قصاص و مسائل پیرامون آن در قرآن

قصاص از ماده "قص" (بر وزن سد)، به معنى جستجو و پى گیرى از آثار چیزى است و هر امرى که پشت سر هم آید عرب آن را "قصه" مى گوید و از آنجا که قصاص، قتلى است که پشت سر قتل دیگرى قرار مى گیرد این واژه در مورد آن به کار رفته است. خداوند در قرآن در مورد حکم قصاص و مسائل دیگر آن می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلى الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثى بالأنثى فمن عفی له من أخیه شی ء فاتباع بالمعروف و أداء إلیه بإحسان ذلک تخفیف من ربکم و رحمة فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب ألیم، و لکم فی القصاص حیاة یا أولی الألباب لعلکم تتقون» (بقره/آیه 178-179)؛ «اى افرادى که ایمان آورده اید، حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر کسى از ناحیه برادر دینى خود مورد عفو قرار گیرد و حکم قصاص او تبدیل به خونبها گردد، باید از راه پسندیده پیروى کند و در طرز پرداخت دیه، حال پرداخت کننده را در نظر بگیرد و قاتل نیز به نیکى دیه را به ولى مقتول بپردازد و در آن مسامحه نکند، این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگار شما و کسى که بعد از آن تجاوز کند عذاب دردناکى خواهد داشت و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است اى صاحبان خرد، تا شما تقوى پیشه کنید».

عادت عرب جاهلى بر این بود که اگر کسى از قبیله آنها کشته مى شد تصمیم مى گرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند، و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند به خاطر کشته شدن یک فرد تمام طائفه قاتل را نابود کنند آیه فوق نازل شد و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد. این حکم اسلامى، در واقع حد وسطى بود میان دو حکم مختلف که در آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم مى دانستند و چیزى جز آن را مجاز نمى شمردند و بعضى تنها دیه را لازم مى شمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضایت اولیاى مقتول، و دیه را به هنگام رضایت طرفین قرار داد. در این آیات ابتدا از مساله حفظ احترام خونها که مساله فوق العاده مهمى در روابط اجتماعى است آغاز مى کند و خط بطلان بر آداب و سنن جاهلى مى کشد، مؤمنان را مخاطب قرار داده چنین مى گوید: اى کسانى که ایمان آورده اید حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است. قرآن گاهى از دستورات لازم الاجراء با جمله کتب علیکم بر شما نوشته شده تعبیر مى کند، از جمله در آیه فوق. این تعبیر اهمیت و تاکید مطلب را روشن مى کند، زیرا همیشه مسائلى را مى نویسند که از هر نظر قطعیت پیدا کرده و جدى است. همان گونه که در شان نزول اشاره شد این آیات در مقام تعدیل زیاده روی است که در جاهلیت در مورد قتل نفس انجام مى گرفت و با انتخاب واژه قصاص نشان مى دهد که اولیاء مقتول حق دارند نسبت به قاتل همان را انجام دهند که او مرتکب شده، ولى به این مقدار قناعت نکرده در دنباله آیه مساله مساوات را با صراحت بیشتر مطرح مى کند و مى گوید: "آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن". خداوند می فرماید: «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا» (اسراء/آیه 33)؛ «و هر کس بیگناه کشته شود برای وارث و سرپرست او حق و قدرت تلافی و قصاص مقرر فرموده ایم». سپس براى اینکه روشن شود که مساله قصاص حقى براى اولیاى مقتول است و هرگز یک حکم الزامى نیست و اگر مایل باشند مى توانند قاتل را ببخشند و خونبها بگیرند، یا اصلا خونبها هم نگیرند، اضافه مى کند: اگر کسى از ناحیه برادر دینى خود مورد عفو قرار گیرد و حکم قصاص با رضایت طرفین تبدیل به خونبها گردد باید از روش پسندیده اى پیروى کند و براى پرداخت دیه طرف را در فشار نگذارد و او هم در پرداختن دیه کوتاهى نکند. به این ترتیب از یک سو به اولیاى مقتول توصیه مى کند که اگر از قصاص صرفنظر کرده اید در گرفتن خونبها زیاده روى نکنید و به طرز شایسته با توجه به مبلغ عادلانه اى که اسلام قرار داده و در اقساطى که طرف، قدرت پرداخت آن را دارد از او بگیرید و از سوى دیگر با جمله «و أداء إلیه بإحسان» به قاتل نیز توصیه مى کند که در پرداخت خونبها روش صحیحى در پیش گیرد و بدهى خود را بدون مسامحه بطور کامل و به موقع اداء نماید. به این صورت وظیفه و برنامه هر یک از دو طرف را مشخص کرده است. در پایان آیه براى تاکید و توجه دادن به این امر که تجاوز از حد، از ناحیه هر کس بوده باشد مجازات شدید دارد. مى گوید: این تخفیف و رحمتى است از ناحیه پروردگارتان، و کسى که بعد از آن از حد خود تجاوز کند عذاب دردناکى در انتظار او است. این دستور عادلانه "قصاص" و "عفو" که یک مجموعه کاملا انسانى و منطقى را تشکیل مى دهد از یک سو روش فاسد عصر جاهلیت را که هیچگونه برابرى در قصاص قائل نبودند و همچون دژخیمان عصر فضا گاه در برابر یک نفر صدها نفر را به خاک و خون مى کشیدند محکوم مى کند و از سوى دیگر راه عفو را به روى مردم نمى بندد، در عین حال احترام خون را نیز کاهش نمى دهد و قاتلان را جسور نمى سازد، و از سوى سوم مى گوید بعد از برنامه عفو و گرفتن خونبها هیچیک از طرفین حق تعدى ندارند، بر خلاف اقوام جاهلى که اولیاى مقتول گاهى بعد از عفو و حتى گرفتن خونبها، قاتل را مى کشتند.

آیه بعد با یک عبارت کوتاه و بسیار پر معنى پاسخ بسیارى از سؤالات را در زمینه مساله قصاص بازگو مى کند و مى گوید: «و لکم فی القصاص حیاة یا أولی الألباب لعلکم تتقون» (بقره/آیه 179)؛ « اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است، باشد که تقوا پیشه کنید». این آیه که از ده کلمه ترکیب شده، و در نهایت فصاحت و بلاغت است آن چنان جالب است که به صورت یک شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته و به خوبى نشان مى دهد که قصاص اسلامى به هیچ وجه جنبه انتقام جویى ندارد بلکه دریچه اى است به سوى حیات و زندگى انسانها از یک سو ضامن حیات جامعه است، زیرا اگر حکم قصاص به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت مى کردند جان مردم بى گناه به خطر مى افتاد همان گونه که در کشور هایى که حکم قصاص به کلى لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است و از سوى دیگر مایه حیات قاتل است، چرا که او را از فکر آدم کشى تا حد زیادى باز مى دارد و کنترل مى کند و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلوی قتلهاى پى در پى را مى گیرد و به سنت هاى جاهلى که گاه یک قتل مایه چند قتل و آن نیز به نوبه خود مایه قتلهاى بیشترى مى شد پایان مى دهد و از این راه نیز مایه حیات جامعه است و با توجه به اینکه حکم قصاص مشروط به عدم عفو است نیز دریچه دیگرى به حیات و زندگى گشوده مى شود. جمله «لعلکم تتقون» که هشدارى است براى پرهیز از هر گونه تعدى و تجاوز این حکم حکیمانه اسلامى را تکمیل مى کند.

اسلام که در هر مورد مسائل را با واقع بینى و بررسى همه جانبه دنبال مى کند، در مساله خون بى گناهان نیز حق مطلب را دور از هر گونه تندروى و کندروى بیان داشته است، نه همچون آئین تحریف شده یهود فقط تکیه بر قصاص مى کند و نه مانند مسیحیت کنونى فقط راه عفو یا دیه را به پیروان خود توصیه مى نماید، چرا که دومى مایه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقام جویى. فرض کنید قاتل و مقتول با هم برادر و یا سابقه دوستى و پیوند اجتماعى داشته باشند، در این صورت اجبار کردن به قصاص داغ تازه اى بر اولیاى مقتول مى گذارد، و مخصوصا در مورد افرادى که سرشار از عواطف انسانى باشند اجبار کردن بر قصاص خود زجر و شکنجه دیگرى براى آنها محسوب مى شود، در حالى که محدود ساختن حکم به روش عفو و دیه نیز افراد جنایتکار را جرى تر مى کند. بنابراین حکم اصلى را قصاص قرار داده و براى تعدیل آن حکم عفو را در کنار این حکم ذکر کرده است. به عبارت روشن تر اولیاء مقتول حق دارند در برابر قاتل یکى از سه حکم را اجراء کنند:

1- قصاص کردن.
2- عفو کردن بدون گرفتن خونبها.
3- عفو کردن با گرفتن خونبها (البته در این صورت موافقت قاتل نیز شرط است).

گروهى که بدون تامل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قرار داده اند به خصوص درباره مساله قصاص سر و صدا راه انداخته مى گویند:
1- جنایتى که قاتل مرتکب شده بیش از این نیست که انسانى را از بین برده است، ولى شما به هنگام قصاص همین عمل را تکرار مى کنید.
2- قصاص جز انتقام جویى و قساوت نیست، این صفت ناپسند را باید با تربیت صحیح از میان مردم برداشت، در حالى که طرفداران قصاص هر روز به این صفت ناپسند انتقام جویى روح تازه اى مى دمند.
3- آدمکشى گناهى نیست که از اشخاص عادى یا سالم سرزند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بیمارى است و باید معالجه شود، و قصاص دواى چنین بیمارانى نمى تواند باشد.
4- مسائلى که مربوط به نظام اجتماعى است باید دوش به دوش اجتماع رشد کند، بنابراین قانونى که در هزار و چهارصد سال پیش از این پیاده مى شده نباید در اجتماع امروز عملى شود.

5- آیا بهتر نیست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى کنیم و با کار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائیم، با این عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مى ماند، و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مى شود.

دقت در آیات قصاص در قرآن مجید جواب این اشکالات را روشن مى سازد، «و لکم فی القصاص حیاة یا أولی الألباب». زیرا از بین بردن افراد مزاحم و خطرناک گاه بهترین وسیله براى رشد و تکامل اجتماع است، و چون در این گونه موارد مساله قصاص ضامن حیات و ادامه بقا مى باشد شاید از این رو قصاص به عنوان غریزه در نهاد انسان گذارده شده است. نظام طب، کشاورزى، دامدارى همه و همه روى این اصل عقلى، (حذف موجود خطرناک و مزاحم)، بنا شده، زیرا مى بینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مى کنند و یا به خاطر نمو گیاه شاخه هاى مضر و مزاحم را مى برند، کسانى که کشتن قاتل را فقدان فرد دیگرى مى دانند تنها دید انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگیرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربیت سایر افراد دارد در گفتار خود تجدید نظر مى کنند، از بین بردن این افراد خونریز در اجتماع همانند قطع کردن و از بین بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است که به حکم عقل باید آن را قطع کرد و ناگفته پیدا است که تاکنون هیچکس به قطع شاخه ها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نکرده است. در مورد ایراد دوم باید توجه داشت که اصولا تشریع قصاص هیچ گونه ارتباطى با مساله انتقام جویى ندارد، زیرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر یک مساله شخصى است، در حالى که قصاص به منظور پیشگیرى از تکرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمایت از سایر افراد بى گناه مى باشد. در مورد ایراد سوم که قاتل حتما مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممکن نیست چنین جنایتى سر بزند، باید گفت: در بعضى موارد این سخن صحیح است و اسلام هم در چنین صورتهایى براى قاتل دیوانه یا مثل آن حکم قصاص نیاورده است، اما نمى توان مریض بودن قاتل را به عنوان یک قانون و راه عذر عرضه داشت، زیرا فسادى که این طرح به بار مى آورد و جراتى که به جنایتکاران اجتماع مى دهد براى هیچکس قابل تردید نیست و اگر استدلال در مورد قاتل صحیح باشد در مورد تمام متجاوزان و کسانى که به حقوق دیگران تعدى مى کنند نیز باید صحیح باشد، زیرا آدمى که داراى سلامت کامل عقل است هرگز به دیگران تجاوز نمى کند و به این ترتیب تمام قوانین جزائى را باید از میان برداشت، و همه متعدیان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بیمارستانهاى روانى روانه کرد. اما اینکه، رشد اجتماع قانون قصاص را نمى پذیرد و قصاص تنها در اجتماعات قدیم نقشى داشته اما الان قصاص را حکمى خلاف وجدان مى دانند که باید حذف شود پاسخ آن یک جمله است و آن اینکه: ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناک جنایات در دنیاى امروز و آمار کشتارهاى میدانهاى نبرد و غیر آن ادعاى بى ارزشى است و به خیالبافى شبیه تر است و به فرض که چنین دنیایى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در کنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نکرده است، مسلما در چنان محیطى خود مردم ترجیح خواهند داد که قاتل را عفو کنند، اما در دنیاى کنونى که جنایاتش تحت لفافه هاى گوناگون قطعا از گذشته بیشتر و وحشیانه تر است حذف این قانون جز اینکه دامنه جنایات را گسترش دهد اثرى ندارد. و در مورد ایراد پنجم باید توجه داشت که هدف از قصاص همانطور که قرآن تصریح مى کند حفظ حیات عمومى اجتماع و پیشگیرى از تکرار قتل و جنایات است، مسلما زندان نمى تواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آنهم زندان هاى کنونى که وضع آن از بسیارى از منازل جنایتکاران بهتر است) و به همین دلیل در کشورهایى که حکم اعدام لغو شده در مدت کوتاهى آمار قتل و جنایت فزونى گرفته، به خصوص اگر حکم زندانى افراد طبق معمول در معرض بخشودگى باشد که در این صورت جنایتکاران با فکرى آسوده تر و خیالى راحت تر دست به جنایت مى زنند.

ممکن است بعضى ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید مرد بخاطر قتل زن، مورد قصاص قرار گیرد مگر خون مرد از خون زن رنگین تر است؟ چرا مرد جنایتکار بخاطر کشتن زن و ریختن خون ناحق از انسانهایى که بیش از نصف جمعیت روى زمین را تشکیل مى دهند قصاص نشود؟! در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مردم نباید در برابر زن قصاص شود بلکه همان طور که در فقه اسلام مشروحا بیان شده اولیاى زن مقتولى مى توانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند.به عبارت دیگر: منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قید و شرط است ولى با پرداخت نصف دیه، کشتن او جایز است و لازم به توضیح نیست که پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه بخاطر این است که زن از مرتبه انسانیت دورتر است و یا خون او کم رنگ تر از خون مرد است، این توهمى است کاملا بیجا و غیر منطقى که شاید لفظ و تعبیر خونبها ریشه این توهم شده است، پرداخت نصف دیه تنها بخاطر جبران خسارتى است که از قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مى شود .

توضیح اینکه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى شوند و با فعالیتهاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش در مى آورند، بنابراین تفاوت میان از بین رفتن مرد و زن از نظر اقتصادى و جنبه هاى مالى بر کسى پوشیده نیست که اگر این تفاوت مراعات نشود خسارت بى دلیلى به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بى گناه او وارد مى شود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، که به یک خانواده مى خورد جلوگیرى نموده است اسلام هرگز اجازه نمى دهد که به بهانه لفظ تساوى حقوق افراد دیگرى مانند فرزندان شخصى که مورد قصاص قرار گرفته پایمال گردد. البته ممکن است زنانى براى خانواده خود، نان آورتر از مردان باشند، ولى مى دانیم احکام و قوانین بر محور افراد دور نمى زند بلکه کل مردان را با کل زنان باید سنجید .


Sources :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 241-240

  2. مرتضی مطهری- تفسیر نمونه ج‏1- صفحه- 608-603

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/27849