نقش امام حسین علیه السلام به عنوان یک مصلح اجتماعی

اصلاح طلبی یک روحیه اسلامی است هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است خواه ناخواه اصلاح طلب و لا اقل طرفدار اصلاح طلبی است. زیرا اصلاح طلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن کریم مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است. البته هر امر به معروف و نهی از منکر لزوما مصداق اصلاح اجتماعی نیست ولی هر اصلاح اجتماعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر هست. پس هر مسلمان آشنا به وظیفه از آن جهت که خود را موظف به امر به معروف و نهی از منکر می داند نسبت به اصلاح اجتماعی حساسیت خاص دارد.
بسا افراد که از راه تقوای شخصی و الگو بودن عینی خودشان بزرگترین خدمت ها را کرده، در حالی که عملا از دخالت های اجتماعی بر کنار بوده اند. پس صالحان نیز مانند مصلحان ارزشمندند و خدمت کرده اند گو اینکه مصلح شمرده نشوند. در نهج البلاغه، علی (ع) نقش خود را از نظر فعالیت های اجتماعی به عنوان "مصلح" توضیح می دهد. امام حسین (ع) هم در مجمعی بزرگ که ایام حج از کبار صحابه در زمان معاویه تشکیل داد و سخنرانی مفصلی ایراد کرد که در تحف العقول مسطور است، در ضمن سخنانش همین جمله های پدر را آورد یعنی نقش خود را در فعالیت هایی که قصد آنها را داشت به عنوان "مصلح" بیان کرد.
امام حسین در وصیت نامه معروفش خطاب به برادرش محمد بن حنفیه نیز به کار خود عنوان "اصلاح" و به خود عنوان "مصلح" داد. در آنجا چنین نوشت: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی؛ قیام من قیام فردی جاه طلب یا کامجو یا آشوبگر و یا ستمگر نیست. در جستجوی اصلاح کار امت جدم به پا خاسته ام. اراده دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیرت جد و پدرم رفتار نمایم.» (مقتل خوارزمی 188/1)
دیگر در اینجا مسئله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتی مسئله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی کند. یعنی غیر از مسئله بیعت خواستن و امتناع من از بیعت، مسئله دیگری وجود دارد. اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند: «ما خرجت اشرا و لا بطرا» حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلال گری نبود، ظالم و ستمگر نبود، او یک انسان مصلح بود. «و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی...» «الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله، و هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت؛ بدانید که ناپاک پسر ناپاک مرا میان دو چیز قرار داده است. میان اسارت و ذلت. ولی ذلت از ما دور است. خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامان های پاک، ذلت را برای ما نمی پسندند.» (تحف العقول، ص 241) این روح از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسین بن علی (ع) متجلی بود.
به قول خودش جزء خون و حیاتش شده بود. امکان نداشت از حسین جدا شود. به موجب امر به معروف و نهی از منکر حسین یک مرد معترض و منتقد است، مردی است انقلابی و قیام کننده، یک مرد مثبت است. دیگر انگیزه دیگری لازم نیست. همه جا را فساد گرفته، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال شده است، بیت المال مسلمین در اختیار افراد ناشایسته قرار گرفته و در غیر راه رضای خدا مصرف می شود و پیغمبر اکرم (ص) فرمود: هر کس چنین اوضاع و احوالی را ببیند «فلم یغیر علیه بفعل و لا قول» و در صدد دگرگونی آن نباشد، در مقام اعتراض بر نیاید، «کان حقا علی الله ان یدخله مدخله» (تاریخ طبری، ج 4، ص 304) شایسته است (ثابت است در قانون الهی) که خدا چنین کسی را به آنجا ببرد که ظالمان، جابران، ستمکاران و تغییر دهندگان دین خدا می روند و سرنوشت مشترک با آنها دارد. به گفته جدش استناد می کند که در چنین شرایطی کسی که می داند و می فهمد و اعتراض نمی کند، با جامعه گنهکار خود سرنوشت مشترک دارد.
ما چنین اصل قطعی در اسلام داریم و وجود مقدس اباعبدالله (ع) به این اصل استناد کرده است و چنین می فهماند که: "فرضا مردم کوفه مرا دعوت نمی کردند، فرضا دستگاه یزید از من بیعت نمی خواست، من به موجب اصل امر به معروف و نهی از منکر ساکت نمی نشستم." حسین می خواست عمل کننده به آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»؛ «در حقیقت خدا حال (سرنوشت) قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.»(رعد/ 11) باشد، می خواست ابتکار را به دست گیرد، دست به تغییری در اوضاع اجتماع بزند، همان تعبیری که خودش از پیامبر اکرم (ص) به کار می برد: «فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله» چگونه عوض کند؟ چه تصمیماتی بگیرد؟ کارهای ساده را ما هم بلدیم انجام دهیم. خوب شدن ها در سطح مسائل ساده کار همه است. مثلا اسلام توصیه کرده است که به زیارت حاجی بروید. خوب، ما می رویم، چایی می خوریم، گزی می خوریم و بلند می شویم می آییم. یا توصیه کرده است تشییع جنازه کنید، در مجلس ختم شرکت کنید. اینها کارهای آسان اسلام است.
این کارهای ساده از عهده هر کسی بر می آید. اسلام همیشه با این کارها اداره نمی شود. موقعی هم می رسد که باید مثل حسین بن علی (ع) برخاست و حرکت کرد، مثل حسین بن علی (ع) قیامی کرد که نه تنها جامعه آن روز اسلامی را تکان بدهد بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شکل دیگری، شصت سال بعد به شکل دیگری، صد سال، پانصد سال بعد به شکل های دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده نهضت ها باشد.
این را می گویند: «یغیروا ما بانفسهم». ما بچه هایمان را دوست داریم. آیا حسین بن علی (ع) بچه های خود را دوست نداشت؟! مسلما او بیشتر دوست داشت. حضرت ابراهیم (ع) اینطور نبود که کمتر از ما اسماعیلش را دوست داشته باشد، خیلی بیشتر دوست داشت به این دلیل که از ما انسان تر بود و این عواطف، عواطف انسانی است. او انسان تر از ما بود و قهرا عواطف انسانی او هم بیشتر بود. حسین بن علی (ع) هم بیشتر از ما فرزندان خود را دوست می داشت. اما در عین حال او خدا را از همه کس و همه چیز بیشتر دوست می داشت، در مقابل خداوند و در راه خدا هیچکس را به حساب نمی آ ورد.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر والحافظون لحدودالله و بشرالمؤمنین»؛ «همان توبه کنندگان، عبادت پیشگان، ستایشگران، روزه داران، رکوع کنندگان، و سجده کنندگان، امرکنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر و پاسداران مقررات الهی اند. مؤمنان را مژده رسان.» (توبه/ 112) بعد از چند کلمه دیگر آمده «التائبون؛ بازگشت کنندگان به حق.» پس از توبه است که اینها پرستندگان خدا می شوند، خدا را می پرستند، غیر خدا را نمی پرستند، خدا حاکم بر وجودشان است، غیر از خدا حاکمی نیست، فقط امر خدا را می پذیرند، امر غیر خدا را نمی پذیرند، «الحامدون؛ اینها ستایشگرند» اما جز خدا موجود دیگری را ستایش نمی کنند. اصلا موجود دیگری را قابل مدح و ستایش و نیایش نمی دانند، تنها ستایشگر و نیایشگر خدا هستند. «السائحون؛ سیاحتگران» اسلام سیاحتی را که بشر در آن تفکر کند، تدبر کند، درس بیاموزد، توصیه می کند: «قل سیروا فی الارض» (انعام/ 11) این، درس و فکر است.
«السائحون؛ آن مطالعه کنندگان در تاریخ» آن مطالعه کنندگان در اوضاع اجتماع بشری، آن مطالعه کنندگان در قوانین خلقت، آنها که در مغز خود انبوهی از افکار و اندیشه های روشن دارند. بعد دو مظهر از عبادت را ذکر می کنند: «الراکعون الساجدون؛ آنها که در حال رکوع و سجود، خدای خود را تسبیح می کنند» در رکوع می گویند: «سبحان ربی العظیم و بحمده» در سجود می گویند: «سبحان ربی الاعلی و بحمده» آن سبحان ربی العظیم و بحمده گویان، سبحان ربی الاعلی و بحمده گویان، آنها «الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر»، با چنین روحی با چنین اندیشه هایی، با چنین توشه های معنوی، با چنین سرمایه معنوی، صلاحیت این را دارند که مصلح اجتماعی باشند، آنهایی که اول صالح شده اند بعد می خواهند مصلح باشند. آمر به معروف و ناهی از منکر یعنی مصلح. مگر ناصالح می تواند مصلح باشد؟!
آنان که اول خودشان را اصلاح کرده اند، اول خودشان را تادیب و تربیت کرده اند، می توانند مصلح باشند. امام علی (ع) می فرماید: «من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم؛ کسی که خود را در مقام پیشوایی و امام مردم قرار می دهد باید پیش از آنکه به تعلیم دیگران بپردازد به تعلیم خویش بپردازد و باید تأدیب کردن او به عملش پیش از تأدیب کردن به زبانش باشد. کسی که معلم و ادب کننده خویشتن است به احترام سزاوارتر است از کسی که معلم و مربی مردم است.» (نهج البلاغه، کلمات قصار 70)
یعنی آن کسی که خود را پیشوای مردم معرفی می کند، معلم و مربی مردم معرفی می کند، واعظ و خطیب مردم معرفی می کند، هادی و راهنمای مردم معرفی می کند، اول باید از خودش شروع کند، اول خودش را تعلیم بدهد، بداند که یک جاهل در اندرون خودش هست، اول به آن جاهلی که در درون خودش به نام نفس اماره هست تلقین کند و یاد بدهد. یک موجود تربیت نشده ای در درون خودش هست، اول خودش را تربیت و تادیب بکند، اول نفس خودش را موعظه کند، ملامت کند، از نفس خودش حساب بکشد، همینکه خودش را اصلاح و تهذیب کرد و صالح شد، آن وقت می تواند مدعی شود که من می توانم راهنما و هادی مردم باشم، واعظ مردم باشم، معلم مردم باشم، مودب و مربی مردم باشم، مصلح اجتماع باشم.
اینجا هم قرآن بعد از آنکه می گوید: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون» می گوید: «الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر» اینها هستند که در راه اشاعه خیر قدم بر می دارند، در راه مبارزه با شر و فساد قدم بر می دارند، و اینها هستند تنها کسانی که چنین صلاحیتی را دارند. «و بشر المؤمنین»، در اینجا به مومنین نوید و بشارت بده که اگر تائب، عابد، سائح، راکع و ساجد شدند و پس از آن آمر به معروف و ناهی از منکر شدند، آنگاه موفق خواهند شد. اما اگر همه آنها را داشتند، ولی امر به معروف و نهی از منکر را نداشتند، به جایی نخواهند رسید. اگر امر به معروف و نهی از منکر را داشتند، اما آمرین به معروف و ناهین از منکر، خودشان آلوده بودند و توبه فرمایان خود توبه کمتر کردند، باز هم به جایی نخواهند رسید.
نهضت حسینی ارزش اصلی خودش را از امر به معروف و نهی از منکر گرفته است. پس باید این اصل را شناخت که این اصل مگر چه اندازه اهمیت دارد که حسین بن علی (ع) خودش را در راه آن شهید می کند و شایسته است مثل حسینی در این راه قربانی شود.
امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام است. حسین بن علی (ع) در راه امر به معروف و نهی از منکر، یعنی در راه اساسی ترین اصلی که ضامن بقای اجتماع اسلامی است، کشته شد، در راه آن اصلی که اگر نباشد، دنبالش متلاشی شدن است، دنبالش تفرق است، دنبالش تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- نهضت های اسلامی در صد سال اخیر- صفحه 10-11

  2. مرتضی مطهری- حماسه حسینی جلد 2- صفحه 11-63

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/26924