راههای غیرمشروع و ممنوع درآمد و کسب در اسلام

اسلام به ایجاد تعادل میان تولید و توزیع و هماهنگ ساختن احتیاجات واقعی بشر و تولید و مبادله معتقد است آنچه اسلام از رشته‏ های درآمد منع کرده است چند قسم است:

الف: درآمد از طریق اغراء به جهل و تثبیت جهالت مردم و تحکیم عقاید سخیف و خرافی نظیر بت فروشی و صلیب فروشی. بعضی این چیزها را به نام‏ آزادی و احترام به عقیده انجام می ‏دهند. می‏ گویند حیثیت ذاتی بشر او را لازم الاحترام کرده و لازمه احترام به بشر احترام به عقاید او و مقدسات‏ اوست هر چه باشد، هر چند بت باشد، مانند بت ژاپنی ها، یا مثل بت هندوها گاو باشد. اما باید بدانیم که احترام‏ به بشر و حیثیت ذاتی بشر ایجاب می ‏کند که این زنجیرها را که به دست خود بسته است باز کنیم نه اینکه چون بشر به دست خود بسته است پس لازم‏ الاحترام است. و ما عمل ابراهیم بت شکن و موسی که گوساله سامری را آتش‏ زد: «انظر الی الهک الذی ظلت علیه عاکفا لنحرقنه ثم لننسفنه فی الیم‏ نسفا»؛ «اکنون بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش مى‏کردى! و ببین ما آن را نخست مى‏سوزانیم سپس ذرات آن را به دریا مى‏ پاشیم‏». (طه/ 97) و عمل رسول خدا را که بتها را شکست و دور ریخت تصویب‏ می‏ کنیم نه عمل کورش یا ملکه انگلستان و یا دولت انگلستان را که به‏ بت‏ پرست‏ ها اجازه تأسیس بتخانه می‏ دهد و نام این عمل زشت را آزادیخواهی و دموکراسی می‏ گذارد. اینها از لحاظ سیاست‏ به مفهوم امروز صحیح است اما از لحاظ بشریت غلط است.

ب: نوع دوم تحصیل درآمد از طریق اغفال و اضلال است. خرید و فروش کتابهای گمراه کننده از این قبیل است. در اسلام شکستن سکه تقلبی و از بین بردن کتاب تقلبی‏ واجب است. البته خرید و فروش آنها برای کسانی که قدرت تفکر و تجزیه‏ و تحلیل دارند مانعی ندارد اما برای کسانی که فاقد این قدرتند صحیح نیست‏. امروز به نام آزادی عقیده و فکر، نشر هر کتابی و خرید و فروش هر کتابی را صحیح می‏دانند، اما اسلام این راه درآمد را به روی پیروان خود بسته است. تدلیس ماشطه (آراستن زن به گونه ای که عیوبش آشکار نشود و ازدواج همراه با فریفتن مرد باشد) و نجش (قیمت کاذب روی اجناس گذاشتن و یا با تبلیغات مشتری ها را فراری دادن) از این قبیل است، مدح من لایستحق المدح‏ از این قبیل است، کهانت نیز از این قبیل است، بلکه تحریم ساختن و مبادله مجسمه نیز از این قبیل است هرچند آنکه جنبه حریمی و مقدمی دارد.

ج: تقویت دشمنان به هر نحوی باشد، از این نوع است. بیع سلاح به‏ اعداء دین، بلکه هر گونه خرید و فروشی که سبب شود دشمن، قوی و دوست، ضعیف شود در اسلام ممنوع است. اگر خرید و فروشی سبب شود که بنیه نظامی‏ یا اقتصادی یا فرهنگی دشمن قوی و متقابلا بنیه نظامی، اقتصادی، فرهنگی‏ خودی ضعیف شود ممنوع است. فروش نسخ خطی قیمتی به آنها از این قبیل‏ است. فروش موادی از قبیل نفت به آنها از این قبیل است. موارد زیادی‏، اهل اطلاع در این زمینه می‏ توانند پیدا کنند.

د: تحصیل درآمد از راه تولید یا خرید و فروش و مبادله موادی که‏ استعمال آنها برای بشر زیان دارد و یا فائده‏ای ندارد و از نوع هوس های‏ کودکانه است. مبادله شراب، اعیان نجسه، آلات قمار و غش از این قبیل است.

ه: پای ماده مضری در کار نیست، بلکه نوع کاری که فرد در مقابل آن‏ واقع می ‏شود بیهوده یا مضر است، مثل لهو و غنا، یا قمار، یا قیادت، یا هجو مؤمن.

و: نوع دیگر کاری است که از نظر اسلام فوق مسائل اقتصادی است، از قبیل اجرت در قضاوت، تعلیم دین و قرآن، اجرت بر اذان یا افتاء. اذان شعار است، شعار راستی و ایمانی، پیام دل است به دل، این زشت‏ است که کسی پول بگیرد و بگوید اشهد ان لا اله الا الله، این کار فروشی‏ نیست، همچنان که از نظر اسلام سربازی نیز مزدوری نیست، اجباری هم‏ نیست، قصد قربت می‏ خواهد. حتی بیع مصحف (فروختن قرآن). اینگونه کارها باید بلا عوض‏ صورت گیرد ولی بودجه عامل از بیت المال تأمین شود. بعضی علت حرمت‏ اجرت در این موارد را تضاد اجرت با قصد قربت دانسته ‏اند، ولی به‏ عقیده ما علت این است که اینگونه کارها را اسلام فوق مبادله و خرید و فروش می ‏داند. افتاء و ارشاد هم از این قبیل است.

ز: کارهایی که منجر به تجمل پرستی مفرط بشود، مثل ساختن یا مبادله‏ ظروف طلا و نقره. شاید بتوان گفت که علت دیگر حرمت ساختن و مبادله ظروف طلا و نقره‏ این است که رواج و شیوع آن سبب می‏ شود که پول، نایاب و کار مبادله به‏ سختی بکشد.

پس مجموع ضابطهای کلی در تحصیل درآمد ممنوع عبارت است از راه اغراء به جهل و استفاده از عقاید پست پلید، اغفال، تقویت بنیه دشمن و تضعیف بنیه جامعه اسلامی چه از نظر نظامی یا اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی، تولید و مبادله کالاهای مضره، مزدبگیری از کارهای مضر و غیر نافع، تولید و مبادله یا مزد بگیری در زمینه اشیاء یا کارهای مقدس فوق امور مادی، کمک به تجمل پرستی، حبس پول به صورت‏ ظروف که در حکم ذخیره و گنج است. نظر اسلام در مورد اقتصاد مبتنی است بر یک اصل فلسفی و آن اینکه زمین‏ و منابع اولیه برای بشر یعنی برای اینکه زمینه فعالیت و بهره ‏برداری بشر قرار بگیرد آفریده شده است: «و لقد مکناکم فی الارض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلا ما تشکرون»؛ «و همانا شما را در زمین مأوی دادیم و در آن برای شما روزیها قرار دادیم و چه کم شکرگزاری می‏ کنید» (اعراف/ 10) «هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها»؛ «و او شما را از زمین پدید آورد و در آن به شما بهره آبادانی داد» (هود/ 61). «و الارض وضعها للانام»؛ «و زمین را برای تمام جهانیان قرار داد». (الرحمن/ 10) و هم خدا بشر را آفریده است و به او نیروهای عضلانی و مغزی و استعدادهای فراوان داده که از مادر زمین بهره‏ور شود، مانند کودکی که از طرفی در پستان مادر شیر قرار داده شده و از طرف دیگر به طفل قوه و غریزه چسبیدن به پستان مادر و مکیدن داده شده است.
در هیچکدام از این دو عامل یعنی عامل مورد استفاده و عامل استفاده‏ کننده نباید موجبات حبس و تعطیل و رکود فراهم شود. به هر عنوان که در یکی از این دو رکود واقع شود از نظر اسلام مردود است، چه آنکه رکود سرمایه و منابع اولیه باشد و یا رکود فعالیت. رکود منابع و سرمایه، مثل آنچه در مورد زمین تحجیر شده و در احیاء موات رسیده است که بیش از سه سال حق حبس ندارد، و آنچه در احتکار رسیده، و آنچه در گنج کردن طلا و نقره رسیده است که سال به سال یک دهم به عنوان زکات گرفته می‏ شود تا از حد نصاب بیفتد، و رکود فعالیت خواه به صورت بیکاری و کل بر مردم‏ شدن باشد و یا به صورت دیگر، و به همین لحاظ اسلام مالکیت اشتراکی را محکوم می‏ داند، چون امید و آرزو را و اینکه بشر کار را برای نتیجه عائد خود بکند در انسان می ‏میراند.
کسی نباید گمان کند که اگر مالک خصوصی مالی شد اختیار مطلق دارد، می ‏تواند آن را حبس کند، زیرا مطابق آنچه گفتیم خداوند انسان را فاعل و منابع اولیه را قابل آفریده است، و این قوه فاعلی خواسته که از آن ماده‏ قابله استنتاج کند. یک زمین مستعد مانند یک زن و یک رحم مستعد است، باید ازدواج کند. همان طوری که مردی حق ندارد پس از ازدواج، زن را حبس کرده و از همخوابگی و مباشرت او امتناع کند و او را مهمل و معطل‏ بگذارد، نیز حق ندارد زمین و یا منبع ثروت دیگری را معطل بگذارد. خود زکات بر طلا و نقره عنوان جریمه دارد.
مالکیت به منزله عقد ازدواج است‏. عمل در مال و بارور کردن آن به منزله مباشرت با زن است. هدف، تناسب و تکثیر و انتاج است. به همین جهت امام علی (ع) فرمود: «انکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم»؛ «شما حتی نسبت به زمین ها و حیوانات مورد بازخواست قرار می گیرید». (نهج البلاغه، خطبه 167).


Sources :

  1. مرتضی مطهری- نظری به نظام اقتصادی در اسلام- صفحه 216-210

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25952