تشیع و تصوف در گفتگوی علامه طباطبایی و هانری کربن

سؤال هانری کربن
شایسته است که درباره روابط بین تشیع و تصوف، تحقیقاتی صورت گیرد، بلکه بهتر این است که روش زندگی صوفیان را کنار گذاشته و بیشتر جهان شناسی و معادشناسی آنان را در نظر گیریم.

پاسخ علامه طباطبایی
به طور کلی می توان گفت که رابطه مخصوصی میان اصل دین (به معنی قول به الوهیت و خضوع به عالم غیب) و طریقه تصوف، موجود است و از همین جهت است که متصوفه در میان همه طوایف دینی جهان، حتی بودایی ها و برهمایی ها پیدا می شوند.
هر طایفه که از یک راهی، زمام هستی اجزای این جهان پهناور را به دست عالمی ما فوق طبیعت سپرده و برای مقام آفریدگار جهان، کرنش می نمایند، عده ای از آنها به امید پی بردن به اسرار پس پرده غیب، به مجاهدات و ریاضات پرداخته و از لذایذ مادی و شهوات نفسانی چشم پوشیده و به تخلیه و تجرید نفس پرداخته اند و این همان تصوف است، اگرچه در میان هر طایفه، به اسم مخصوصی نامیده می شود.
طبعا این روش در اسلام نیز خودنمایی کرده و نشو و نمایی نموده است و جمعیت قابل توجهی از عالم تسنن و همچنین از عالم تشیع این راه را رفته اند. چیزی که هست این است که چنان که روشن شد، طریقه تصوف را نباید مذهب خاصی در ردیف سایر مذاهب گذاشت، مثلا گفته نمی شود که مذاهب تسنن، اشعریت و اعتزال و تصوف و غیر آنها است، بلکه هر یک از مذاهب اسلامی، صوفی و غیر صوفی دارد.
تقسیم حقیقی، چنانکه سابقا اشاره نمودیم، این است که برای نایل شدن به واقعیات و حقایق هستی که ادیان و مذاهب به سوی آنها دعوت می کنند، سه راه تصور شده است: راه ظواهر بیانات دینی، که حقایق را در لفافه دعوت ساده حفظ نموده است. و راه استدلال عقلی با منطق فکری که راه تفکر فلسفی است، و راه تصفیه نفس و مجاهدات دینی که راه عرفان و تصوف است.
البته چنان که از بیانات گذشته روشن شد، همه طبقات دینی همه این طرق را نمی پذیرند، ولی نظر ما معطوف به جنبه انتقاد و مناقضه نبوده و به نفع یا ضرر مذهبی از این مذاهب، یا طریقی از این طرق، قضاوت نکرده و مقصد دیگری داریم.
مطالب زیادی در تألیفات و آثار متصوفه یافت می شود که از جهاتی خالی از موافقت با مذاق شیعه نیست و یکی از آنها همان موضوع "قطب" می باشد که در متن سؤال، درج شده است. اینان می گویند: در هر عصری از اعصار، وجود یک شخصیت انسانی لازم است که حامل حقیقت ولایت بوده و عالم هستی به وی قیام داشته باشد.
این شخصیت قطبی، منطبق است به همان که شیعه به عنوان امام وقت، اعتقاد به وجود و لزومش دارد، اگرچه اینان غالبا به قطب سلسله ارشاد تطبیق می کنند (و در عین حال، ثبوت حقیقت قطبی، مستند به کشف است و انطباقش به شیخ طریقت، مستند به فکر و استدلال، و این بحثی است طولانی که در غیر این مورد باید استیفا شود.)
بنا بر آنچه گذشت، متصوفه اهل سنت را نظر به مطالبی که در دست دارند، اصطلاحا شیعه نمی توان نامید، ولی مطالب زیادی از مواد مذهب تشیع را در دست داشته و بنای روشن آنها روی آن گذاشته شده است. چیزی که بیشتر از همه، قابل توجه و تعمق است، این است که عموم سلسله های تصوف، خود را با کثرتی که دارند (به استثنای یکی) به امام اول شیعه علی بن ابیطالب (ع) نسبت داده و سرسپردگی خود را به حضرتش ارتباط و اتصال می دهند.
 


Sources :

  1. محمدحسین طباطبایی- شیعه- صفحه 71-69

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/27345