خلود انسانهای گناهکار در جهنم

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «ان المجرمین فی عذاب جهنم خالدون؛ مجرمان، گنهکاران (البته مقصود گروهی از گنهکاران هستند که خود قرآن معین کرده) در عذاب جهنم جاوید می مانند.» (زخرف/ 74). مفسرین، اینجا این مطلب را عنوان کرده اند که مقصود از مجرم چیست؟ آیا مقصود از مجرم خصوص کافر است، خصوص مشرک است؟ نه، چون اولا کلمه مجرم یعنی گنهکار، و ثانیا خود قرآن خلود را منحصر به کفار نکرده، مسلمان هم در اثر بعضی از گناهان ممکن است خالد در جهنم باشد. در قتل عمد، صریح آیه قرآن است، اگر کسی نفس محترمی را بکشد و توبه نکند و از این دنیا برود او خالد در جهنم است. پس ضرورتی ندارد که ما بگوییم «مقصود از مجرم مشرک است». ظاهر آیه هم که مشرک نیست. «لا یفتر عنهم» تخفیفی داده نمی شود، اول و آخرش یک جور است، نه این است که اولش سخت است، بعد تخفیف و تخفیف، نه، «لا یفتر عنهم و هم فیه مبلسون؛ و اینها در آنجا ناامیدند» (زخرف/ 75).
یک عذاب، یک رنج برای انسان، هر چه شدید باشد یک طرف، امید نداشتن به خلاص شدن یک طرف. اگر انسان دچار شدیدترین رنجها باشد ولی یک برق امیدی در آن نهایت باشد که خوب این بالأخره تمام می شود، هر چه هست تمام می شود، تحمل آن رنج برایش آسانتر است. این دومی روحی است. این عذاب، جسمی است، آن یکی روحی است، و بدتر از آن عذاب جسمی، این یأس و ناامیدی ای است که از نظر روحی دارند که پایان پذیر نیست.

چرا بعضی از عذابها عذاب خالد است؟
این سؤال همیشه مطرح است و خیلی افراد می گویند که چرا بعضی از عذابها عذاب خالد است؟ آیا این خلاف عدل الهی نیست؟ قرآن هم همین جا مسأله را طرح می کند: «و ما ظلمناهم ولکن کانوا هم الظالمین؛ ما به آنها ستم نکرده ایم، اینها خودشان به خودشان ستم کرده اند» (زخرف/ 76)، یعنی ما چیزی را از خارج به آنها تحمیل نکرده ایم، این همان ظلم خودشان بر خودشان است که اینجا ظاهر و بارز شده است. خیال نکنید که مثل ظلمهایی است که در دنیا واقع می شود که یک کسی استحقاق چیزی را ندارد و نباید به او برسد، از خارج به او تحمیل می کنند. چیزی از خارج بر آنها تحمیل نشده است. یکی دو آیه بعد این را توضیح می دهد.
اینها به جد راضی به انعدام و مرگ خودشان می شوند و یگانه آرزوی آنها این است که بمیرند و متأسفانه در آنجا اصلا مرگی وجود ندارد، و بعضی از مفسرین گفته اند اینها با اینکه می دانند مرگ وجود ندارد ولی به سبب آن ملکاتی که در دنیا دارند که دیده اند مرگ در دنیا هست، مثل اینکه یک نوع قیاسی می کنند، خطاب می کنند به مالک جهنم: «و نادوا یا مالک؛ فریاد می کنند ای مالک!»، «لیقض علینا ربک» دیگر نمی گویند «ربنا»؛ «پروردگارت کار ما را تمام کند». اینها به او می گویند که از پروردگار خودت بخواه (نمی گویند پروردگار ما) کار ما را تمام کند، ما اساسا نباشیم. جوابی که او می دهد این است «انکم ماکثون؛ شما ماندنی هستید»، «لقد جئناکم بالحق و لکن اکثرکم للحق کارهون؛ همانا حقیقت را برایتان آوردیم، لیکن بیشتر شما حقیقت را خوش نداشتید.» (زخرف/ 77 و 78)

سرنوشت قاصران
غیر مسلمانانی که قاصرند نه مقصر یعنی اگر مسلمان نیستند به دلیل این است که دستشان نرسیده، نه اینکه به آنها عرضه شده و تعصب و عناد و لجاج ورزیده اند، ولی آن سلامت روح خودشان را در آن حد حفظ کرده اند که اگر حقیقت بر آنها عرضه می شد با آن نمی جنگیدند هرگز خداوند اینها را عذاب نمی کند چون تقصیری نکرده اند. اینها را به اصطلاح فقهی می گویند قاصر. ولی اگر انسان رسید به آنجا که حق و حقیقت بر او عرضه بشود و وی عنادی، تعصبی، لجاجی، استکباری بورزد معذب خواهد بود. این است که قرآن همواره کلمه کفر می آورد که به معنی عناد ورزیدن است، کلمه استکبار می آورد، کلمه جحود می آورد. آیا هر کسی که به پیغمبر ما ایمان نداشته باشد لزوما اهل جهنم است؟ جوابش این است: (آیا) ایمان ندارد به دلیل اینکه بر او عرضه نشده است و بدون تقصیر ایمان ندارد، یا ایمان ندارد از راه اینکه در تحصیل حقیقت کوتاهی کرده، یا حقیقت عرضه هم شده معذلک تعصب و لجاج ورزیده؟ اگر قسم دوم باشد قطعا اهل جهنم است، ولی قسم اول نه، اینجور نیست، قطعا نمی شود گفت، چون اصلا روح و حقیقت همین است. انسان قاصر را که حجت بر او تمام نشده است خداوند متعال عذاب نمی کند: «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا؛ ما هرگز قومی را عذاب نمی کنیم پیش از آنکه حجت را بر آن مردم تمام کرده باشیم.» (اسراء/ 15).
وای به حال کسی که حجت بر او تمام بشود! همچنین کسانی که ولایت ائمه را قبول ندارند، دو جورند: آیا عرضه شده است و مخالفت کرده اند یا عرضه نشده است؟ اگر حقیقت بر کسی عرضه شد و مخالفت کرد اهل جهنم است. این است که ما که حقیقت بر ما بیشتر از هر قوم و ملتی عرضه شده است، همین ما که از هر قومی بیشتر بر ما حقیقت عرضه شده است و از هر قومی کمتر در مقابل حقیقت تسلیم هستیم، خطر برای ما بیشتر است، بر عکس آنچه که ما خیال می کنیم. اینجا ببینید به آنها چه می گویند؟ چرا می گویند که این شما خودتان هستید که به خودتان ظلم کرده اید (ظلم در اینجا ظلم به نفس است)، آن ظلم شما چیست؟ مگر چکار کردید؟ چه حرکت 180 درجه ای انجام دادید؟ درباره مؤمنین می گوید: «الذین امنوا بایاتنا و کانوا مسلمین؛ همان کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم بودند.» (زخرف/ 69) اما درباره کافرین می فرماید: «لقد جئناکم بالحق» (اینجا اختلاف است که از زبان مالک است یا از زبان خداوند؟ فرق نمی کند، مالک هم باشد یعنی ملکوتیان). گفته اند اینجا مخاطب مطلق بشر است نه خصوص اهل جهنم، چون بعد می گوید: ''ای انسانها! ما حقیقت را بر شما عرضه کردیم. «و لکن اکثرکم للحق کارهون؛ لکن بیشتر شما از حق و حقیقت کراهت و نفرت پیدا کردید»، یعنی مسلم که نشدید هیچ، اصلا حالت نفرت و کینه و دشمنی نسبت به حق و حقیقت پیدا کردید.
این طبعا دنبالش جز خلود چیز دیگری نمی تواند باشد. این دنیا دار عمل است و آن دنیا دار محصول. اینجا را به اصطلاح می گویند خانه قوه، آنجا را می گویند خانه فعلیت. همین طور که دانه ای که به زمین پاشیده می شود در ابتدا استعداد دارد که خیلی عالی و خوب رشد کند، اگر کج و کوله رشد کرد دیگر نمی شود آن را برگرداند هسته اولش کرد، بلکه همین طور می ماند و همین است، انسان هم اگر با این فعلیت یعنی با حالت دشمنی با حق و حقیقت از دنیا برود، خیال نکنید آنجا دشمنی اش زایل می شود. همین دشمنی اش با حق و حقیقت تا ابد همراهش هست، تا ابد که در قیامت می سوزد هیچ وقت پشیمانی واقعی به معنی تغییر در آنجا وجود ندارد، یعنی با همین حالت دشمنی حق و حقیقت تا ابد هست، و به همین جهت قرآن در سوره انعام آیه 28 می گوید: «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه؛ و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمیگردند» عجیب است! می گوید این دیگر هیچ تغییرپذیر نیست. شخص معاند می گوید: «رب ارجعون* لعلی اعمل صالحا؛ مرا باز گردانید شاید کار نیکی انجام دهم» (مؤمنون/ 99 و 100)، قرآن می فرماید ولی حالا که به این شکل درآمده اگر برگردد به دنیا همان آدم اول است، دیگر تغییر نمی کند تا ابد به این حال باقی است و تا ابد هم در جهنم باقی است.
پس «و ما ظلمناهم و لکن کانوا هم الظالمین» کسی کاری نکرده، همانی است که خودت با خودت آورده ای و تا ابد هم با تو خواهد بود. این البته راجع به همان افرادی است که در جهنم خالد هستند و البته ما می دانیم که این در وقتی است که منشأ جهنمی شدن انسان این باشد که دشمنی با حق و حقیقت ملکه و صورت انسان شده باشد، فعلیت انسان آن باشد، ولی این را هم البته می دانیم که بسیاری از عذابها به نص خود آیه قرآن پایان پذیرفتنی است، یعنی همه اهل جهنم این طور نیستند که برای ابد (در آنجا) باقی بمانند.
در سوره عم می خوانیم که «لابثین فیها احقابا؛ روزگارى دراز در آن درنگ كنند.» (نبأ / 23) اصطلاحی است که قرآن آورده: احقابی درنگ می کنند. مختلف است: کمتر، زیادتر. آنهایی که آن اصل جوهر انسانی شان فاسد نشده و آن اصل حقیقت و تسلیم در مقابل حق شان از بین نرفته و تبدیل به دشمنی با حق و حقیقت نشده، مثلا گناهانی از قبیل گناهان کبیره برایشان پیدا نشده، عذاب را می کشند ولی این عذابها برای آنها خاصیت تصفیه دارد، تدریجا تصفیه می شوند، وقتی که تصفیه شدند نجات پیدا می کنند. حال افرادی که به این صورت در می آیند که خالد هستند، چقدرند، آیا خیلی کم هستند یا زیادند و یا خیلی اقل قلیل هستند، آن مطلب دیگری است که شاید هم همین طور باشد که افرادی که به این شکل در می آیند که خالد هستند و دیگر بیرون آمدن برای آنها نیست عده شان خیلی زیاد نباشد، ولی البته افرادی وجود دارند . البته اینجا یک احتمال دیگر هم هست و آن اینکه مخاطب فقط همین اهل جهنم باشند.
در میان اهل جهنم هستند کسانی که به دلیل دیگر جهنمی شده اند نه به این دلیل، و لهذا در آنجا هم گفت: «انکم ماکثون». این «ماکثون» اعم است از اینکه خالد باشند یا غیر خالد. شاید هم این طور باشد. یکی از آیات قرآن به شکل عجیبی این حالت کراهت حق را یعنی حالت دشمنی حق را تجسم می دهد که انسان گاهی به چه حالتی در می آید که با حق جنگ آشتی ناپذیر پیدا می کند و اصلا برایش قابل تحمل نیست، و این، تغییر انسان است که انسان چقدر تغییر می کند! آن آیه این است: «و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب الیم؛ و (یاد آور) هنگامی را که گفتند: پروردگارا! اگر این (کتاب) حق و از سوی توست، بر ما از آسمان سنگی ببار یا ما را عذاب دردناکی بیاور» (انفال/ 32). حالا ببینید یک چنین آدمی غیر از اینکه خلود (در جهنم) داشته باشد، اصلا راه دیگری برایش وجود دارد؟ قرآن دارد نقل می کند، می گوید توجه کن به آن وقتی که اینها دست بلند کردند به آسمان و گفتند خدایا اگر این قرآنی که آمده حق است و از نزد تو آمده، سنگی بفرست بر سر ما که ما آنجا برویم که نمی توانیم ببینیم، یا سنگی بفرست یا عذاب دردناکی نازل کن.
خیلی عجیب است! به جای اینکه بگوید خدایا! اگر این حق است و از نزد توست شرح صدری به ما بده که ما حقیقت را قبول کنیم، می خواهد بگوید حالا که این شخص آمده و مدعی است که من پیغمبر هستم، اگر می خواهد این پیغمبر تو باشد و این چیزی که آورده از ناحیه تو باشد، برای من قابل تحمل نیست. من دیگر این زندگی را که این آدم پیغمبر باشد نمی خواهم. گاهی ما خودمان این حرف را می زنیم، لابد تصور نمی کنیم، می گوییم من حاضرم بروم به جهنم ولی این کار را نمی کنم. این حرف یعنی اگر به جهنم هم بروم فلان کار را نمی کنم معنایش این است که من اساسا دشمن این کارم، من به هر حال دشمن این کارم یا به هر حال طرفدار این کار هستم، به حق و حقیقت به هیچ معنا کار ندارم. این است آن حالتی که العیاذ بالله اگر برای کسی پیدا بشود دیگر امیدی برای نجات او به هیچ شکل وجود ندارد. چنین کسی در آنجا هم باز همان دشمنی اش با حق و حقیقت از باطنش دائما می جوشد.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 56-48

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25954