند. اساسا هر موجودی که قدمی در راه کمال مقدر خویش پیش رود و مرحله ای از مراحل کمالات خود را طی کند، راه قرب به حق را می پیماید. انسان نیز یکی از موجودات عالم است و راه کمالش تنها این نیست که به اصطلاح در آنچه امروز "تمدن" نامیده می شود، یعنی یک سلسله علوم و فنون که برای بهبود این زندگی مؤثر و مفید است و یک سلسله آداب و مراسم که لازمه بهتر زیستن اجتماعی است، پیشرفت حاصل کند اگر انسان را تنها در این سطح در نظر بگیریم مطلب همین است، ولی انسان راهی و بعدی دیگر دارد که از طریق تهذیب نفس و با آشنایی آخرین هدف یعنی ذات اقدس احدیت حاصل می گردد. تعبیر زننده ای است، از بندگی تا خداوندگاری؟! مگر ممکن است بنده ای از مرز بندگی خارج گردد و پا در مرز خدایی بگذارد (این التراب و رب الارباب)؟ به قول محمود شبستری:

سیه رویی ز ممکن در دو عالم *** جدا هرگز نشد و الله اعلم

راست است، ولی مقصود از "ربوبیت"، خداوندگاری است نه خدایی هر صاحب قدرتی، خداوندگار آن چیزهایی است که تحت نفوذ و تصرف اوست. جناب عبدالمطلب به ابرهه که به قصد خراب کردن کعبه آمده بود گفت: انی رب الابل و ان للبیت ربا. من صاحب شترانم که برای مطالبه آنها آمده ام، اما خانه خود صاحبی دارد. ما تعبیر بالا را به پیروی از یک حدیث معروف که در مصباح الشریعه آمده است آوردیم در آن حدیث می گوید: "العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة"؛ یعنی همانا بندگی خدا و پیمودن صراط قرب به حق گوهری است که نهایت آن خداوندگاری یعنی قدرت و توانایی است. بشر همواره در تلاش بوده و هست که راهی پیدا کند که بر خود و بر جهان تسلط یابد فعلا به اینکه چه راه هایی را برای این هدف برگزیده و در آن راه کامیاب و یا ناکام شده است کاری نداریم در میان آن راه ها یک راه است که وضع عجیبی دارد، از این نظر که انسان تنها وقتی از این راه استفاده می کند که چنان هدفی نداشته باشد، یعنی هدفش کسب قدرت و تسلط بر جهان نباشد، بلکه هدفش در نقطه مقابل این هدف باشد، یعنی هدفش "تذلل"، "خضوع"، "فنا" و "نیستی" از خود باشد آن راه عجیب راه عبودیت است. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی *** دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟


Sources :

  1. مرتضی مطهری- ولاءها و ولایت ها- صفحه 190-189و 195-193

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25367