محدودیت علمی انسان و لزوم تسلیم در برابر مرجع و متخصص

انسان در هر امری که بصیر نیست و متخصص نیست باید به اهل فن مراجعه کند و با پیروی از رهنمودهای آگاهانه او، رفع جهل خود را نموده و راه خود را هموار نماید. اگر بگوید من به اهل فن مراجعه نمی کنم تا دلیلش را بفهمم، خود را به هزار مخاطره و تهلکه انداخته است. «و مآ أوتیتم من العلم إلا قلیلا»؛ «به شما از مراتب و درجات علم داده نشده است مگر مقدار اندکی !» (اسراء/ 85)
ما به طور کلی از علم بهره کمی داریم؛ چطور ممکن است انسان در هر علمی از علوم دنیا و از علوم الهیه و علوم مجرده عالم ملکوت، به یکایک از آنها صد در صد واقف شود و سپس دست به مقام عمل و کار زند؟ این محال است! انسان موجودیتش محدود است و نمی تواند احاطه پیدا کند بر علوم غیر محدوده. شخص مریض می رود نزد طبیب، نمی تواند به طبیب بگوید تا این دوایی را که می خواهی بدهی من نفهمم چیست، ترکیباتش کدام است، موادش از چه گرفته شده، فعل و انفعالاتی که این دوا در بدن ما می کند کدام است، من استعمال نمی کنم! اگر چنین بگوید، طبیب چاره ای ندارد جز آنکه بگوید: عمل نکن، برو بمیر! طبیب می گوید: من سالیان دراز درس خوانده ام مطالعه کرده تجربیاتی حاصل نموده ام، عمر خود را صرف کرده ام تا فهمیده ام، تو هم بر همین منوال باید مطالعه و تجربه و صرف عمر نمایی تا دلیلش را بفهمی! تو که چنین نکرده ای و فعلا که مریض هستی و آمده ای نزد من، بعد از وثوق به صداقت و خبرویت من، به حکم فطرت و عقل باید تسلیم من باشی! و تقلید از من بنمایی بی چون و چرا؛ اینجا جای بم و لم و لعل و لکن نیست. اگر مریض بدین گفتار طبیب گوش فرا داد، حیات خود را خریده و به زندگی نوین خود می رسد و گرنه راه هلاکت و قبرستان را پیموده و قبر خود را به دست خود کنده است.
موسم حج است و کاروان ها به سوی بیت الله الحرام رهسپار، اگر یک نفر از مسافرین در گوشه ای از فرودگاه بنشیند و بگوید: من سوار نمی شوم تا بدانم این هواپیما چطور حرکت می کند؟ در موتور آن بنزین چه خاصیت تحریکی ایجاد می کند؟ تبدیل بنزین به گاز به چه نحو صورت می گیرد؟ پروانه ای است یا مکنده؟ و اصولا پیستون های آن چطور باد را متراکم می کنند و چگونه خارج می نمایند؟ انتقال حرکت پیستون به میل لنگ در موتور طیاره چگونه است؟ و هزاران سؤال دیگر از جزئیات الکتریکی و مکانیکی و فیزیکی و شیمیایی و غیرها که در هر یک از آنها هزاران نفر سالیان دراز عمر صرف کرده و تجربه و دانش اندوخته اند؛ در جواب به او می گویند: گویا شما اختلال حواس پیدا کرده اید، بیا سوار شو. هم اکنون هواپیما حرکت می کند و تو در همین گوشه و زاویه از جهل باقی خواهی ماند! بسیار خوب، همین جا بنشین و فکر کن و پس از آن سوار شو! طیاره حرکت می کند حجاج را می برد، مناسک بیت الله الحرام را انجام می دهند و به زیارت مدینه منوره مشرف می گردند و بر می گردند؛ آقا همینطور در گوشه فرودگاه مشغول فکر کردن و از راه برهان و دلیل، پی بردن است. زهی جهالت که نتیجه آن، محرومیت و از کاروان عالم هستی دور افتادن است و ناکامی از هزاران عبادت سمعیه و بصریه و لسانیه و مشاهده آیات الهیه که در طول این سفر بوده است!
کسی که می خواهد عمارتی بسازد باید برود نزد مهندس متخصص، لباس می خواهد بدوزد باید برود نزد خیاط؛ آیا می تواند به مهندس و خیاط بگوید شما حق ندارید در کار من شروع نمایید مگر آنکه جزئیات و رموز این عمل را به من یاد دهید و بازگو کنید؟ پس بنابراین، انسانی که در این دنیا زیست می کند با این عمر کوتاه و فرصت های اندک و محدودیت های بی شمار نمی تواند به خود اجازه دهد که در تمام فنون مجتهد و متخصص گردد و حتما باید در بسیاری از فنون بلکه در اکثر آنها تقلید کند و از متخصص فن پیروی نماید. اگر انسان در یک فن متخصص باشد در بقیه از فنون مقلد است؛ آن طبیبی که در معالجه ابدان متخصص است در فن مهندسی مکانیک مقلد است، آن مهندسی که در زمین شناسی مجتهد است در فن طبابت مقلد است. چشم پزشک نسبت به دندانپزشک مقلد است و دندانپزشک نسبت به چشم پزشک. طبیب متخصص در جراحی و عملیه قلب نسبت به طبیب متخصص در فن مجاری ادرار و امراض کلیوی و مثانه مقلد است و بالعکس .


Sources :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی جلد 3- ص 13-17

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25685