نقش کفر و انکار در حبط و باطل نمودن اعمال خیر انسان

بحثی مطرح است که آیا کفر و عناد موجب‏ نابود شدن و از اثر افتادن عمل خیر می ‏گردد و مانند یک "آفت" آن را فاسد می ‏کند؟ به عبارت دیگر: آیا اگر از انسان عمل خیری با همه شرایط حسن فعلی و فاعلی صادر شود و از طرف‏ دیگر انسان در برابر حقیقت، خصوصا حقیقتی که از اصول دین به شمار می‏ رود لجاج ورزد و عناد به خرج دهد، در این صورت آیا آن عمل که در ذات خود خیر و ملکوتی و نورانی بوده و از جنبه بعد الهی و ملکوتی نقصی نداشته، به واسطه این لجاج و عناد و یا به سبب یک حالت انحرافی روحی دیگر نابود می‏ گردد یا نه؟ در اینجا مسأله "آفت" مطرح است.
ممکن است عملی، هم دارای حسن فعلی باشد و هم دارای حسن فاعلی، و به‏ تعبیر دیگر هم پیکر صحیح داشته باشد و هم روح و جان سالم، هم از وجهه‏ ملکی و طبیعت خیر باشد و هم از وجهه ملکوتی، ولی در عین حال از نظر ملکوتی به خاطر آفت زدگی تباه و پوچ گردد، همچون بذری سالم که در زمین‏ مساعد پاشیده می ‏شود و محصول هم می ‏دهد ولی قبل از اینکه مورد استفاده قرار گیرد دچار آفت می ‏گردد، ملخ یا صاعقه‏ ای آن را نابود می ‏سازد. قرآن کریم‏ این "آفت زدگی" را "حبط" می ‏نامد.
آفت زدگی اختصاص به کفار ندارد، در اعمال نیک مسلمانان نیز ممکن است پیش آید. ممکن است یک مسلمان مؤمن، در راه خدا و برای خدا به فقیر مستحقی صدقه بدهد و صدقه او مورد قبول واقع گردد ولی بعد آن را با منت گذاشتن بر او و یا با نوعی آزار روحی دیگر به او، نیست و نابود گرداند و تباه سازد.
قرآن کریم می ‏فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی؛ ای کسانی که ایمان آورده ‏اید صدقات خویشتن را با منت نهادن و آزار رساندن باطل نکنید.» (بقره/ 264) یکی دیگر از آفات اعمال خیر "حسد" است، چنانکه فرموده ‏اند: «ان الحسد لیأکل الحسنات کما تأکل النار الحطب؛ حسد ورزیدن اعمال خیر انسان را می ‏بلعد و می‏ خورد آنچنانکه هیزم، آتش را.» (بحارالانوار/ چاپ آخوندی/ ج 15، قسم سوم ص 132 - 133) یکی دیگر از آن آفات، "جحود" یعنی حالت "ستیزه گری" با حقیقت است. جحود یعنی اینکه آدمی حقیقت را درک کند و در عین حال با آن مخالفت کند. به عبارت دیگر: جحود این است که فکر و اندیشه به واسطه دلیل و منطق تسلیم‏ گردد و حقیقت از نظر عقل و چراغ اندیشه روشن گردد، اما روح و احساسات‏ خودخواهانه و متکبرانه سرباز زند و تسلیم نشود. روح کفر، ستیزه جویی و مخالفت ورزی با حقیقت در عین شناخت حقیقت است.
امام علی (ع) در تعریف اسلام می ‏فرماید: «الاسلام هو التسلیم؛ اسلام یعنی تسلیم حقیقت بودن.» (نهج البلاغه/ حکمت. 125) یعنی در جایی که منافع شخص، تعصب شخص، عادت شخص در مقابل حقیقت‏ قرار می‏ گیرد، آدمی خود را تسلیم حقیقت کند و از هر چه جز حقیقت است‏ صرف نظر کند. جحود یعنی حالت کافر ماجرایی، آنچنان حالتی که ابوجهل داشت، می‏ دانست که پیامبر اکرم (ص) در دعوت نبوت‏ راستگو است ولی چون حالت کافر ماجرایی داشت ایمان نمی ‏آورد. گاهی شنیده‏ می ‏شود که اشخاصی می‏ گویند ما حاضر هستیم به جهنم برویم ولی این کار را نکنیم یعنی اگر این مطلب حقیقت هم باشد ما حاضر نیستیم بپذیریم. تعبیرهای دیگر از قبیل سرقوز افتادن ، یک دنده بودن و امثال‏ اینها همه مبین همین صفت جحود است.
قرآن کریم وجود این صفت‏ زشت را در برخی از افراد بسیار عالی مجسم کرده است. می ‏فرماید: «و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من‏ السماء او ائتنا بعذاب الیم؛ و زمانی که گفتند خدایا اگر این حق است و از جانب تو است، پس، از آسمان سنگی بر سر ما بیفکن یا عذابی دردناک بر ما وارد ساز.» (انفال/ 32) قرآن چه تابلویی را مجسم کرده است! چگونه با نقل یک جمله روان‏ بیمار برخی از افراد بشر را نشان می‏ دهد! این انسان لجوج که گفتار او در این آیه نقل شده است به جای اینکه بگوید خدایا اگر این مطلب حق است و از جانب تو است پس قلب مرا مساعد کن که بپذیرم، می ‏گوید اگر حق است عذابی بر من نازل کن و مرا از بین‏ ببر که طاقت ندارم زنده بمانم و رو در روی حقیقت قرار گیرم. این حالت، حالت بسیار خطرناکی است هرچند در موضوعات کوچک باشد، و چه بسا بسیاری از ماها گرفتار آن باشیم.
فرض کنید طبیبی عالی مقام و یا مجتهدی عالی مقام و یا متخصص عالی مقام دیگری که‏ شهرت جهانی دارد در یک مسأله مربوط به فن خودش تشخیصی بدهد و نظر خود را ابراز دارد، بعد یک فرد گمنام، طبیب یا طلبه‏ ای جوان در همان مسأله‏ نظر مخالف بدهد و دلائل قطعی هم ارائه کند و طبق معمول بیخبر بمانند و نظر به شخصیت آن مقام عالی او را تصدیق کنند. در این حال اگر آن‏ متخصص مشهور تسلیم گفته آن طبیب یا آن طلبه جوان بشود یعنی اگر تسلیم‏ حقیقت گردد و اعتراف به اشتباه خویش کند، او واقعا مسلم است ، زیرا «الاسلام هو التسلیم»، و به وجهی می ‏توان گفت مصداق: «بلی من‏ یری الاسلام هو التسلیم»، و به وجهی می ‏توان گفت مصداق: «بلی من اسلم وجهه لله» آرى، هر کس خود را با تمام وجود تسلیم خدا کند. (بقره/ 112) است.
چنین شخصی از صفت پلید جحود مبراست. و اما اگر انکار ورزد و به خاطر حفظ حیثیت و شهرت خود با حقیقت‏ مبارزه کند، کافر ماجرا و جاحد است. اگر آن طبیب مثلا خیلی بی انصاف نباشد حرفش را بر نمی ‏گرداند ولی‏ عملش را بر می‏ گرداند. و اگر خیلی بی انصاف باشد عملش را هم بر نمی ‏گرداند و همان نسخه را می‏ دهد و مریض را می ‏کشد، بعد هم می‏ گوید بیمار خوب شدنی نبود. و همچنین یک عالم عالی مقام دیگر. عکس این حالت هم‏ بسیار اتفاق می‏ افتد. روایتی در کافی است که این حقیقت را روشن‏ می ‏کند: محمد بن مسلم می ‏گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که فرمود: «کل شی‏ء یجره الاقرار و التسلیم فهو الایمان، و کل شی‏ء یجره الانکار و الجحود فهو الکفر؛ هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد او ایمان‏ است و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد او کفر است.» (کافی/ ج 2 ص 387) پس کفر و جحود یعنی کافر ماجرایی کردن و عناد ورزیدن. از نظر قرآن مجید، کافر از آن جهت کافر خوانده شده است که‏ حالت عناد و انکار در عین ادراک کشف حقیقت در او هست، و همین حالت‏ است که موجب حبط است و آفت عمل خیر به شمار می ‏رود.
بنابراین خدای متعال‏ درباره اعمال کفار می‏ فرماید: مانند خاکستری است که باد تندی بر آن‏ بوزد و آن را از بین ببرد: «مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف؛ وصف حال کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیده اند این است که عمل های (خیر) آنها مانند خاکستری است که بادی سخت در روزی توفانی بر آن بوزد و همه را پراکنده سازد.» (ابراهیم/ 18) فرض کنیم پاستور، پی جویی علمی خویش را که منتهی به کشف میکروب‏ گردید برای خدا انجام داده است و منظورش احسان به خلق ، قربة الی‏ الله بوده است، کافی نیست که در نهایت امر مأجور عندالله باشد. اگر او دارای صفاتی از قبیل جحود و امثال آن بوده و نسبت به عقاید خویش‏ تعصب می‏ ورزیده است به طوری که اگر گفته می‏ شد مثلا دین مسیح (ع) برای تو یک دین جغرافیایی است، یک دین پدر و مادی است، آیا تحقیق کردی که‏ دینی بهتر و کامل تر از دین مسیح وجود دارد یا ندارد؟ او زیر بار نمی‏ رفت و می ‏گفت "نان، نان سنگک و دین، دین مسیح و حتی حاضر به‏ تحقیق و جستجو هم نمی ‏شد، البته تمام اعمال او هبا و هدر است، زیرا در این فرض، او "کافر ماجرا" بوده و کافر ماجرایی تمام کوشش انسان را نابود می‏ سازد، عمل انسان همراه با چنین حالتی همچون خاکستری است در معرض غارت تندباد.
ما نیز اگر با حق عناد داشته باشیم مشمول همین‏ فرمول کلی می‏ باشیم. آنچه از نظر واقع با ارزش است اسلام واقعی است و آن این است‏ که شخص قلبا در مقابل حقیقت تسلیم باشد، در دل را به روی حقیقت گشوده‏ باشد تا آنچه که حق است بپذیرد و عمل کند و اسلامی که پذیرفته است بر اساس تحقیق و کاوش از یک طرف، و تسلیم و بی تعصبی از طرف دیگر باشد. اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مکتوم‏ مانده باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب‏ نمی‏ سازد، او اهل نجات از دوزخ است. خدای متعال می‏ فرماید: «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا؛ ما چنین نیستیم که رسول نفرستاده (حجت تمام نشده) بشر را معذب‏ کنیم.» (اسراء/ 15) یعنی محال است که خدای کریم حکیم کسی را که حجت بر او تمام نشده است‏ عذاب کند. اصولیین مفاد این آیه را که تأیید حکم عقل است "قبح عقاب‏ بلا بیان" اصطلاح کرده ‏اند، می‏ گویند تا خدای متعال حقیقتی را برای بنده‏ ای‏ آشکار نکرده باشد زشت است که او را عذاب کند.
 


Sources :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 270-269 و 295-288

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/26965