فرق واجب الوجود و ممکن الوجود

هر موجودی بنا به تقسیم عقلی از یکی از دو قسم ممکن و واجب خارج نیست یعنی هر موجود بنا به تقسیم عقلی یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود، اگر واجب الوجود باشد نیاز جهان به یک علت یا فاعل واجب الوجود ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد لامحاله باید به واجب الوجودی منتهی شود تا بتواند موجود شود زیرا می دانیم که ممکن الوجود از ناحیه ی خود ایجاب نمی کند که موجود یا معدوم باشد. مهم ترین ویژگی واجب الوجود یگانگی اوست. همان عقلی که وجود واجب را در هستی ضروری تشخیص می دهد، فقط یک واجب الوجود برایش قابل پذیرش است. بر اساس معیارهای منطقی، تنها یک واجب الوجود بالذات ثابت می شود و وجود دو واجب در هستی معقول نیست بنابراین هر آنچه غیر اوست ممکن الوجود و در نتیجه معلول ذات اوست. این موضوع با دلایل متعدد عقلی قابل توضیح و اثبات است؛ موجودی که واجب باشد به هیچ چیزی وابسته و نیازمند نیست و هیچ نقص و محدودیتی ندارد زیرا اگر نقصی در ذات او فرض شود برای رفع آن نقص نیازمند به غیر خود خواهد بود و باید کمال و وجودی را که ندارد به دست آورد اما واجب به چیزی غیر خودش وابسته و نیازمند نیست، به عبارت دیگر واجب حقیقتی بی انتها و بدون نقص است.
مقام تفویض شده موجودات، لازمه نحوه وجود و مرتبه وجودی آنهاست. واجب بودن واجب و ممکن بودن ممکن، ذاتی آنها است یعنی نه این است که ممکن الوجود ممکن بود واجب باشد و واجب الوجود ممکن بود که ممکن باشد ولی تصادفا و یا به واسطه یک علت خارجی، آن یکی واجب شد و این یکی ممکن. خیر، ممکن الوجود واجب الامکان است و واجب الوجود، واجب الوجوب. همچنین است مراتب ممکنات، هر مرتبه از مراتب ممکنات در هر درجه و هر مقامی از وجود که هستند همین حال را دارند مثلا آنکه موکل بر بسط و رزق دادن موجودات است یا آنکه مأمور قبض و دریافت موجودات است، مقامی که به او تفویض شده است لازمه نحوه وجود و مرتبه وجودی است که به او افاضه شده است. نه چنین است که مثلا ممکن بود یک پشه با یک ابلاغ جای میکائیل را بگیرد و یک مورچه با ابلاغ دیگر جای عزرائیل را و یک انسان جای جبرائیل را. در فلسفه الهی ثابت شده است که "واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است" یعنی همانطوری که واجب الوجود در ذات خود، معلول غیر نیست در صفات و افعال خود نیز امکان ندارد که تحت تأثیر علتی قرار گیرد، او مؤثر محض است و از هیچ چیزی انفعال و تأثر پیدا نمی کند، خداوند متعال همانطور که واجب الوجود بالذات است، واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است از این رو واجب الافاضه و واجب الوجود است.
محال است که موجودی امکان وجود یا امکان کمال وجود پیدا کند و از طرف خداوند افاضه فیض و اعطاء وجود نشود. آنچه به نظر می رسد که در مواردی یک موجود قابلیت یک کمالی را دارد و از آن بی نصیب است، امکان به حسب علل جزئی و اتفاقی است نه امکان به حسب علل کلی و ضروری. وحدت ذات واجب از نوع وحدت عددی نیست و عدد در مرتبه متاخر از ذات او است و اینکه وجود او مساوی با وحدت است و دیگر بسیط الحقیقه بودن ذات واجب و با همه چیز بودن او و برخی مسائل دیگر، توحید ذاتی یعنی این حقیقت "دوئی" بردار و تعدد پذیر نیست، مثل و مانند ندارد «لیس کمثله شیء» (شوری/ 11)، در مرتبه وجود او موجودی نیست «و لم یکن له کفوا احد» (توحید/ 4) اینکه موجودی فرد یک نوع شمرده می شود مثلا حسن فردی از نوع انسان است -و قهرا برای انسان، افراد دیگر قابل فرض است- از مختصات مخلوقات و ممکنات است، ذات واجب الوجود از این معانی منزه و مبراست و چون ذات واجب الوجود یگانه است پس جهان از نظر مبدأ و منشأ و از نظر مرجع و منتهی یگانه است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی صفحه 373 و صفحه 221-222 132-133

  2. مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 48-51

  3. مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 73-76

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25770