باب تزاحم و تطبیق قوانین شریعت با مقتضیات زمان

در مباحث فقهی تزاحم در تطبق قوانین شریعت بر موارد خاص بسیار مهم است. مثلا اینکه گاهی یک شی‏ء در آن واحد هم واجب می‏شود هم حرام و این تناقض هم نیست، تزاحم است، یعنی از نظر واضع قانون تناقض نیست‏، از نظر آن کسی که می‏ خواهد عمل کند تزاحم است، یعنی امکان عمل از او گرفته می‏شود، تکلیف عمل باید روشن شود، مثل اینکه می‏ گوید تصرف در مال‏ غیر بدون اذن و رضای او حرام است و می‏ گوید نجات یک انسان که مشرف به‏ هلاکت است واجب است. این دو حکم را به صورت کلی بیان می‏ کند، یک جا شما در مقابل این دو قرار می‏ گیرید: از یک طرف در مقابلتان تصرف در مال غیر بدون رضایت و اذن او واقع شده که حرام است، و از طرف دیگر نجات دادن کسی که نجات دادنش واجب است قرار گرفته که واجب است و این واجب را فقط وقتی می ‏توانید انجام دهید که آن حرام را مرتکب بشوید، یعنی مثلا وارد زمین غصبی شوید تا غریق را نجات بدهید.
مثال دیگر: بدون‏ شک لمس بدن نامحرم حرام است فرض کنید شما در کنار دریا قرار گرفته‏ اید و می ‏بینید زنی دارد غرق می ‏شود در اینجا یکی از دو کار را می‏ توانید انجام دهید: اگر بخواهید رعایت آن اصل را بکنید که لمس کردن بدن‏ زن نامحرم حرام است، نباید دست به بدن این زن بزنید، ولی اگر بخواهید او را نجات بدهید، باید بدن او را لمس کنید آیا اسلام دو قانون متناقض‏ جعل کرده؟ هم گفته است لمس بدن زن نامحرم حرام است و هم گفته نجات‏ دادن او واجب است؟ نه آیا حتما باید در متن اسلام استثنایی باشد؟ استثنا هم لازم‏ نیست گفته آن واجب است و این حرام حال تکلیف من چیست؟ می‏ گوید اینجا تو ببین از این دو که یکی حرام است و یکی واجب، کدام یک مهمتر است؟ این را استنباط کن، اجتهاد کن، ببین کدام یک از اینها از نظر من مهم تر و بزرگ تر است؟ مهم تر را بگیر و کم اهمیت تر را رها کن در اینجا اگر شما بگویید "چون لمس بدن نامحرم حرام است من دست نمی‏زنم"، می‏ گوید خلاف شرع مرتکب شدی، اینجا بر تو واجب بوده که این حرام را مرتکب‏ بشوی، چون حرامی است که در مسیر یک واجب مهم تر قرار گرفته است مسئله‏ باب تزاحم بسیاری از مشکلات را حل می‏کند، یعنی اسلام قوانین خودش را روی اصول و حیثیات و عناوین قرار داده نه روی افراد، و گاهی عناوین‏ در یک جا با یکدیگر جمع می‏ شوند و تزاحم پیدا می‏ کنند و بعد هم خودش‏ این مطلب را گفته که «اذا اجتمعت حرمتان طرحت الصغری للکبری؛ وقتی که دو حرمت جمع شد، باید کوچک تر به خاطر بزرگتر رها شود» از اینجا معلوم می‏شود که گاهی ممکن است تکلیف‏ مردم در دو زمان فرق بکند، در یک زمان یک امر حرام باشد، یا در یک‏ شرایط و در یک مکان یک امر حرام باشد، همان چیز در زمان دیگر و در شرایط دیگر حلال و گاهی واجب باشد، برای اینکه در آن زمان که حرام بود، حکم اولی اش این بود که حرام است، در زمان دیگر و در شرایط دیگر حلال‏ یا واجب شد، برای این که در این زمان با امور دیگری مواجه شده که آن‏ امور از نظر اسلام اهمیت بیشتری دارند مجتهد زمان پیش فتوا می‏ داد که فلان چیز حرام است، مجتهد زمان بعد همان چیز را با در نظر گرفتن شرایط جدید، فتوا می ‏دهد که واجب است.

تزاحم مصلحت فرد با مصلحت اجتماع
از جمله موارد باب تزاحم، مواردی است که مصلحت فرد -یعنی حکمی که‏ به خاطر مصلحت فرد است- با مصلحت اجتماع تزاحم و تعارض پیدا می‏کند (البته در همه موارد این طور نیست، ولی گاهی پیش می ‏آید که مصلحت فرد با مصلحت جمع تعارض پیدا می‏کند) خیلی واضح است: برای اسلام همه فردها علی السویه هستند، ولی وقتی که پای مصلحت یک فرد در میان است یا مصلحت جمع، بدیهی است که آن جمع، همین فرد است به علاوه هزارها یا میلیون ها نفر افراد دیگر، یعنی مصلحت فرد در آنجا هزارها یا میلیون ها برابر شده است (در اینجا) فرد را فدای جمع می‏کند.
در کتاب طاعون آلبر کامو مباحثه ای است میان کامو و سارتر، کامو مدعی‏ است در جنگ ها بی گناهان به هیچ وجه نباید کشته شوند و لو به این عنوان‏ که کشتن اینها مقدمه ای است برای خاموش کردن یک فتنه بزرگتر و سارتر مدعی است که نه، در جایی که یک بی گناه، وسیله قرار گرفته در دست‏ یک عده جنایتکار و ما اگر بخواهیم رعایت بی گناهی آنها را بکنیم، دست‏ جنایتکاران را بازتر کرده ایم، اینجا رعایت آن بی گناه کمک به آن‏ جنایتکار است و خودش نوعی جنایت کاری است.
این مسئله در اسلام به این شکل مطرح است که اگر دشمنی مهاجم که برای جامعه اسلامی خطر دارد، می ‏خواهد حمله کند و آثار حمله اش هم پیش بینی می‏شود که اگر بیاید چه آثار سوئی دارد، برای‏ اینکه مانع دفاع و حمله ما بشود به عده ای از مسلمان هایی که در دست او اسیرند -که بدون شک بی گناه هستند- تترس (تترس از ماده "ترس" است و "ترس" یعنی سپر) کرده باشد (همین کاری که در قدیم هم معمول بوده) یعنی آنها را سپر قرار داده باشد و در پیشاپیش خودش حرکت بدهد که اگر دشمن بخواهد تیراندازی کند یا شمشیر بزند، مجبور است اول مسلمان ها را بکشد تا بعد به آنها دست پیدا کند، اینجا مسلمانان در محظور قرار می‏ گیرند، یا باید به خاطر این مسلمان هایی که سپر قرار گرفته اند دست از دفاع بکشند و به دشمن این امکان را بدهند که بیاید حمله کند و ده برابر این مسلمان ها را بکشد و صد برابر اینها صدمه به عالم اسلام وارد کند و یا برای اینکه جلوی دشمن را بگیرند و او را از بین ببرند، حمله کنند و مقدمتا همان مسلمان های بی گناهی را که سپر قرار گرفته اند بکشند تا بتوانند به آنها دسترسی پیدا کنند.
اینجا تکلیف چیست؟ درست همان مسئله ای که میان کامو و سارتر مطرح‏ است در کتاب جهاد مطرح است فقها در آنجا هیچ اختلافی ندارند (یعنی‏ کامو در آنجا طرفدار ندارد، همه، نظریه سارتر را دارند)، گفته اند اگر خطری که از دشمن پیش بینی می ‏شود، مهم تر و عظیم تر است از ضرر کشتن‏ این مسلمان ها، باید این مسلمان ها را کشت و آنها شهید در راه خدا هستند، جزو مجاهدین در راه خدا شمرده می‏ شوند و شهیدی هستند که به عمد به دست‏ خود مسلمان ها کشته شده اند اینجاست که دو حرمت با یکدیگر تزاحم پیدا می‏کنند: حرمت کوچک تر و حرمت بزرگ تر و حرمت کوچک تر فدای حرمت‏ بزرگ تر می‏شود.

تشریح میت مسلمان برای تحقیقات علمی
مسئله دیگری که امروز مطرح است و خیلی هم سؤال می‏ کنند و فقها هم جواب مثبت به آن می‏دهند (این است که) می‏ گویند: "آیا تشریح میت مسلمان جایز است یا جایز نیست؟" مسئله به این صورت‏ مطرح است: از یک طرف ما می‏ دانیم که اسلام برای بدن میت مسلمان احترام‏ قائل است و می‏ گوید هیچ چیزی که بی احترامی به آن باشد، نباید واقع شود و تسریع در تجهیزش هم واجب است و هر چه زودتر باید دفنش بکنند، ولی‏ از طرف دیگر تشریح برای تحقیق علمی و درس برای دانشجو جزو ضروریات‏ شناخته می‏شود و این هم امری است که از نظر اسلام لازم و واجب است، اینجا چه باید کرد؟ آیا به خاطر احترام میت مسلمان، باید تشریح بدن‏ مسلمان را تحریم کرد یا به خاطر ضرورت تشریح در طب، باید تشریح میت‏ مسلمان را -که همیشه فقها گفته اند حرام است- تجویز کرد؟ جوابی که فقها داده اند، خیلی روشن است گفته اند در صورتی که‏ امکان تشریح بدن غیر مسلمانی باشد و نیازی به تشریح بدن مسلمان نباشد و این نیاز به آن شکل رفع می‏شود، البته بدن غیر مسلمان را تشریح کنند و اگر آن نیاز رفع نمی‏شود، باید بدن مسلمان را تشریح کنند باز می‏ گویند مسلمان "مجهول الهویه" را بر مسلمان "معلوم الهویه" مقدم بدارند، از مجهول الهویه ها انتخاب کنند چون اگر اهانتی هم هست، به یک‏ مجهول الهویه هم نداریم، حتما از معلوم الهویه ها باید استفاده کنیم باز می ‏گویند: افرادی که شخصیتشان در میان دیگران یک شخصیت اسلامی است -مثل علما و مراجع تقلید- بدن غیر او را بر او مقدم بدارند.
همه اینها مسئله باب تزاحم است، و این خودش باب بسیار وسیعی است گو اینکه خوب عمل نمی‏شود، یعنی یک وظیفه بزرگ برای‏ مجتهدین، آشنایی با موضوعات است، فقیه اگر با موضوعات آشنا نباشد، اهمیت ها را درک نمی‏ کند، وقتی که اهمیت ها را درک نکند، بسا هست که‏ پافشاری می‏کند روی موضوع کوچک تر و موضوع بزرگ تر را از دست می‏دهد ولی‏ اسلام این راه را جلوی پای او گذاشته است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان جلد 2- صفحه 16-19

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/27541