شرایط سیاست در نهج البلاغه

کلمه «سیاست» به معنای تأدیب، تربیت و سرپرستی امور است. سائس یعنی مؤدب، مربی و اداره کننده. امام علی (ع) در وصف پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «ثم فوض الی النبی امر الدین و الامة لیسوس عباده؛ خدا امور دین و امت را به پیامبر واگذارد تا بندگانش را تربیت کند.» «سیاست» یعنی زعامت و رهبری جامعه به گونه ای که سعادت دنیا و آخرت مردم تأمین گردد. از این روست که می گوییم ائمه: بزرگترین سیاستمداران عصر خود بودند. در زیارت جامعه کبیره، امام هادی (ع) در وصف اهل بیت (ع) می فرماید: «و قادة الامم واولیاء النعم... و ساسة العباد و ارکان البلاد؛ پیشوایان امت ها و صاحبان نعمت ها و سیاست گذاران برای بندگان خدا و پایه های قابل اعتماد برای شهرها.»
علی بن ابیطالب (ع) در نخستین روز حکومت خود، به صراحت و روشنی، سیاست خود را چنین بیان نمودند: «انگیزه من از حکومت احیای دین و برقراری قسط و عدل در جامعه می باشد و روش من همان سیره رسول اکرم (ص) خواهد بود و در این امر با احدی مداهنه و مماشات نمی کنم. به خدا قسم، من در مورد دینم سازش و مماشات نخواهم کرد و اگر من از دید شما غایب گردم چه کسی به روش رسول خدا (ص) در میان شما رفتار خواهد کرد؟» برقراری عدالت در زمینه های گوناگون اقتصادی و اجتماعی نیز از اهداف مهم آن حضرت به شمار می رفت.
در این باره، می فرماید: «قد الزم نفسه العدل، فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه. یصف الحق و یعمل به؛ خود را ملزم به عدالت نموده و نخستین مرحله عدالت این است که خواستهای دل را بیرون راند، حق بگوید و بدان عمل کند.» (نهج البلاغه/ خطبه 87)
نگاه امیرالمؤمنین (ع) به حکومت، نگاهی الهی است؛ نگاهی که با نگاه دنیا مدارانه و قدرت محورانه به حکومت تفاوت اساسی دارد. از نگاه حضرت علی (ع) ساختار حکومت نه صرفا به دلیل نقش آن در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی و تأمین امنیت و آبادانی و رفاه مردم، بلکه مهم تر از آن به دلیل نقش حکومت در شکل گیری رفتار و اخلاق جامعه و سرشت و سرنوشت معنوی مردم، جایگاه برجسته و مهمی پیدا می کند.
چنان که حضرت علی (ع) می فرمایند: «الناس بامرائهم أشبه منهم بابائهم؛ مردم به زمامدارانشان بیش از پدرانشان شباهت دارند.» هدف و غایت حکومت در اندیشه علوی، اعتلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه مردمان است و این بدان معنی نیست که تأمین معاش و رفاه مردم و رشد اقتصادی جامعه به فراموشی سپرده شود، بلکه در پرتو همین عنایت، به بعد مادی زندگی مردمان نیز پرداخته می شود. حکومت در این چهار چوب فکری، مردم را برای همراهی و پیروی از خود و یا تأمین خواسته های حکام نمی خواهد، بلکه آنان را برای خدا می خواهد و هدف امام عادل از بسیج توده های مردم برای همراهی با حکومت، تحقق آرمانهای الهی است؛ آرمان مقدسی که محور اصلی آن اعتلای امت است.

اندیشه سیاسی امام علی (ع)
در اندیشه سیاسی غالبا دو طرز تفکر در مورد سیاست وجود دارد: گروهی معتقد هستند که برای دست یافتن به قدرت از هر وسیله و ابزاری و از هر راه ممکنی می توان استفاده نمود. بر اساس این دیدگاه، سیاست بر هیچ یک از ارزشهای انسانی متمرکز نیست و سیاست مدار کاری به حق و باطل ندارد و فقط هدف او اعمال قدرت و تسلط بر جامعه می باشد که اکثر سیاست مداران جهان چنین هستند.تفکر دیگر، سیاستی است که هدف محوری آن خدا می باشد و بر پایه ارزشهای انسانی استوار است.
در چنین نوع سیاستی، سیاست مدار مجاز نیست برای رسیدن به حکومت به هر نوع ابزار و وسیله ای تمسک جوید. سیره سیاسی و حکومتی امام علی (ع) هم مبتنی بر نوع دوم و دیدگاه گروه دوم است که هدف از دست یابی به حکومت در آن، این است که جامعه انسانی را به سوی تکامل مادی و معنوی و در نهایت به طرف خداوند سوق دهد و عدالت اجتماعی را برقرار نماید و زندگی سالم و مسالمت آمیزی را برای مردم فراهم آورد. علی (ع) احیاگر حکومت و سیاستی بود که پیامبر بنا نهاد و اگرچه خود نیز در پیش برد حکومت نبوی نقش به سزایی داشت، اما 25 سال پس از رحلت پیامبر، زمانی که زمام حکومت را شخصا به دست گرفت، می دید چهره حکومت اسلامی کاملا دگرگون شده و از اهداف پیامبر اکرم (ص) فاصله گرفته است و برای باز گرداندن جامعه به سیره پیامبر و قرآن باید تلاشی پی گیر و طاقت فرسا انجام دهد.
حضرت علی (ع) در خطبه 131 نهج البلاغه انگیزه خود را از پذیرش حکومت، چنین بیان می دارد:«پروردگارا! تو می دانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه بدان سبب بود که نشانه های از بین رفته دینت را بازگردانیم و صلح و اصلاح را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستم دیده ات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقررات تو که به دست فراموشی سپرده شده بار دیگر عملی شود.»
یکی از مشکلات خلافت او مسأله صراحت و صداقت او در سیاست بود که این را هم باز عده ای از دوستانش نمی پسندیدند، می گفتند: سیاست این همه صداقت و صراحت بر نمی دارد، یک مقدار خدعه و دغلبازی هم باید در آن قاطی کرد، چاشنی سیاست دغلبازی است و حتی بعضی می گفتند علی سیاست ندارد، معاویه را ببین چقدر سیاستمدار است! می گفت: «و الله ما معاویة بادهی منی، و لکنه یغدر و یفجر، و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس، ولکن کل غدرة فجرة، و کل فجرة کفرة، و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة؛ به خدا قسم اشتباه می کنید، معاویه از من زیرکتر نیست، اما او دغلباز است، فاسق است، من نمی خواهم دغلبازی بکنم، من نمی خواهم از جاده حقیقت منحرف شوم، فسق و فجور مرتکب بشوم، اگر نبود که خدای تبارک و تعالی دغل بازی را دشمن می دارد آن وقت می دیدید که زرنگترین مردم دنیا علی است، دغل بازی فسق است، فجور است، و اینگونه فجورها کفر است و من می دانم که هر فریبکاری در قیامت محشور می شود در حالی که یک پرچمی دارد (ظاهر مقصود این است که فریب خوردگان هم در زیر پرچم فریب دهنده هستند). (خطبه 200)


Sources :

  1. فصلنامه معرفت شماره 18

  2. ابن شعبه حرانی- تحف العقول- صفحه 144

  3. نهج البلاغه- خطبه 173

  4. مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه 27-26

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/26059