در روایات عدیده وارد است که ارواح مؤمنین در وادی السلام جمع می شوند. وادی السلام که وادی امن و امنیت و سلامت است. «سلـام علیکم طبتم فادخلوها خالدین»؛ «ندای فرشتگان است به مؤمنان که «سلام خدا بر شما باد، پاک و پاکیزه شدید و اینک در بهشت های جاودان وارد شوید.» (زمر/73) و ظهور آن وادی در این دنیا، سرزمینی است در نجف اشرف که وادی ولایت است در ظهر کوفه؛ یعنی در پشت کوفه، چون در سابق الایام قبل از دفن جسد مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) در نجف اشرف، نجف شهری نبوده است، بلکه بیابانی بوده یک فرسنگ از کوفه دورتر و لذا نجف را ظهر کوفه گویند.
در "کافی" با سند خود روایت می کند از احمدبن عمر می گوید: خدمت آن حضرت عرض کردم برادر من در بغداد است، و نگرانم که در همان جا بمیرد. فرمود: باک نداشته باش، هر جا که خواهد بمیرد، چون هیچ مؤمن در شرق زمین و یا در غرب زمین باقی نمی ماند مگر آنکه خداوند روح او را در وادی السلام با ارواح مؤمنین دیگر قرار می دهد. عرض کردم: وادی السلام کجاست؟ فرمود: در پشت کوفه و آگاه باش مثل اینکه من منظره اجتماع ارواح را می بینم که حلقه حلقه نشسته اند و با یکدیگر گفتگو دارند.
حکایت تکلم امیرالمؤمنین با ارواح مؤمنین در وادی السلام
و نیز در "کافی" با سند خود از عبادة (عبایة) اسدی از حبة عرنی روایت می کند که می گوید: من با امیرالمؤمنین (ع) به سوی ظهر کوفه، از کوفه خارج شدیم. حضرت در وادی السلام توقف کرد و گویا مثل اینکه با اقوامی تخاطب و گفتگو داشت، من به متابعت از قیام او ایستادم تا خسته شدم و سپس نشستم به قدری که ملول شدم و پس از آن ایستادم به قدری که همانند مرتبه اول خسته شدم و سپس باز نشستم به قدری که ملول شدم و سپس ایستادم و ردای خود را جمع کردم و عرض کردم: ای امیرمؤمنان! من از طول این قیام بر شما شفقت آوردم؛ آخر یک ساعتی استراحت نمایید و سپس ردا را به روی زمین گستردم تا آن حضرت به روی آن بنشیند.
حضرت فرمود: ای حبه! این قیام و وقوف نبود مگر تکلم با مؤمنی و یا مؤانست با او. عرض کردم: ای امیر مؤمنان! آیا مردگان هم تکلم و مؤانست دارند؟ فرمود: بلی، اگر پرده از جلوی دیدگان تو برداشته شود، آنها را می بینی که حلقه حلقه نشسته و با عمامه خود یا چیز دگری پشت و ساقه های پای خود را به هم بسته و بدین طریق نشسته و گفتگو دارند. عرض کردم: آیا آنها اجسامی هستند یا ارواحی؟ حضرت فرمود: بلکه ارواح هستند، و هیچ مؤمن در زمینی از زمین های دنیا نمی میرد مگر آنکه به روح او گفته می شود که به وادی السلام ملحق شود و وادی السلام بقعه ای از بهشت عدن است.
ولایت امیرالمؤمنین (ع) علت تجمع ارواح مؤمنین در قبرستان وادی السلام نجف
در کتاب "المحتضر" شیخ حسن بن سلیمان که از معاریف شاگردان شهید اول است از ابن نباته در حدیث طولانی روایت کرده است که: امیرالمؤمنین (ع) از کوفه خارج شد و همین طور می رفت تا به غریین رسید و از آنجا نیز گذشت و ما به دنبال او رفتیم تا به او رسیدیم و دیدیم که به پشت بروی زمین دراز کشیده و جسد مبارکش به زمین بود و هیچ زیراندازی نداشت.
قنبر عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! اجازه می دهی من لباسم را برای شما در روی زمین پهن کنم؟ فرمود: نه، آیا اینجا مگر غیر از خاک و تربت مؤمن، یا مزاحمت با مؤمن در نشیمنگاه اوست؟ اصبغ میگوید: ای امیرالمؤمنین! خاک مؤمن را میدانیم و می شناسیم که در اینجا بوده و یا آنکه بعدا خواهد بود، لیکن معنای مزاحمت با مؤمن در نشیمنگاهش را نفهمیدیم.
حضرت فرمود: ای فرزند نباته! اگر پرده از برابر چشم های شما کنار برود، می بینید ارواح مؤمنین را در این ظهر (در ظهر کوفه که وادی السلام است) که حلقه وار به گرد خود نشسته و با یکدگر به سخن و گفت و شنود مشغولند؛ در این ظهر روح هر مؤمن و در وادی برهوت روح هر کافری است. مؤمنین که در وادی السلام هستند در التذاذ و مسرت به سر می برند و از جام و کأس محبت و ولایت سرمست و سرشار در عشق و بهجت و سرورند و لذا مرور زمان برزخی را تا قیام قیامت حس نمی کنند. ولی کفار که دستشان از علم و معرفت کوتاه و جانشان از جام سرشار آب زلال ولایت سیراب نگشته است در خشک زار برهوت یمن اجتماع دارند.
ذره ذره کاندرین ارض و سماست *** جنس خود را همچو کاه و کهرباست
ناریان مر ناریان را جاذبند *** نوریان مر نوریان را طالبند
طی زمان اگر امر نسبی باشد این مسئله را خوب می رساند که چقدر گذشت زمان برای اهل برهوت سخت و پر ماجرا و دراز و کوبنده است که تو گویی هر لحظه از آن سال هاست و برای اهل وادی السلام که وادی ایمن است، چقدر راحت و زودگذر و لطیف، تو گویی که سالی از آن در یک لحظه طی می شود. آری، در مجالس انس و خلوت با محبوب، گذشت زمان محسوس نیست و در آن مقام وحدت، که ارواح از زنگار کثرات و تعلقات پاک شده و در مقام صفا و مودت و مؤانست درهم و با هم آمیخته شده و چون شیر و شکر و شهد و انگبین درهم فرو رفته اند، گذشت زمان ـ که از آثار ماده است ـ و ادراک طی تدریج آن در آنجا راه ندارد و شاید معنای طی زمان برای اولیای خدا نیز همین باشد. و به عکس در زندان های فراق و جدایی از محبوب و تعلقات، هر لحظه سالی می گذرد و توغل به کثرات و توهم این تعلقات، زمان را در قوای متخیله طولانی نموده و هر ساعت آن را چون شب یلدا دراز و پیوسته شخص منتظر را چشم به راه طلوع سپیده صبح امید و وصل و خلوت و انس میدارد.
من پیر سال و ماه نیم یار بی وفاست *** بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم
البته افرادی که به مقام قرب حضرت احدیت عزوجل رسیده و چشم بصیرت آنان باز شده باشد، همان طور که اموات به صورت هایی مجسم می شوند و زندگان را می بینند، آنها هم می توانند مردگان را ببینند و با آنها تکلم کنند. انسان باید کاری کند که در برزخ گرفتار نباشد و خدای ناکرده به واسطه جحود و انکار اگر ایمان از او سلب گردد به وادی برهوت گرفتار می گردد؛ بلکه مؤمن باید به واسطه اعمال صالحه، پیوسته طریق قرب را بپوید تا روحش پس از مرگ در وادی السلام آرام و ایمن باشد و در روز قیامت با شفاعت محمد و اهل بیتش علیهم السلام به بهشت برین رفته و در آنجا مخلد بماند. چون شفاعت در برزخ نیست و اگر مؤمن نیز کردارش ناپسند باشد در برزخ گوشمالی خواهد شد.