نظرات مختلف درباره رابطه عدل الهی با جبر و اختیار

بحث جبر و اختیار، خود به خود بحث عدل را به میان آورد زیرا رابطه مستقیمی است میان اختیار و عدل از یک طرف و جبر و نفی عدل از طرف دیگر، یعنی تنها در صورت اختیار است که تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه، مفهوم و معنی پیدا می کند. اگر انسان، آزادی و اختیار نداشته باشد و در مقابل اراده الهی و یا عوامل طبیعی، دست بسته و مجبور باشد، دیگر تکلیف و پاداش و کیفر، مفهوم خود را از دست می دهد.

برخورد متکلمین درباره رابطه عدل با جبر و اختیار

پیرامون بحث عدل متکلمین اسلامی دو دسته شدند، دسته ای که از همان ابتدا معتزله نامیده شدند طرفدار عدل و اختیار و دسته دیگر یعنی گروه اهل حدیث که بعدها اشاعره نامیده شدند طرفدار جبر و اضطرار گردیدند. البته منکران عدل، صریحا نگفتند که منکر عدل الهی هستیم زیرا قرآن کریم که هر دو دسته، خود را حامی آن می دانستند با شدت، ظلم را از خداوند نفی و عدل را اثبات می کند.
سایر متکلمین -و در حقیقت شخصیت های برجسته متکلمین- منطق اشاعره درباره عدل الهی را سخت طرد و تحقیر کرده اند. آنان نه نفی فاعلیت از غیر خدا کرده اند و نه با دستاویز توحید افعالی، ظلم بشری را نفی نموده اند. متکلمان غیر اشعری یعنی شیعی و معتزلی عدل را به عنوان حقیقتی واقعی در جریانات عالم، قطع نظر از انتساب و عدم انتساب جریانات به خداوند، مورد قبول قرار داده و قائل به حسن و قبح عقلی و ذاتی شده اند.

عدل الهی از نظر اشاعره

آنها عدل الهی را به گونه ای خاص تفسیر کردند، گفتند: عدل، خود حقیقتی نیست که قبلا بتوان آن را توصیف کرد و مقیاس و معیاری برای فعل پروردگار قرار داد. اساسا معیار و مقیاس برای فعل الهی قرار دادن نوعی تعیین تکلیف و وظیفه و تحدید و تقیید مشیت و اراده برای ذات حق محسوب می شود. مگر ممکن است برای فعل حق، قانونی فرض کرد و آن قانون را حاکم بر او و فعل او قرار داد؟ همه قوانین، مخلوق او و محکوم اوست و او حاکم مطلق است. هر نوع محکومیت و تبعیت، بر ضد علوم و قاهریت مطلق ذات اقدس الهی است. معنی عادل بودن ذات حق، این نیست که او از قوانین قبلی به نام قوانین عدل پیروی می کند، بلکه این است که او سر منشأ عدل است، آنچه او می کند عدل است نه اینکه آنچه عدل است او می کند. عدل و ظلم، متأخر و منتزع از فعل پروردگار است. عدل، مقیاس فعل پروردگار نیست، فعل پروردگار، مقیاس عدل است. "آنچه آن خسرو کند شیرین بود."

عدل الهی از نظر معتزله

معتزله که طرفدار عدل بودند گفتند: عدل، خود حقیقتی است و پروردگار به حکم اینکه حکیم و عادل است کارهای خود را با معیار و مقیاس عدل انجام می دهد. ما آنگاه که به ذات افعال نظر می افکنیم، قطع نظر از اینکه آن فعل، مورد تعلق اراده تکوینی یا تشریعی ذات حق قرار دارد یا ندارد، می بینیم که برخی از افعال در ذات خود با برخی دیگر متفاوت است، برخی افعال در ذات خود عدل است، مانند پاداش به نیکوکاران و برخی در ذات خود، ظلم است مانند کیفر دادن به نیکوکاران و چون افعال در ذات خود با یکدیگر متفاوتند و ذات مقدس باری تعالی خیر مطلق و کامل مطلق و حکیم مطلق و عادل مطلق است کارهای خود را با معیار و مقیاس عدل انتخاب می کند.

عدل الهی از نظر حکمای اسلامی

از نظر حکمای الهی اسلامی، عدل به عنوان حقیقتی واقعی تفسیر می شود بدون آنکه مستلزم این باشد که ذات اقدس الهی محکوم یک جبر و یک قانون بوده باشد و بر قاهریت علی الاطلاق ذات باری (خداوند)، خدشه ای وارد آید. حسن و قبح عقلی نیز به گونه ای دیگر تفسیر شد، از حوزه معقولات نظری که ارزش کشف و ارائه حقیقت دارد خارج گردید و جزء اندیشه های ضروری عملی اعتباری قرار گرفت و به همین دلیل به هیچ وجه به عنوان معیار و مقیاس برای افعال باری تعالی پذیرفته نشد.
حکما بر خلاف متکلمین هرگز از این مفاهیم در سطح معارف ربوبی استفاده نکردند. مسئله غایت و غرض نیز پس از تقسیم غایت به غایت فعل و غایت فاعل و اینکه مفهوم حکمت درباره باری تعالی مساوی است با مفهوم عنایت و ایصال اشیاء به غایات آنها، تکلیف روشنی پیدا کرد. از نظر حکما هر فعلی غایتی دارد و ذات اقدس الهی غایت کل یعنی غایة الغایات است، اشیاء همه از او و به سوی او است «و ان الی ربک المنتهی؛ و این که پایان (کار) به سوی پروردگار توست.» (نجم/42)

عدل الهی در اندیشه صاحب بن عباد

صاحب بن عباد یکی از برخوردار ترین و متنعم ترین مردم جهان بود که در حمایت شدید از اصل عدل بر آمد، وی وزیر برخورداری است و از این نظر کمتر نظیر دارد. او اولا بر خلاف اکثر وزرا که سری سالم به گور نمی برند و عاقبت مغضوب بالاتر از خود می گردند، تا آخر عمر وزیر باقی ماند و تشییع جنازه تاریخی کم نظیری چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت از او شد. ابن خلکان می گوید: "هیچکس مانند صاحب بن عباد خوشبختی و خوش شانسی زمان حیات و بعد از ممات را توأم با یکدیگر جمع نکرد." صاحب بن عباد که هم وزیر بود و هم عالم، زندگی را مانند هم طبقه های خودش از وزرا در کمال کامرانی گذرانید و بر عکس آنها که منفور از دنیا می روند و با رفتنشان نامشان هم می رود، خوشنام و محبوب باقی ماند و مردنش مانند هم طبقه های دیگرش یعنی علما صورت گرفت که غالبا عمری را به گمنامی و محرومیت به سر می برند و شهرت و محبوبیت و احترامشان از وقت مردن آغاز می شود. صاحب بن عباد، علاوه بر اینکه تا آخر عمر در پست وزارت باقی ماند و علاوه بر اینکه خوش نامی علما را نیز برای خود تحصیل کرد، از یک مزیت فوق العاده دیگر نیز برخوردار بود و آن اینکه می گویند تنها وزیر تاریخ است که پدر و جدش نیز وزیر بوده اند و سه نسل متوالی، وزارت را از یکدیگر به ارث بردند. نام خودش اسماعیل و نام پدرش عباد و نام نیایش عباس است. شعرا در باره اش گفتند:
ورث الوزارة کابر عن کابر *** موصولة الاسناد بالاسناد
یرث عن العباس عباد وزا *** رته و اسماعیل عن عباد
«وزارت را بزرگی از بزرگی پی در پی به ارث برده اند. عباد وزارتش را از عباس و اسماعیل نیز از عباد به ارث برده است.»
صاحب بن عباد با همه این برخورداری ها و تنعم ها از طرفداران جدی اصل عدل است و به آن افتخار می کند، می گوید:
لو شق عن قلبی یری وسطه *** سطران قد خطا بلا کاتب
العدل و التوحید فی جانب *** وحب اهل البیت فی جانب
یعنی اگر قلب من شکافته شود، در میان آن، دو سطر دیده می شود که بدون نویسنده نگارش یافته است: عدل و توحید در یک طرف و محبت اهل البیت در طرف دیگر. در عدل فقهی نیز عینا نظیر اینها را می بینیم.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- مقدمه صفحه 15-16 و 32 و 45 و 62

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/2718