خلاصه نظر حکما و دانشمندان راجع به زمان

مجموعا چهار تفسیر مختلف برای زمان بدست می آید که دو تفسیر فلسفی، و دو تفسیر مربوط به علوم تجربی است.
1 ـ نظریه مشهور حکمای مشاء که منسوب به ارسطو است، که به موجب آن زمان امری است عینی که بستر حوادث عالم طبیعت است و ناشی از گردش دوری افلاک می باشد. این فلاسفه چون حرکت را فقط در أعراض عالم طبیعت جاری می دانستند در نتیجه زمان مشخصی نیز برای جوهر اشیاء قائل نبودند.
2 ـ حکیم عالیقدر دورۀ اسلامی مرحوم صدرالمتألهین با دلائل متقن اثبات کرد که حرکت در نهاد و جوهرۀ عالم طبیعت رسوخ داشته و عالم طبع اساسا یکپارچه وجودی سیال است، و زمان نیز مقدار همین سیلان وجودی اشیاء است که بر حسب هر شیء متفاوت است. البته زمانی که در عرف مردم شایع است در واقع زمانی حقیقی اشیاء نبوده بلکه مقایسه و سنجش میان اشیاء مختلف زمانی با یکدیگر است.
طبق نظر صدرالمتألهین حرکت و در نتیجه زمان، جزء ماهوی هیچیک از اشیاء بخصوصه نبوده بلکه نحوۀ وجود همه اشیاء عالم طبیعت است. لذا برای شناخت جوهر جسمانی تنها بیان سه بعد عمود بر هم طول و عرض و عمق کافی نبوده بلکه باید به بعد دیگر این جوهر که به نحوۀ وجود آن مربوط می شود یعنی امتداد زمانی، به عنوان بعد چهارم نظر داشت.
3 ـ تفسیر علمی زمان، توسط نیوتن که زمان و مکان را دو بعد مستقل از اشیاء عالم فرض می کرد. در این تفسیر نیز اگر چه به لحاظ ماهیت تجربی آن، حقیقت زمان مد نظر نبوده و زمان به عنوان عامل و معیار سنجش برای حوادث و اشیاء مورد نظر است، ولی به لحاظ مطلق دانستن این صفت برای همه اشیاء می توان آن را با تفسیر فلسفی اول منطبق دانست.
4 ـ تفسیر علمی تجربی زمان توسط اینشتین که به موجب آن، زمان مطلق مفهوم خود را از دست داده و مفهوم همزمانی اشیاء با یکدیگر جایگزین آن شده است. در این تفسیر اگر چه زمان، اعتبار مطلق و عینی خود را از دست داده است ولی در عوض آنچنان در ماهیت علمی هر پدیده رسوخ کرده است که هر گونه اطلاع و شناخت تجربی از موقعیت اشیاء نسبت به یکدیگر منوط به ادراک رابطه همزمانی میان آنهاست.
با توجه به تفاسیر فوق، روشن است که نظریات فلاسفه منافاتی با بیانات علمی نظائر اینشتین و مینکوسکی ندارد؛ نه اینکه این دو گونه تفسیر و نظر یکی باشند، زیرا فلاسفه از نقطه نظر فلسفی و بررسی کردن حقائق اشیاء به جهان می نگرند، ولی دانشمندان فیزیک از نقطه نظر علوم تجربی و قوانین مکانیک و فیزیک، پس جنبه نظر بین این دو دسته، و خط مشیی را که برای وصول به نتیجه و مقصود طی می کنند متفاوت است؛ و هر دو دسته نه تنها با یکدیگر تعارض و تزاحمی ندارند بلکه روی اصول مسلمه ثابته، طرفین یکدیگر را بنا به مقدمات موجوده نزد دیگری برای اخذ نتیجه و قیاس تأیید می نمایند. و این فرق بین فلسفه و علم است، که از مصادیق روشن و واضح آن در همین جا بین مفهوم زمان از دیدگاه فیلسوف و از دیدگاه دانشمند فیزیک مشهود است. برای اینشتین و امثال او فقط یک زمان مطرح است و آن هم زمانی است که در اندازه گیری فیزیکی بکار می آید و البته این نوع زمان نسبی است. با توجه به آنچه گفته شد معلوم می شود که اساسا کیفیت بحث دربارۀ زمان، میان حکماء و میان دانشمندان علوم تجربی متفاوت است. بحث حکماء راجع به حقیقت زمان است و آن واقعیتی که زمان از آن انتزاع می شود، و نسبی بودن آن، بنا بر آنچه ما ذکر کردیم ناشی از شدت و ضعف درجه تجرد موجودات است؛ ولی بحث این دانشمندان اساسا راجع به حقیقت زمان نیست بلکه به کیفیت سنجش زمان نظر دارند و از نسبی بودن آن، منظورشان اختلاف محاسبه به حسب تغییر عوامل دخیل در سنجش است.


Sources :

  1. سید محمدحسین حسینی طهرانی- معاد شناسی 8- صفحه 282-279

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/26080