فلسفه وجود نبوت در جامعه

عقل معاش -که عقل عملی نیز نامیده می شود، یعنی شعوری که به وسیله آن، زندگی خود را اداره می کنیم- به ما اجازه می دهد که از هر چیز که قابل استفاده است به نفع زندگی خود استفاده نماییم، از فضا، از هوا، از زمین، از دریا، از صحرا، از چوب، از آتش، از آب بهره برداریم، از گیاهان و از تخم آن ها، از درختان و میوه و برگ و چوب آن ها، از حیوانات و گوشت و شیر و پوست و پشم آن ها برخوردار شویم. هم چنین در اثر نیازمندی فراوانی که داریم از فعالیت همنوعان دیگر به سود خود بهره برداری کنیم.
فرمان همه این تصرفات و استفاده ها را همان عقل و شعور زندگی برای ما صادر کرده و جواز آن را امضا نموده و از این جهت است که اگر کسی از ما بپرسد: چرا هنگام گرسنگی غذا می خورید؟ یا وقت تشنگی آب می نوشید؟ یا چرا از هوا تنفس می کنید؟ پرسش هایی خنده دار خواهد بود. ولی در اولین دفعه که به منظور استفاده از کار و کوشش همنوعان خود با آنان تماس می گیریم، حس می کنیم که آنان نیز مانند ما می باشند، همان طور که ما می خواهیم از نتیجه فعالیت آنان بهره مند شویم، ایشان نیز می خواهند که از فعالیت ما استفاده کنند و چنان که ما حاضر نیستیم نتیجه فعالیت خود را به رایگان به آن ها بدهیم، ایشان نیز حاضر نیستند آنچه در دست دارند بی جهت در اختیار ما بگذارند. این است که ناگزیر به مسئله اجتماعی تعاونی تن در می دهیم و به همنوعان خود در رفع نیازمندی های زندگی شان کمک می کنیم تا در برابر آن به ما کمک کنند. در اثر همین احتیاج و ضرورت، افراد انسان گرد هم آمده، از یاری همدیگر استفاده می کنند و در حقیقت، کار و کوشش افراد روی هم ریخته می شود سپس هر کس به اندازه موقعیت و فعالیت اجتماعی خود از آن بهره می برد.

اجتماع، قانون و مقررات می خواهد
چنان که گفته شد، انسان از راه ناچاری زیر بار اجتماع تعاونی می رود وگرنه به حسب طبع اولی، منافع زندگی خود را می خواهد و بس. از این جا است که هر وقت فرصت به دست آورد به منافع دیگران تعدی می کند، بی این که از منافع خود چیزی به ایشان داده تعادل را برقرار سازد، به همین سبب در هر جامعه باید قوانین و مقرراتی حکومت کند که با رعایت آن ها ارزش اجتماعی افراد محفوظ بماند و از تعدی آنان جلوگیری شود و این قوانین و مقررات باید از ناحیه اتفاق افراد یا اکثریت ایشان مورد پذیرش قرار گیرد، تا هر کس به وظیفه خصوص و عمومی خود آشنا گردد.

ریشه تکوینی قوانین و مقررات
قوانین و مقررات، وظایفی است که برای حفظ مصالح زندگی نوع، وضع شده است و از این جهت ارزش آن ها ارزش اجتماعی است نه ارزش طبیعی و تکوینی، یعنی مانند قوانینی که در طبیعت حکومت می کند خود به خود تاثیر ندارند، بلکه اگر افراد جامعه آن ها را اجرا کردند جریان پیدا می کنند وگرنه یک افسانه بی اثر خواهند بود.
در عین حال، این قوانین و مقررات اجتماعی، بی ارتباط به طبیعت و تکوین نیستند و ریشه تکوینی دارند و از فطرت و احتیاج طبیعی انسان سرچشمه می گیرند، یعنی آفرینش، انسان را طوری ساخته که خواه ناخواه یک سلسله افکار اجتماعی را به وجود آورده، مورد استفاده قرار می دهد و زندگی تکوینی خود را با آن ها تطبیق داده، به هدف های وجودی خود می رسد.

هدایت تکوینی به سوی قوانین زندگی
ما می دانیم خدای متعال به حسب عنایت کامله و مهربانی بی پایان خود، هر نوع از انواع آفرینش را به هدف های وجودی اش می رساند و نوع انسان نیز از این قانون کلی مستثنا نیست، پس باید خدای متعال انسان را به یک سلسله قوانین و مقررات -که راه و رسم زندگی اش را تشکیل می دهد- هدایت فرماید که مصالح و منافع انسان به وسیله عقل به آن ها تامین شود و برای حصول آن، تنها رهبری عقل کافی نیست، زیرا عقل گاهی در درک خود خطا می کند و بیش تر اوقات در اثر عادت و تقلید و صفاتی که به ارث می برد مغلوب هوا و هوس شده، انسان را به هلاکت می کشاند، زیرا عقل، انسان را به قانون سود طلبی و نفع جویی رهبری می کند و اگر برای دیگران حقوقی در نظر می گیرد و از قانون عمومی پیروی می نماید از راه ناچاری و برای تامین منابع شخصی خود او است و از این جهت است که غالبا مردمی که به اوج قدرت می رسند و حریف و معارضی در برابر خود نمی بینند از هر قانون و حکمی سرباز می زنند و منافع دیگر آن را به خود اختصاص داده، حقوق حقه آن را پایمال می سازند.
پس باید خدای متعال مردم را به سوی راه رسم زندگی از طریقی هدایت فرماید که از هر گونه خطا و لغزش مصون باشد و آن، طریقه نبوت است و آن این است که خدای متعال جز راه فکر، از راه دیگری (راه وحی) به برخی از بندگان خود سلسله معارف و احکامی را تعلیم کند که به کار بستن آن ها بشر را به سوی سعادت واقعی رهبری نماید.

نتیجه بحث
از بیان گذشته به دست آمد که خدای متعال باید با تعلیم غیبی، برخی از بندگان خود را به معارف و قوانینی که ضامن سعادت بشر می باشد آگاه ساخته، به سوی آنان بفرستد. انسانی که حامل پیام های خدایی است «پیامبر و فرستاده خدا» نامیده می شود و مجموع پیام هایی را که از پیش خدا به سوی مردم آورده «دین» می گویند.
و نیز روشن شد که معارف دینی و قوانین الهی که از مصدر جلال صادر می شود، باید درست و دست نخورده و تغییر نیافته به دست مردم برسد، یعنی پیامبر خدا در فرا گرفتن وحی الهی خطا نکند و در نگه داری آن گرفتار فراموش کاری و لغزش نشود و در رسانیدن آن به مردم اشتباه یا خیانت نکند، زیرا هدایت مردم به معارف لازمه و قوانین زندگی جزو سازمان آفرینش می باشد و یکی از مقاصد خلقت انسان است و هرگز خلقت و آفرینش در پیمودن راه خود خطا و لغزش نمی پذیرد. مثلا نمی شود که دستگاه آفرینش از راه تناسل انسان، سنگ یا گیاه به وجود آورد یا از راه رویانیدن دانه گندم، حیوان پیدا شود یا چشم انسان مثلا با وضع فعلی و فعالیت ویژه خود، کار معده را بکند یا گوش، کار قلب را انجام دهد. و از همین جا معلوم می شود که پیامبران خدا باید معصوم باشند، یعنی کاری را که خود واجب می دانند، ترک نکنند و کاری را که خود گناه می دانند، انجام ندهند، زیرا ما گروه انسان با وجدان خود می دانیم کسی که به گفته خود عمل نکند، در حقیقت به درستی و راستی آن معتقد نیست، در این صورت، اگر پیامبر مرتکب گناه شود و حتی اگر بعدا اظهار توبه و ندامت نیز نماید، دل ما صاف نخواهد شد و در هر حال، مقصد تبلیغ لنگ خواهد ماند.
خدای متعال در کلام خود می فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا * الا من ارتضی من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلقه رصدا* لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم؛ خدا است که غیب را می داند و به غیب خود احدی را مسلط نمی سازد، مگر کسان پسندیده ای از فرستادگان خود را، خدای متعال راه وحی (پیام های خود) را از هر آسیب و گزندی نگهبانی می کند تا روشن شود که فرستادگان او پیام هایش را دست نخورده و تغییر نپذیرفته به مردم رسانیده اند.» (جن/ 26-28)


Sources :

  1. سید محمد حسین طباطبایی- اصول عقاید و دستورات دینی 1-4، صفحه 119-122

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/27599