آیا شفاعت موجب سستی عمل افراد و تعدی آنان می شود؟

شفاعت، موجب تجری امت در معصیت نیست:
آنچه بعضی از بحث کنندگان درباره مسائل اجتماعی، شفاعت را موجب سستی مردم در عمل و انحراف آنان از صراط مستقیم به جهت اتکاء و اعتماد بر غفران حتمی دانسته اند، سخنی خالی از تحقیق است. آنها اشکال خود را بدین قسم مطرح می کنند که: چنانچه در جوامع بشری قوانین کیفری از عقوبات و مثوبات درست انجام پذیرد، احترام مردم به آن احکام اولیه ای که در آن جوامع برای رشد و صلاح آنان وضع و تدوین شده است بهتر خواهد بود و در نتیجه در سایه عملکرد مردم به احکام و قوانین موضوعه اولیه در هر جامعه ای از جوامع بر حسب اختلافشان در وضع و تدوین، مردم آن جامعه به مقصود و منظور از صلاح و رقائی که از عمل نمودن به آن احکام عایدشان می شود، بهتر خواهند رسید. و اما اگر بنا بشود به نحوی از انحاء قوانین جزائیه عملی نشود، موجب تساهل افراد و تعدی هوسبازان می گردد.
فلهذا باید در اجراء قوانین کیفری راه احتمال نجات شخص مجرم را از کیفر به واسطه رشوه و یا شفاعت، یا فدیه و دادن عوض، و یا به سایر انواع و اقسام حیله ها و دسیسه ها بست، تا شخص مجرم در هنگام جرم برای خود راه فرار و خلاصی را نبیند و بر انجام دادن آن جریمه اقدام نورزد و بر همین اصل کلی بر دیانت مسیح ایراد کرده اند که: آنچه در آن دیانت است که عیسی (ع) به واسطه حاضر شدن برای بر چوبه دار رفتن خود را فدای معصیت کاران در گناهشان نمود، درست نیست؛ زیرا مردم برای استخلاص خود از حکم الهی در روز قیامت و کیفر وارده بر آنان، اتکاء و اعتماد بر فدا شدن حضرت می کنند و دست به گناه می آلایند و بنابراین، دین که باید موجب رشد و ترقی جامعه ها به کمال اخلاق و انسانیت گردد، به عکس موجب فرو ریختن دستورات اخلاقی و عفت و شرف نفسانی و انهدام مقام والای انسانیت می گردد، و انسان متحرک رو به کمال و سعادت را در زوایای سکون و حرکت انحرافی به سوی قهقری عقب می زند و به جای فضائل، رذائل اخلاقی دامنگیرش می شود. و روی همین اصل، احصائیه ای که به دست آمده است، دلالت دارد که متدینین به آن دین دروغشان بیشتر و از راه و روش اخلاق و عفت و عدالت انحرافشان بیشتر است از غیر متدینین و این به علت آن است که متدینین و مذهبیون به شریعت آن حضرت چون اعتماد بر حقانیت دینشان و اتکاء بر شفاعت مسیح در روز رستاخیز دارند، در آلودگی به گناهان فرو گذار نیستند، به خلاف غیر آنها که اصلا دینی را برای خود اتخاذ نکرده اند؛ آنان چون واگذار به غرائز و صفات فطری خود شده اند و چیزی حکم اخلاق و آن صفات غریزی و فطری را در کانون وجودشان باطل نکرده است، در برابر مواجهه با جرم و گناه به حکم فطرت انسانیت و اخلاق مدینه فاضله، اقدام نمی کنند و همان حکم فطری و وجدانی جلوگیر آنها می گردد.
و بر همین اساس، بسیاری از بحث کنندگان در علوم اسلامی مسئله شفاعت را که در اسلام وارد شده و آیات قرآن بر آن دلالت دارد و سنت رسول الله (ص) در روایات مستفیضه و متوافره ای امضاء آن حکم الهی را فرموده است؛ از معنی و مدلول اولیه خودش تأویل، و به معانی دیگر چون شفاعت تکوینی، و شفاعت و وساطت در تبلیغ احکام، و وساطت در ارشاد و هدایت امت به سوی راه کمال به واسطه ابلاغ رسالات الهیه حمل نموده اند.
جواب این عده این است که بگوئیم آنان در همه جهات بحث خلط کرده اند، و بدون تعمق و رسیدگی به موضوع شفاعت و حکم آن سخنانی را به هم در آمیخته و تلفیق کرده اند. اولا اسلام نه چنین شفاعتی را به این تفسیری که آنان برای آن کرده اند اثبات کرده است، و نه آن شفاعتی را که اسلام اثبات کرده است، دارای چنین اثر و خاصیتی است که آنان پنداشته اند.
برای شخص متعمق در مسائل اجتماعیه اسلام سزاوار است که اولا در معارف دینیه و احکام تشریعیه آن بر هیکل اجتماع صالح و مدینه فاضله غور و بررسی کند و تمام جهات و نکاتی را که اسلام از اصول و قوانین منطبقه بر اجتماع آورده است بر موارد معینه و مشخصه خود تطبیق دهد و پس از آن ببیند که شفاعت موعود چیست؟ و محل و موقعیت آن در بین معارفی که اسلام آورده است و اصولی که بر آن تکیه زده است، کدام است؟

شرط شفاعت بقاء بر ایمان به دین حق است:
و علیهذا باید اولا بداند که شفاعتی را که قرآن اثبات کرده است، فقط درباره مؤمنین است که در روز قیامت مخلد در آتش نخواهند بود و به طور جاودان در جهنم نخواهند ماند، به شرط آنکه خداوند را با ایمان پسندیده و دین حق ملاقات کنند. این وعده ای است که قرآن درباره مؤمنین فرموده است و آن را مشروط به شرطی قرار داده است که آن بقای ایمان و روش و منهاج مرضی و پسندیده باشد.
و از طرفی بیان کرده است که ایمان از نظر بقایش از جهت گناهان و بالاخص معاصی کبیره و به خصوص اصرار و ادمان بر آنها، در خطر عظیمی است؛ چون نفس ارتکاب معاصی خصوصا کبائر از آنها، و بالاخص ادمان و مداومت بر آنها، موجب شکست ایمان، و احیانا موجب هلاکت دائمیه و شقاوت ابدیه می گردد؛ پس شخص معصیت کار پیوسته در آستانه هلاکت و در پرتگاه بوار و زوال است و بنابراین جهات، هیچگاه شخص معصیت کار نمی تواند خود را از اهل نجات ببیند، بلکه پیوسته بین امید نجات و بین خوف و ترس از هلاک می نگرد، و نفس مؤمن پیوسته فیما بین خوف و رجاء متردد است؛ خداوند را از روی رغبت و رهبت عبادت می کند، و در زندگی و حیات دنیوی سیری دارد که نه او را به مرحله یأس و نومیدی حرمان می کشد و نه او را در مرحله سستی و تساهل و تکاهل به کسالت وثوق و اعتماد کاذب متوقف می گرداند.

همه جانبه نگری قوانین اجتماعی در اسلام:
و ثانیا باید بداند که اسلام قوانین اجتماعیه خود را چه در مادیات و چه در معنویات به طوری وضع و تدوین کرده است که جمیع حرکات و سکنات فردی و اجتماعی را فرا می گیرد و برای هر یک از مواد آن یک پاداش مناسب دنیوی از جزاء و قضاء، و کفاره و دیه، و حد و تعزیر و غیرها را قرار داده است، تا به جایی که منتهی به تحریم مزایای اجتماعی، و سرزنش و توبیخ و تقبیح کرده است؛ و برای ضمانت این جهات علاوه بر تحکیم حکومت اولیای امر، با ایجاب قانون امر به معروف و نهی از منکر، همه را رقیب و پاسبان و نگهبان و پاسدار یکدگر قرار داده است و به این هم اکتفا ننموده است، بلکه با دمیدن اصالت روح دعوت دینی و اعتقاد به حفظ و کتابت دو فرشته ملازم اعمال و رفتار انسان در سر و آشکارا و در خلا و ملا و در ظاهر و پنهان، انسان را پیوسته مهار زده، و از افراط و تفریط، و تجاوزات شهویه و بهیمیه و غضبیه و وهمیه و تعدیات به حقوق و نوامیس، و استکبار و گردن ننهادن بر ذل عبودیت، او را ظاهرا و باطنا به صراط مستقیم علما و عملا و اعتقادا سوق می دهد. و با انذار و تبشیر و وعده و وعید، و ترس و سرور، به عذاب ها و ثواب ها، در مراحل بعد از دنیا و عالم آخرت، او را نگاه می دارد، و اسلام پیوسته اساس خود را در تربیت مجتمع به تلقین معارف مبدأ و معاد بر همین نهج ترتیب می دهد و نظر خود را بدین گونه معطوف می دارد.
این جهات حقیقیه دینیه است که پیوسته مردم را زنده و با امید نگاه می دارد، و از انتحار و خودکشی و یأس مطلق می رهاند، و اصالت و واقعیت نفس او را پیوسته به او نشان می دهد، و خداوند را همیشه رقیب و ناظر و حاضر کردار او معرفی می کند، و حقا چنین دستورات و احکامی، به خصوص اگر با امید رحمت شفاعت خاصه ضمیمه شود، یک دنیا از نیکبختی و امید در دل گنهکاران می پرورد، و چه بسیار از آنان را بدین نوید رحمت و مژده مغفرت از هلاکت ابدیه نجات می بخشد؛ این است حقیقت شفاعت و اثرات مثبت آن.
و ثانیا شفاعتی را که اسلام تشریعا بیان کرده است ـ چه از آیات قرآنیه و چه از روایات نبویه و ائمه (ع) ـ راجع به روز قیامت است، اثر آن عدم خلود مؤمنان در دوزخ است و اما سایر عذاب های دنیوی و اخروی همه به جای خود محفوظ است و بنابراین احکام جزائیه از حدود و تعزیرات و احکام تکوینیه دنیویه، از عکس العمل های گناه و شدت سکرات مرگ و وحشت عالم قبر و سؤال منکر و نکیر و ناراحتی ها و تألمات مثالیه برزخیه و هول بعث و قیام روز رستاخیز و مقام عرض و غیرها همه به جای خود محفوظ است.
حالا فرض کنید که مؤمن یقین هم داشته باشد که مخلد در دوزخ نخواهد بود، آیا نفس وارد شدن در دوزخ و مکث در آن به قدری که او را تطهیر کند و سختی ها و مشکلات عالم قیامت، از سؤال و حساب و میزان و صراط و نامه عمل و موقف عندالله تعالی، و سختی ها و مشکلات عالم برزخ و طول کشیدن آن و عالم قیامت؛ اینها همه رادع و مانع مؤمن از گناه نیست؟
و از همه اینها گذشته، مگر فقط مؤمن را باید به وسیله اخافه و به ترس انداختن، از گناهان دور کرد؟ آیا نظر رحمت و عطوفت حضرت رب ودود، و وزش نسیم ملایم جذبات الهیه و نفحات قدسیه او را به سر منزل مقصود و حرم امن و امان نمی کشد؟ و کانون گناه و مبدأ آن را در وجود او آتش نمی زند؟

ایجاد عطوفت در پرتو عمل به معارف دینی:
و ثالثا خود همین شفاعت، موجب تقلیل گناه است، نه تکثیر آن؛ زیرا آنچه را که درباره عیسویان گفته اند که: گناهشان از سایر اقوام بیشتر است، معلوم نیست. این خود مدعایی است که دلیل ندارد، و احصائیه گناه و جرأت در مسیحیان چنین نشان نمی دهد، بلکه در یهود بیشتر است؛ خشونت و رعونت در آنها به مراتب بیشتر است، و رحمت و عطوفت در مسیحیان به مراتب بیشتر است. و همین بر اثر شفاعت و عقیده به فدا بودن حضرت مسیح است، گرچه آن نیز اصل صحیحی ندارد و قرآن کریم نیز از مشرکان و یهودان به غلظت و سنگدلی و قساوت و شدت عداوت با مؤمنان یاد می کند و از مسیحیان به رحمت و رأفت و عطوفت و نزدیک بودنشان به مودت با مؤمنان.
علت آنکه دین مسیح مانند دین اسلام به زودی در دنیا گسترش یافت و مردم پذیرفتند، همین جنبه های عاطفی و رحمت بود که با فطرت مردم سازگارتر بود و بر اساس همان رحمت حضرت مسیح بود که می بینیم چه بسیار از پیروان او به کارهای عاطفی شدید، چون معالجه و پرستاری از مجذومان و غیرها دست می زنند و به پاس پاداش فدا شدن آن کانون رحمت، خود را به چنین مصائبی مبتلا می دارند. قساوت و بی رحمتی مسیحیان در بسیاری از امور بر اساس انحراف از آن شریعت است، نه ایصال به آن شریعت؛ همچنان که اساس انحراف مسلمانان از شریعت مقدسه نبویه موجب قساوت و تجری آنان گردیده است، نه گرایش به آن شریعت.
و ما بالوجدان و بالبداهه می بینیم که عطوفت و مودت و رحمت در شیعیان بیشتر است، چون به پیروی از پیشوایان دینی خود، که همه چیز خود را فدای اسلام و مسلمین نمودند، روح رقت و ملایمت در آنان طلوع می کند. و فقط با نام امام حسین (ع) که عملا خود را فدای مذهب جدش رسول الله و منهاج پدرش علی ولی الله نمود، چه دریاهای خروشانی از غضب و کینه و طمع و حرص و بخل و غیرها فرو می نشیند، و چه دریاهایی از رحمت و مودت و ملایمت و ایثار و گذشت بر روی جامعه ها و اقوام و ملل باز می شود؛ آیا این در اثر شفاعت عملیه نیست؟

عدم فهم شفاعت به دلیل تک بعدی دیدن دین:
همین شفاعت عینیه ظاهریه، در ملکوت اعلی باطنی دارد و حقیقتی، آنجا نیز آن شفاعت طلوع می کند و خرمن ها از گناه را با یک جرقه رحمت می سوزاند و به باد فنا می دهد. علت آنکه این بحث کنندگان، امر شفاعت را سست انگاشته اند برای آن است که با یک دیده به اسلام نگریسته اند؛ و آن دیده ظاهر و قوت و شوکت و امر و نهی و انتظام و نظم و جزاء و کیفر است.
این مسکینان دیده دیگر نداشته اند -یعنی خودشان با دست خود آن را کور کرده اند- که بدانند اسلام نیز دارای مقام رحمت و عطوفت، و ایثار و گذشت، و عرفان و توحید، و فناء، و ولایت، و شفاعت، و هزاران امر معنوی و حقیقی و باطنی و روحی که آنان از آن بی خبرند، می باشد.
«یعلمون ظـ'هرا من الحیـ'وه الدنیا و هم عن الاخره هم غـ'فلون؛ فقط ظاهری از حیات و زندگی دنیا را می دانند و ایشان از آخرت و زندگی عقبی غافل هستند» (روم/ 7) آری نتیجه یک چشمی بودن، محرومیت از ادراک بسیاری از حقایق است.


Sources :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی جلد 9- صفحه 369-377

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/26292