سیمای پارسایان در خطبه همام امام علی علیه السلام

آنان که پای منبر امام علی (ع) می‏ نشستند، سخت تحت تأثیر قرار می ‏گرفتند، مواعظ وی دلها را می‏ لرزانید و اشکها را جاری می‏ ساخت، همام یکى از اصحاب پرهیزکار امیرالمؤمنین- از ایشان درخواست کرد که متقین را براى او توصیف نمایند. حضرتش از این امر طفره رفت. لکن همام اصرار بسیار نمود، تا آنکه حضرت لب به سخن گشود. وقتی که علی‏ (ع) این خطابه را القا کرد بدنها لرزید، اشکها جاری شد، دلها به طپش‏ افتاد!، اما همام راضی نمی‏ شود بلکه آتش شوقش تیزتر می‏گردد، بیشتر اصرار می‏کند و او را سوگند می‏دهد. علی شروع به سخن کرد، بیش از یکصد ویژگی صفت در این ترسیم گنجانیده و هنوز ادامه داشت اما هر چه سخن علی‏ ادامه می ‏یافت و اوج می‏گرفت ضربان قلب همام بیشتر می‏ شد و روح متلاطمش‏ متلاطمتر می‏گشت و مانند مرغ محبوسی می‏خواست قفس تن را بشکند، ناگهان‏ فریاد هولناکی جمع شنوندگان را متوجه خود کرد، فریاد کننده کسی جز همام‏ نبود، وقتی که بر بالینش رسیدند قالب تهی کرده و جان به جان آفرین‏ تسلیم کرده بود. علی فرمود: "من از همین می‏ترسیدم".
این خطبه، همچون آئینه ‏ایست پیش روى مؤمنین، تا خود را با معیارهاى متقین مقایسه کنند. خطبه، با ذکر مقدمه کوتاهى پیرامون استغناء حق تعالى از آفرینش خلق، و این که نه معصیت هیچ بنده‏ اى براى خداوند ضرر دارد، و نه طاعت هیچکس منفعتى براى حق تعالى مى ‏آورد، آغاز مى ‏شود. سپس خطبه چنین ادامه مى ‏یابد: «فالمتقون فیها هم أهل الفضائل». تعبیر خاص حضرت (هم أهل الفضائل) مى‏ رساند که «فقط آنهائى داراى فضیلت ‏اند که متقى باشند». در بینش اسلامى اساس فضیلت و برترى، تقوى است: نه نژاد و نه زبان و نه قومیت، هیچیک ملاک برترى نیست. در نماز هم ما نمى ‏گوئیم السلام علینا و على ایرانیها بلکه مى ‏گوئیم السلام علینا و على عبادالله الصالحین.
«منطقهم الصواب». پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لسانک سبع إن أطلقته أکلتک؛ زبان تو درنده است، اگر این زبان درنده را آزاد و رها کنى ترا مى ‏بلعد»، «و ملبسهم الاقتصاد؛ لباس و پوشش میانه روانه». ما در سیره پیامبر اکرم (ص) و أئمه هدى به روشنى مى‏ یابیم. در حدیث است که: «کان رسول الله (ص) یلبس اللین تارة و الخشن أخرى؛ پیامبر اکرم گاه لباس نرم مى ‏پوشیدند، و گاه لباس خشن». نه همیشه لباس نرم مى ‏پوشیدند و نه همیشه لباس خشن. زیرا اگر همیشه انسان مقید به لباس نرم باشد نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست، و اگر همیشه هم لباس خشن بپوشد ممکن است نشانه شهرت طلبى و ریا باشد. «و مشیهم التواضع؛ انسان متقى در ساده ‏ترین امور خود نیز دقت نظر دارد». حتى راه رفتن و مشى انسان متقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن بمعناى پیاده روى باشد و یا بمعناى موتور سوارى و ماشین سوارى، بهر حال فرقى نمى‏ کند). قرآن کریم نیز در نصایح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حکمتهاى الهى لقمان، مى‏ فرماید: «و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الأرض مرحا إن الله. لا یحب کل مختال؛ (پسرم!) با بى ‏اعتنایى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد.» (لقمان/ 18). ملاحظه مى‏ شود که حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تکبر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است. «غضوا أبصارهم عما حرم الله علیهم» از دیگر صفات متقین، «این که چون نگاهشان به چیز حرامى مى ‏افتد، چشمان خویش را از آن بر مى ‏گردانند». امام صادق (ع) در حدیثى پیرامون چشم‏هاى مؤمنین در قیامت فرمودند: «کل عین باکیة یوم القیمة إلا ثلاثة أعین؛ تمام چشم‏ها در قیامت گریان‏اند بجز سه چشم»: «عین غضت عن محارم الله؛ اول، چشمى که از محارم خداوند اجتناب کند»، «و عین سهرت فی طاعة الله؛ دوم، چشمى که در اطاعت خدا و براى رضاى او بیدارى بکشد»، «و عین بکت فی جوف اللیل؛ سوم، چشمى که از خوف خدا در دل شب‏ها مى ‏گرید».
«وقفوا أسماعهم على العلم النافع لهم» از دیگر مشخصه‏ هاى متقین، آن است که‏ «گوش‏هاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرى نمى‏ سپارند»، بلکه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى که نافع آنها باشد، مى ‏کنند. از امیرالمؤمنین (ع) در روایت آمده است: «الفکر فی غیر الحکمة هوس؛ حتى تفکر کردن هم در امورى که مفید و مطابق با حکمت نیست، نوعى هوس است». و قرآن کریم نیز از کسانى که علومى غیر نافع و لغو را فرا مى ‏گیرند انتقاد مى ‏کند. و متقى مقید است که بر اساس نیازهاى فردى و جمعى مورد قبول مکتبش، رشته علمى و تحصیلى خود را تعیین کند. و در کلمات منقول از رسول اکرم (ص) نقل شده است که حضرتش مى ‏فرمود: «اللهم إنی أعوذ بک من علم لا ینفع؛ خدایا، بتو پناه مى ‏برم از علمى که بى‏ فایده باشد».
«عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم؛ خداوند در دلهاى ایشان بسیار گرانقدر و عظیم است، و جز خدا، همه چیز در نزد ایشان کوچک و حقیر است»، «قلوبهم محزونة؛ دل‏هاى مؤمنین همیشه داراى نوعى حزن است». انسان پرهیزگار هیچ گاه دچار آن چنان سرخوشى و سرمستى و بى خودى نمى ‏گردد که سبک سرانه از یاد آخرت و خسران واقعى غافل گردد. انسان متقى همیشه نگران آنست که عمر خویش را در چه مسیرى سپرى کرده است در دعاى ماه رجب مى ‏خوانیم: «خاب الوافدون على غیرک، و خسر المتعرضون إلا لک؛ باختند آنها که به غیر تو دل بستند و زیان کردند آنها که روى بسوى غیر تو نمودند». او «سریع الرضا» است. آیا خدایان متفرق و متعدد را بهتر مى ‏توان اطاعت کرد یا خداوند یگانه قهار را «أ أرباب متفرقون خیر أم الله الواحد القهار؛ اى دوستان زندانى من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتاى پیروز؟!» (یوسف/ 39) بنا بر این متقین محزون ‏اند و حزنشان براى آنست که چرا نتوانسته‏ اند آن گونه که باید باشند.
«و شرورهم مأمونة» از نشانه‏ هاى متقین این است که «انسانها از دست و زبان آنها در امان ‏اند و شرشان به کسى نمى ‏رسد»، «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه». و در باره زبان آدمى گفته ‏اند: «قلیل جرمه و کثیرة جرمه؛ جرم ‏اش کوچک است اما جرائم ‏اش بسیار است». «ویل لکل همزة لمزة؛ واى بر هر نکوهش گر عیب جوى» (همزه/ 1). مؤمن با تقوى، نیش زبان و آزارش به کسى نمى ‏رسد. و خداوند به رسولش فرمود که: «إن تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم؛ اگر براى طعنه زنندگان و تمسخر گران، هفتاد بار هم استغفار کنى، خداوند آنها را نمى ‏بخشد» (توبه/ 80).
«أجسادهم نحیفة؛ متقین، شکم پرست و پرخور و تن پرور نیستند». قناعت مى ‏کنند و زیاد روزه مى‏ گیرند. «حاجاتهم خفیفة؛ انسان متقى، از آرزوهاى دور و دراز پرهیز مى‏ کند». حاجات مادى متقین همیشه کم و اندک است. «صبروا ایاما قصیرة أعقبتهم راحة طویلة؛ انسان متقى مى ‏داند که در این چند روز کوتاه زندگى دنیائى صبر مى ‏کند، تا در آخرت آسایش طولانى و جاودانى را بدست آورد.»، «لا خیر فی لذة من بعده النار».
«أرادتهم الدنیا فلم یریدوها؛ دنیا و زیباییهایش به ایشان رو مى‏ آورد و در پیش چشمانشان خود را می آراید، لکن ایشان فریب این زیباییهاى موقت و پوچ را نمى‏ خورند». درباره دنیا گفته ‏اند که مانند سایه مى ‏ماند، چنانچه پشت به او کردى و به راه خود ادامه دادى، او بدنبال تو مى‏ آید، اما چنانچه رو به او نموده در پى ‏اش دویدى، او ترا بدنبال خویش مى ‏کشاند. «أما اللیل فصافون أقدامهم؛ در نیمه‏ هاى شب که مردم در بستر آرمیده ‏اند، متقین خواب را بر خویش حرام مى ‏کنند، و در سجده ‏گاه‏هاى خویش به عبادت پروردگارشان مى ‏پردازند».
و قرآن کریم در باره ‏شان فرموده: «تتجافى‏ جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ینفقون. فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین جزاء بما کانوا یعملون؛ پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى ‏شود (و بپا مى ‏خیزند و رو به درگاه خدا مى آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مى‏ خوانند، و از آنچه به آنان روزى داده‏ ایم انفاق مى ‏کنند!» (سجده/ 16). و آن قدر سجده کردن به درگاه خداوند، ارزش دارد که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هر کس مى ‏خواهد با من محشور گردد، در پیشگاه خداوند سجده ‏هاى طولانى نماید».
«لا یرضون من أعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر؛ متقین چنین‏ اند که هرگز عمل خویش را بزرگ نمى ‏پندارند و بدان راضى نمى‏ گردند». ویژگى انسان متقى آنست که نه تنها از مدح و ثناى دیگران نسبت بخودش، خوشحال نمى ‏گردد، بلکه ناراحت هم مى ‏شود زیرا او واقعا عمل خویش را در پیشگاه خداوند قلیل مى ‏داند (إذا ذکر أحدهم خاف من ما یقال له).
«فمن علامة أحدهم انک ترى له قوة فی دین؛ از علامات متقین اینست که نسبت به معتقدات دینى‏ شان قدرتمند و استوارند. تزلزل در ایشان راهى ندارد». قرآن کریم کسانى را که چون خیرى به ایشان مى ‏رسد و منافعى ظاهرى بدست مى ‏آورند خوشحال میشوند، و در هنگام دشوارى ها بیتابى و ناسپاسى میکنند ملامت میکند: «و من الناس من یعبد الله على‏ حرف، فإن أصابه خیر اطمأن به و إن أصابته فتنة انقلب على‏ وجهه خسر الدنیا و الآخرة ذلک هو الخسران المبین؛ بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى ‏پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است) همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیرى به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا مى ‏کنند اما اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مى ‏شوند (و به کفر رو مى‏ آورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده‏ اند، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است!» (حج/ 11)
متقین بر اساس منافع آنى و مادى خود، نسبت به دین گرایش ندارند، بلکه اساس دیندارى آنها بر ایمان استوار است. «و حرصا فى علم؛ انسان متقى در تحصیل علم حریص است»، و هیچگاه‏ خود را فارغ التحصیل نمى ‏داند. خداوند به رسولش مى‏ گوید تو نیز از علم بیشتر بى‏ نیاز نیستى، «و قل رب زدنی علما؛ و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن!» (طه/ 114)
«و قصدا فی غنى؛ در حال غنى و ثروتمندى، میانه روى را ترک نمى ‏کنند». و براى ثروتمند شدن هم حریص نیستند. «و تجملا فی فاقة؛ متقین در شرایط دشوار مادى هم شکیبا و متعادل هستند». و هرگز ظاهر موقر و آراسته خویش را تبدیل به کهنه ملبسى مندرس نمى ‏کنند. در حدیث است که پیامبر اکرم در یکى از غزوات دستور تهیه غذا براى لشکر اسلام را دادند. و فرمودند که یک دیگ غذا بگذارند و 9 دیگ آب جوش. و هنگامى که علت را جویا شدند، فرمودند: «چنین مى‏ کنم تا لشکریان دشمن گمان نکنند که مسلمین اندک و فقیرند». مؤمن چنان از لحاظ مادى زندگى مقتصدانه و متعادلى دارد که دیگران گمان میکنند او ثروتمند است، بخاطر آنکه هر لحظه دست نیاز بسوى این و آن دراز نمى ‏کند. «یحسبهم الجاهل أغنیاء من التعفف؛ و از شدت خویشتن ‏دارى، افراد ناآگاه آنها را بى ‏نیاز مى‏ پندارند اما آنها را از چهره ‏هایشان مى‏ شناسى و هرگز با اصرار چیزى از مردم نمى ‏خواهند» (بقره/ 273).
«و صبرا فی شدة؛ در هنگامه بلایا و مشکلات، پایدارى و ایستادگى و صبر پیشه میکند و بیتابى و فزع از خود نشان نمى ‏دهد». قرآن کریم این گونه انسان را ملامت میکند که «اذا مسه الشر جزوعا» بلکه انسانى را تصویر و تأیید میکند که تربیت الهى شده باشد بطورى که در برابر مصائب و مشکلات، با صبر و متانت، ایستادگى میکند: «و بشر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون؛ آنها که هر گاه مصیبتى به ایشان مى ‏رسد، مى ‏گویند: «ما از آن خدائیم و به سوى او بازمى ‏گردیم!» (بقره/ 156)
«و نشاطا فی هدى؛ انسان متقى در هدایت نشاط دارد». (چه آنکه کسى ‏او را هدایت کند و چه آنکه خود منشأ هدایت دیگران واقع شود) بخلاف منافقین که از مشخصات‏شان آنست که «لا یأتون الصلاة إلا و هم کسالى‏؛ و نماز بجا نمى ‏آورند جز با کسالت، و انفاق نمى ‏کنند مگر با کراهت!» (توبه/ 54). منافق اگر هم نمازى بخواند در حال کسالت مى‏ خواند زیرا در طریق هدایت، نشاطى ندارد. انسان پرهیزکار، نه تنها عبادات را بارى بر دوش خویش نمى ‏داند، بلکه به تعبیر روایات، انسان متقى در مساجد مانند ماهى در دریاست. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «أفضل الناس من عشق العبادة؛ برترین مردم آن است که عاشق عبادت باشد.»
امام حسین (ع) در واقعه کربلا یک شب را مهلت خواستند که جنگ به عقب بیافتد. و فرمودند که من نماز را دوست مى ‏دارم (إنى أحب الصلاة) یعنى امام حسین (ع) نه فقط نماز را بخاطر وجوبش ادا میکند، بلکه عاشق عبادت است. و این مصداق «نشاطا فى هدى» است. «و تحرجا عن الطمع» انسان با تقوى، طمع ندارد. طمع کارى، از معایب کلید است که منشأ بسیارى از معایب و انحرافات است. انسان طمعکار خود را به ذلت مى ‏افکند. و چنانچه بوسیله ذلیل کردن خود نیز نتوانست منافع مادى خویش را تأمین کند، کینه افراد را به دل مى‏ گیرد. و چون دلش مملو از کینه‏ هاى گونه ‏گون نسبت به افراد شد، دست به خیانت و ستمکارى مى‏ زند.
به همین جهت در روایت است که «حب الدنیا رأس کل خطیئة». «یعمل الأعمال الصالحة و هو على و جل؛ انسان متقى اعمال شایسته را انجام مى ‏دهد، اما هم چنان دلهره دارد». دلهره نسبت به آنکه اعمالش مورد قبول درگاه حق واقع مى‏ شود یا نه. امامان ما همه نسبت به خداوند چنین بوده ‏اند. امام حسن مجتبى (ع) هنگام نماز از خوف خدا مى ‏لرزید. و امام سجاد (ع) در هنگام تلبیه، غش کرد. از حضرتش پرسیدند: "چرا چنین حالتى به شما دست داد؟" فرمود: "ترسیدم که بگویم لبیک، و پاسخ منفى بشنوم". اینان با آنکه در اوج «تعالى الى الله» در سیرند، با این شرایط خائف نیز هستند.
«یمسی و همه الشکر، و یصبح و همه الذکر؛ روز را به شب مى‏ رساند در حالى که شکرگزار نعمات الهى است.» و شب را به صبح مى ‏رساند در حالى که به ذکر و یاد خدا مشغول است. و چه ذکرى برتر از آنکه انسان در لحظه مواجهه با معاصى و کشش‏هاى نفسانى، یاد خدا را سپر خویش قرار دهد (چنانچه در اصول کافى روایتى در این معنا نقل شده است) همچون یوسف صدیق (ع) که چون در آن لحظه بحرانى و خطرناک در برابر گناه قرار گرفت گفت: «و راودته التی هو فی بیتها؛ و آن زن که یوسف در خانه او بود» (یوسف/ 23) این گونه ذکر خدا، بسیار ارزشمند است.
«یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل؛ انسان متقى حلم را با علم بهم آمیخته است و قولش با عملش موافق و همراه است». قرآن کریم از کسانى که میان قول و فعلشان دوگانگى باشد سخت نکوهش کرده: «کبر مقتا عندالله أن تقولوا ما لاتفعلون؛ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى ‏کنید!» (صف/ 3).
«تراه قریبا امله، قلیلا زلله، خاشعا قلبه، قانعة نفسه؛ انسان پرهیزکار از آرزوهاى دراز اجتناب میکند، در سیاق زندگى آن چنان عاقلانه حرکت میکند که لغزش‏هایش اندک مى ‏گردد، قلب او در پیشگاه خداوند خاشع و در برابر فرمان حق مطیع است، نفس سرکش را مهار نموده او را به قناعت عادت داده است».
«منزورا أکله، سهلا امره، حریزا دینه؛ انسان پرهیزکار از پرخورى و شکم پرستى پرهیز میکند و غذایش اندک است». امر دنیا را سخت نمى ‏گیرد، و مقید به تجملات و تشریفات و تکلفات زایده نیست. اما در نگهدارى از دینش ‏بسیار دقیق است بطورى که دینش در حصن و حصارى محفوظ بماند.
«میتة شهوته، مکظوما غیظه؛ دیو سرکش شهوت در جان زنده و بیدار متقین، به بند کشیده شده است». و غریزه خطرناک و حساس غضب، بواسطه قدرت عاقله ایشان، کاملا منقاد و اسیر است. و خلاصه، انسان متقى، چنان زندگى میکند که اگر هر لحظه به او خبر مرگش را بدهند، غافلگیر نمى‏ شود. گوئى در تمام عمر مشغول آماده سازى سفر آخرت بوده است. «الخیر منه مأمول و الشر منه مأمون؛ انسان متقى بگونه‏ اى در میان مردم زندگى می کند که در هنگام نیاز مردم به همکارى در امور خیر، به سراغ او مى ‏روند. و آن گاه که فتنه‏اى ظاهر مى‏ شود، مردم از شر او در امان ‏اند».
«یعفوا عمن ظلمه» از نشانه‏ هاى بسیار بارز متقین آنست که چون مورد ستمى واقع می شوند، کینه‏ هاى دیگران را هم چون کوهى عظیم در دل خویش نگه نمى ‏دارند، بلکه در هنگامى که قدرت انتقام گیرى دارند، با عفو و بخشش به طرف مقابل درس اخلاق مى‏ دهند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اگر دو مسلمان بیش از سه روز، با هم قهر باشند چنانچه در روز چهارم با یکدیگر آشتى نکنند، مسلم نیستند».
«یعطی من حرمه و یصل من قطعه؛ انسان پرهیزگار عمل زشت را با زشتى پاسخ نمى ‏دهد. به آن کس که او را از چیزى محروم کرده است، مى‏ بخشد. و با آن کس که از او قطع رابطه کرده است، بار دیگر پیوند برقرار میکند». اسلام نسبت به آشتى میان دو نفر مسلمان، عنایت بسیارى دارد.


Sources :

  1. محسن قرائتی- تفسیر خطبه همام- خطبه 193 نهج البلاغه صبحى صالح و خطبه 184 فیض

  2. مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 10-9

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/26041